شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.
نگرش اول۵ تا جمله وجود داره که این ۵ تا جمله اگر قسمتی از باورهای ما بشه خیلی خیلی خیلی زندگی رو برای ما آسون میکنه یعنی نگرش ما اگر به دنیا عوض شه و طبق این ۵ تا جمله بشه خیلی حال ما رو داخل زندگی بهتر میکنه و چیزی که مناسبه، اینه که ما خودمون رو با دنیا وفق بدیم.جمله اول “هیچ چیز ثابت نمیمونه” خدا رحمت کنه پدر بزرگمو خدا رحمت کنه رفتگان شمارو همش می گفت که این طور نمی مونه یعنی هر ظلمی میشنید، هر اتفاقی می افتاد، یه نفر داشت یه بلایی سرش می اومد میگفت: ببین اینطور نمی مونه و حرفش هم خیلی دقیق بود اینطور نمی مونه. مثلا وضعیت اقتصادی رو میخوایم بهش اشاره کنیم.زمان رضا پهلوی یک قحطی بزرگ داخل ایران اتفاق افتاد که میگن که یک سوم مردم مردند، یعنی یک جمعیت عجیبی به خاطر این قحطی مردن. وضعیت اقتصادی عجیب بد شده بود گذشت، گذشت اونطور نموند بعد از اون زمان محمدرضا پهلوی، یک گستردگی اقتصادی اتفاق افتاد به خاطر اون جهش قیمت نفت و این اتفاقاتی که افتاد از لحاظ اقتصادی ایران رشد کرد.بعد گذشت و گذشت و یه سری رشد و افول و نزول و صعود اقتصادی داشتیم و الان مثلا میبینید تو جامعه گرونیه، درسته گرونی هست فشار وجود داره اما اینطور نمی مونه.از هر لحاظی شما تو زندگیت نگاه کنی یه مدت حالت خوبه، یه مدت حالت خوب نیست، اینطور نمی مونه. یه مدت جیبت پره، یه مدت جیبت پر نیست اینطور نمی مونه. یه مدت رابطه ات با همسرت خوبه یه مدت خوب نیست، اینطور نمی مونه. چیزی که وجود داره اینه که تمرکز کن به این جمله و اینو قسمتی از نگرشت قرار بده که این طور نمی مونه.
یه نگاه به زندگیتون بندازید همهی ما آدما تو زندگی هامون یه سری نقاط قوت داریم و یه سری نقاط ضعف. امکان نداره یک نفر رو پیدا کنید نقطه ضعفی نداشته باشه و کسی رو پیدا کنید که نقطه قوتی نداشته باشه. خب آدم عاقل چیکار میکنه؟معمولاً افراد از نقطه ضعف هاشون فراری اند و نقطه قوت هاشون رو بزرگ بولد کردن و به همه دارن نشون میدن و از اونا نون می خورند، مثلاً فلان خواننده صداش قشنگه با استفاده از صداش نون میخوره، فلان فوتبالیست زیبا مثلاً میتونه دریبل بزنه، زیبا می شوته از اون نون میخوره!اما آدم عاقل باید چیکار کنه این وسط؟ آدم عاقل باید نقطه قوتش رو مثل سلفون بکشه بکشه و روی خلأ نقطه ضعفش قرار بده چطوری؟ باید استفاده کنه از نقطه قوتش و کاری کنه که نقطه ضعفش رو پنهان کنه یا اینکه پوشش بده نقطه ضعفش رو.افرادی که استفاده می‌کنن از نقطه قوتشون و نسبت به دیگران برتری پیدا می‌کنن کار هنری نکردند چرا؟ چونکه خودشون چیزی نساختند! چیزی که خدا بهشون داده رو درست استفاده کردن ازش و خب کار هنری نیست این کار، کار خوبی هست اما هنر اینه که آدم بتونه نقطه ضعفش رو رشد بده، نقطه ضعفش رو ارتقا بده و تبدیلش کنه به نقطه قوت خدای متعال در قرآن می‌فرماید:” لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ “خوشحال نباشید از اون چیزهایی که بهتون دادیم. خدا به من میگه مهدی منازاده یک حافظه خوب بهت دادم و همون هم باعث شد که خیلی کارهای خوب انجام بدی، با خودت چیکار کردی؟ این خودت چیکار کردیه خیلی حرف توشه!!
