تمرین ارتباط موثر

۶ تمرین برای ارتقا مهارت های ارتباط موثر

وقتی در فضای وب میگردیم، واقعا موضوع ارتباط موثر رو بسیار غریب می‌بینیم. دلیلش هم واضح است. اهمیت این موضوع آن چنانی که باید واضح نیست. خب نتیجه چه می‌شود؟ تمرین ارتباط موثر قابل توجه یا کارآمدی در فضای وب پیدا نمی‌شود. حتی اگر تمرین ارتباط موثر پیدا شود، با تمارینی بی‌ریشه روبرو می‌شویم. در این نوشته قصد داریم ۶ تمرین برای رشد ارتباط موثر بیان کنیم که بر اساس دنیای واقعیت طراحی شده است.

فایده: جذابیت

قبل از این که بپردازم به بیان تمرینات، لازم می‌بینم که در مورد نتیجه‌ای که افراد بعد از انجام این تمارین و پیاده سازی این مطالب در زندگیشان بدست می‌آورند صحبت کنند.

بسیاری از افراد تصور می‌کنند که موفقیت در جایگاه فردی یا شغلی یا تحصیلیشان وابسته به میزان تخصصشان در آن کار است. در حالی که تحقیقات دانشکده کسب و کار دانشگاه هاروارد (اگر اشتباه نکنم) به نتیجه متفاوتی رسید! برخلاف برداشت عموم جامعه، فقط ۱۵ درصد از پیشرفت فردی و اجتماعی و شغلی افراد به تخصصشان برمی‌گشت و ۸۵ درصد بخاطر مهارت‌های ارتباطی اون افراد بود.

حالا امکان داره غمگین بشید و غمگین شدنتان هم دلیل دارد! دلیلش این است که باور اشتباهی رایج شده که جذابیت، نتیجۀ ژن‌های افراد است. فکر می‌کنیم افراد جذاب مادرزادی جذاب بوده‌اند و منی که تا این سن سرم تو کار خودم بوده و صرفا در گروه دوستی محدودی بوده‌ام از این نعمت محرومم.

اینطور نیست! جذابیت، هم مثل بیشتر صفات انسانی دیگر، هم متاثر از ژن و هم از قدرت گرفته از تلاش است.

یعنی اگر من بتوانم به اندازۀ کافی تلاش کنم، می‌توانم مثل فردی که بسیار جذاب می‌دانمش، جذاب شوم.

این ۶ تمرین ارتباط موثر که اینجا بیان کردیم، بر اساس سه مولفۀ اصلی ذهنیت، رفتار و بیان است که شما با انجام تمارین آن میتوانید به نسخه ای جذاب تر از خودتان دست پیدا کنید.

ذهنیت

امکان ندارد درختی آفت زده با میوه‌های خراب را ندیده باشید. مشکل این درخت چیست؟ مشکل از میوۀ درخت است؟ مشکل از شاخه‌هایش است یا باید در تنه و ریشۀ درخت دنبال مشکل بگردیم؟

یک ایراد پرتکرار که در مراجعینم مشاهده می‌کنم این است که دنبال یک تکنیک هستند که مشکلشان با فرزندشان را حل کنند. در صورتی که اینطور نیست! مشکلات رفتاری، میوه‌های گندیده‌ای هستند که برای حل آن‌ها باید سراغ اصلاح ریشه برویم.

ریشۀ تمام رفتارهای ما انسان‌ها، ذهنیتمان است. به هر میزان بتوانیم ذهنیتمان را اصلاح کنیم، به همان مقدار می‌توانیم مشکلاتمان را کمتر کنیم و در رفتارها ارتقا پیدا کنیم.

تا زمانی که یک نفر خودش را فردی منفعل و تاثیرپذیر بداند، امکان ندارد بتواند در جامعه تاثیرگذار باشد. این ذهنیتش است که باید تغییر کند.

قبل از هر چیزی فرد باید خودش را جذاب بداند تا روند تغییرش شروع شود و در نتیجه این تغییر، جذاب شود.

در ادامه به دو تمرین می‌پردازیم برای اصلاح ذهنیت ارتباطی:

احساس لیاقت

هر موقع حرف از احساس لیاقت میاد وسط، یاد یه حکایت میافتم. میگن یه پستچی در خونۀ یه بنده خدایی رو می‌زنه و میگه شما برندۀ یک سکه طلا شدید! همون لحظه اون بنده خدا در رو می‌بنده و می‌گه ما از این شانس‌ها نداریم، اشتباه اومدی! در این حکایت، این بنده خدا حاکی است از فردی که خودش را لایق نمی‌داند.

مدت‌ها پیش بین تمام دانش‌پذیرهایم افرادی رو مدنظر قرار دادم. قصد داشتم به این افراد، آموزش‌های تکمیلی بیاموزم تا تدریس بعضی از دوره‌هایم رو بهشون بسپارم. با تک‌تکشان تلفنی مصاحبه کردم، یکیشان به من گفت که معلومه که این دورۀ جدید بدرد نمی‌خورد! گفتم رو چه حسابی این حرف رو می‌زنی؟ گفت اگر به درد میخورد، من رو انتخاب نمی‌کردید.

وقتی ما آدم‌ها خودمان را لایق جایگاهی ندانیم، بهترین فرصت‌ها رو از دست می‌دهیم.

یک فرد جذاب چه امتیازاتی دارد؟ ستارۀ هر جمعی است. راحت می‌تواند خودش و ارزشش را بیان کند. نطق قدرتمندی دارد و از داشته‌هایش می‌تواند دفاع کند. راحت‌تر پیشرفت می‌کند و ده‌ها امتیاز دیگر.

حالا اجازه بدید ازتون بپرسم. شما خودتون رو لایق این جایگاه‌ها می‌دانید؟

خب امکان داره یک نفر بپرسه که:

حاج آقا! چطور می‌تونیم احساس لیاقت رو در خودمون ایجاد کنیم؟

یک تمرین خیلی ساده وجود دارد به نام تصویر سازی.

داستان خانمی که صاحب هتل‌های زنجیره‌ای ارزشمندی بود رو شنیدید؟ ازش پرسیدند که چی شد به اینجا رسیدی؟ گفت زمانی که نوجوان بودم، نیروی خدماتی یک هتل بودم، شب هنگام که مدیر می‌رفت منزل خودش، من می‌رفتم در اتاقش، لباس مدیریت رو بر تن می‌کردم، چشمان را می‌بستم و در عالم تصورم، به مدیریت هتل می‌پرداختم.

تصویرسازی باعث می‌شود اولین مسیرهای عصبی ساخته شود. در نتیجه، احساس لیاقت کم کم در شما ایجاد خواهد شد.

مواد لازم برای یک تصویرسازی موفق:

  1. ایجاد یک تصویر واضح از چیزی که می‌خواهیم لیاقت آن را در خودمان ایجاد کنیم.

کافی است چند الگوی جذاب پیدا کنیم و از ویژگی‌هایی که باعث جذابیت اون فرد شده، الگوبرداری کنیم.

  1. حالا روزانه باید زمان بگذاریم خودمان را با صفات مورد نظر تصور کنیم. در ابتدای کار، یک هفته، روزی ۵ دقیقه وقت بگذاریم، نتیجه قابل توجهی خواهیم دید.

آینده نگری

آرون گاندی (نوۀ گاندی معروف) خاطره‌ای تعریف می‎‌کند قابل توجه. این خاطره آرون گاندی مربوط می‌شود به اتفاقی که بین خودش و پدرش مانیل رخ داده بود.

آرون می‌گوید که روزی پدرم را بردم برای سخنرانی در یک همایش