وقتی که حرف از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها میشه همه میگن لعنت بر فلانی و فلانی که حضرت رو به شهادت رسوندن، منم میگم لعنت به فلانی و فلانی که حضرت رو به شهادت رسوندن.اما رفقا حواسمون پرت نشه از دور و وری هایی که کم گذاشتن! حواسمون پرت نشه از اینکه کسایی که قول کمک دادن به امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س) و پای قولشون نایستادن، اونا هم شریک در جرم اند. کسایی که توی غدیر دست گذاشتن بر دست حضرت امیر(ع) و گفتن: بَخٍّ بَخٍّ یا علی!ولی روز سقیفه نشستن و غصب خلافت کردن، اونا هم شریک در جرم اند. اونایی که بیعت کردن با خلیفه اول، کسایی که با ابابکر از روی ترسشون حتی بیعت کردن، کسایی که نخواستن بیعت کنن ولی به کمک امیرالمومنین(ع) هم نیومدن اونا هم شریک در قضیه کوچه و در و دیوار هستن.بله! رفیقِ من صرفاً ذهنمون نباید بره سراغ دشمن، لعنت خدا بر دشمن اما دوست کم کار، دوست نادان هم شریکه در جرم با دشمن.خدای متعال در قرآن می‌فرماید:” إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا “ما امانت رو دادیم به زمین و آسمان و کوه ها همه اِبا کردن و ترسیدن تا اینکه رسید دست انسان، انسان اومد این امانت رو برداشت ” إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا “ظَلُومًا جَهُولًا یعنی عده‌ای از این انسان‌ها دشمن اند با این امانت الهی که فاطمه زهرا(س) است و عده ای هم جهول اند یعنی در اوج جهل به سر می‌برند. این افرادی که جهول اند دشمن نیستند، یارند اما نادان اند و به اندازه¬ی دشمن گناهکارند و در خون حضرت زهرا شریکن.
نلسون ماندلا در یک حکومت آپارتاید، که فوق العاده سیاه پوست بودن در اون حکومت جرم بود، تونست ارزش هاشو زندگی کنه چطور؟ وقتی که با یک عده سیاه پوست در زندان بود خب داشتن کار می‌کردند دیگه، برده بودنشون که مثلاً سنگ های یه کوه رو بترکونند دیگه دیدید تو فیلما نشون میدن؟ توی لوک خوش شانس هم نشون میداد زندانیا رو میبردن با پتک سنگ ها رو خرد کنند، برده بودند این کارها رو انجام بدن، حین کار کردن نلسون ماندلا گفت که: خوب ما که باید کار کنیم بیاید از کار کردنمون هم لذت ببریم.بعد وسط کار کردن شروع کردند مثلا زدن و نواختن و شادی کردن، دور هم دیگه شادی می کردند با همین ضربه هایی که می زدند یک ریتمی درست کردن و دور هم شروع کردند لذت بردن، یکی از این مأمورا اومد گفت که شادی نکنید، نرقصید، نخندید، دست نزنید!نلسون ماندلا سینه سپر کرد و گفت: چرا نباید این کارو کنیم کجای قانون زندان ها و اینا نوشته که نباید شاد باشند سیاه پوست ها؟نلسون ماندلا رو گرفتند بردند و شلاقش زدند. وقتی که اومد بیرون دوباره در جمع بقیه زندانی ها یکی از زندانی ها گفت: خب چرا این کارها رو انجام میدی؟ تو که میدونی کتکت میزنند درد نداره این شلاقی که میزنن بهت؟نلسون ماندلا گفت که: اگر بدونید هر ضربه ی این شلاق ها چه میکنه با من، برق رو از سر من میپرونه هیچ موقع صحبت نمی کردید در مورد اینکه درد داره یا درد نداره، خیلی درد داره هر یه دونه ای که میخورم برقو از سر من میپرونه.گفتند: خب چرا این کارو انجام میدی بازم تکرار می کنی؟نلسون ماندلا گفت: عدالت یکی از ارزش های منه!با وجود اینکه شلاق میخورد، حالش بد میشد یا هز چیز دیگه ارزشش رو زندگی می کرد یا یکی دیگه از این رهبرانی که دنیا رو عوض کرد وقتی زندان بود بهش گفتند که: تو اذیت نیستی زندانی؟ تو که همه جا فریاد میزنی ارزش من آزادیه و باید آزادی رو زندگی کنم؟خندید گفت که: درسته ارزش من آزادیه و الان تو زندانم کسی که نمیتونه ذهن من رو قفل کنه بدنم، جسم رو، آزادی رو ازش گرفتن اما ذهنم آزاده و من میتونم آزادانه فکر کنم، آزادانه بیاندیشم و آزادانه داخل ذهن خودم برنامه ریزی کنم.این است ارزشمندانه زندگی کردن، یعنی طبق اون چیزی که خودت داری به دنیا اضافه می کنی ارزشمند باشی نه طبق چیزی که دوست داری دیگران باهات رفتار کنند.
یک حکم بسیار زیبایی داخل احکام وجود داره که میشه ازش درس زندگی گرفت.فرض کنید یه جایی یک مقدار آب جمع شده اگر مقدار این آب کُر بود یعنی حدود چهارصد و هفتاد، هشتاد کیلوگرم بود دیگه این آب نجس شدنی نیست، به همین راحتی و اگر چند تا سطل نجاست هم داخل این آب بریزیم این آب هنوز پاکه فقط به مقدارش اضافه شده و بزرگ و بزرگتر و بیش و بیشتر شده تا وقتی که رنگ و بوی این آب تغییر نکنه این آب، آب کُره و حتی میشه باهاش وضو گرفت و باهاش میشه طهارت به دست آورد اما اگر این آب از اون مقداری که تعیین شده یک کیلو کم تر باشه، یعنی فرض کنید شما مثلا چهارصد و شصت کیلو باشه این آب با یک قطره خون کلش نجس میشه حتی اگر رنگش عوض نشده باشه و دیگه نمیشه به اون آب دست زد، نمیشه از اون استفاده کرد.چی می خوام بگم؟ می خوام بگم که اگر من مهدی منازاده به خدا وصل شدم، به قدرت بی‌نهایت وصل شدم، اینجاست که می تونم از قدرت های این آب کُر یا این قدرت بی نهایت استفاده کنم و من هم آرامشی بی نظیر رو تجربه کنم.اما اگر من فاصله گرفتم از این آب کُر یا اینکه وصل شدم به هر چیزی جز این قدرت بی نهایت قطعاً یک روزی افول خواهم داشت و قطعاً هیچ موقع نمیتونم اون آرامشی که همیشه دنبالش بودم رو تصور کنم. پس من و خدا و چهارده تا نور پاک، شما همه.
ازم میپرسن: حاج آقا ارزشی که داری ازش حرف میزنی همون هدفه؟ نه عزیز دل!
ارزش هدف نیست، ارزش یک چیزیه که باید مشخص کنی و طبق اون هدف بچینی. ارزش تو کل زندگیت ساری و جاریه اما هدف این طور نیست. هدف رو می نویسی، انجامش میدی بغلش تیک میزنی، تموم میشه دوباره یکی جدیدتر، یک نوع بهتر مینویسی، انجام میدی بغلش تیک میزنی تموم میشه.اهداف باید بر مبنای ارزش ها باشند این راز موفقیته یعنی این که من یک هدفی قرار بدم در راستای اون ارزش‌هایی که دارم. مثال می‌زنم ارزش من کمک کردن به انسان های نیازمنده و هدف گذاری اینه که تا پایان مثلاً سال ۱۴۰۰ به تمام یتیم هایی که در شهر قم وجود دارند مثلا یه بسته کمک خرج زندگی بدم. این میشه هدف! یعنی تا پایان ۱۴۰۰ به تمام ایتام شهر قم من اومدم کمک کردم، هدفم هم در راستای همون ارزشمه.دیگه ارزشم چی بود؟ کمک کردن به انسان های نیازمند پس ارزش با هدف متفاوته و اهدافی حال ما رو خوب میکنه که بر مبنا و بر اساس ارزش هامون چیده شده باشه.
آخه ای انسان خیره سر چی باعث شده که تو مقابل خدای خودت مغرور باشی؟” یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ” خدا حفظش کنه استادمونو میگفت که: وقتی انسان میبینه در یک نقطه از زندگیش به تصمیم‌گیری رسیده، به قدرت رسیده اونجاست که شروع میکنه شاخ و شونه کشیدن برای خدا!شاخ و شونه کشیدن برای خدا یعنی چی؟ یعنی چشم تو چشم خدا نگاه میکنه و گناه میکنه، یعنی چشم تو چشم خدا نگاه میکنه و ظلم میکنه به بقیه، حق دیگران رو میخوره این یعنی غرور در برابر خدا.خیلی اوقات می‌بینیم که یک نفر با اینکه میدونه ربا یعنی جنگ با خدا، باز هم دست به کار میشه و ربا میگیره. می‌بینیم یک نفر با اینکه میدونه فلان گناه باعث می شه زندگیش از هم بپاشه یا اینکه خدا خیلی حساسه روی این گناه باز هم اقدام میکنه به انجام اون گناه این یعنی اینکه انسان داره جلوی خدا شاخ و شونه می کشه و عاقبت خوبی نداره!میپرسه: حاج آقا اگر گناه باعث میشه که مثلاً خدا قهرش بیاد پس چرا این همه گناه میکنیم خدا عذاب نازل نکرده؟ چند تا جواب داره یکیش اینکه خدا رحمان و رحیمه، خدا بخشیدتت، خدا زیر سیبیلی ردت کرده. یه جواب دیگه اینکه خیلی خطرناکه اینه که استدراج اتفاق افتاده.استدراج یعنی چی؟ استدراج یعنی اینکه خدای متعال تو سورهی اعراف می فرمایند: ” وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ “کسایی که آیات ما رو تکذیب کردند ما بهشون فرصت دادیم تا اینکه گناه هاشون بیشتر شه به وقتش جبران کنه.دوستان حواسمون باشه حواسمون باشه که خدایی که ما داریم هم علیمه و هم خبیره، هم میدونه چه اتفاقی میافته و هم آگاهه!
من هیچ موقع اجازه ندارم ارزشی که خودم تو زندگی انتخاب کردم رو حتی به همسرم حتی به فرزندم تحمیل کنم یعنی با زور به فرزندم بگم تو باید مرتب باشی، یعنی با زور به فرزندم بگم که تو باید صداقت داشته باشی. صداقت گفتم به معنای اینکه اگر یک نفر صداقت رو انتخاب نکنه باید دروغ بگه، این نیست. انجام حرام رو بزارید کنار اما خب یک نفر میتونه راست رو نگه و حرام هم مرتکب نشده باشه.
من فرزندم بهش زور بگم که تو مثلا باید فلان کار ارزشمند رو انجام بدی نه! تحمیل وجود نداره، تبلیغ وجود داره؛ خیلی قوی هم وجود داره. تو یکی از کلیپ هام مثال زدم اولین کلیپی که در مورد ارزش ها داخل پیج گذاشتیم، داخلش مثال زدم که پیغمبران ما اومدن یکسری ارزش‌های الهی رو تبلیغ کردند. تبلیغ ارزش هیچ مشکلی نداره، کار پسندیده ایه اما تحمیل ارزش حتی پیغمبر هم اجازه نداره که انجام بده تحمیل کنه یک ارزشی رو بر فردی. حتی در حکومت اسلامی که پیغمبر میشه رهبر اون حکومت اسلامی میاد چند تا گزینه میزاره جلوی پای مثلاً یک یهودی که میخواد تحت پرچم اسلام زندگی کنه.میگه یا جزیه بده یا مسلمون شو و ارزش های اسلام رو قبول کن یا حتی ارزش‌های اسلام هم نمیگه همه ارزش‌ها رو باید مثلا قبول کنی میگه دو تا جمله “اشهد ان لا اله الا الله”، و “اشهد ان محمد رسول الله” بگو و تو این جامعه زندگی کن خیلی راحت!نماز خوندی، خوندی نخوندی خودت درگیری نه که ما. اگر خمس و زکات دادی، دادی ندادی حتی مأموری که میاد از شما خمس و زکاتم بگیره، مطمئنم باشه که شما ندادی اما تو بهش بگی من مثلا خمس و زکاتمو دادم حق نداره که دوباره بیاد اصرار کنه که خمس و زکاتتو بده. این یعنی تحمیل وجود نداره و ما هم داریم تو آیه قرآنی که خدای متعال می‌فرماید: “لا اکراه فی الدین”واضح ترشو بگم اجازه تحمیل ارزش‌ها رو نداریم، یکی دوتا جمله بگو تو مسلمون بشی، مسلمون ظاهری بشی بعد هر کاری دوست داری انجام بده که به دیگران آسیب نزنه. حق تحمیل ارزش نداریم فقط تبلیغ ارزش.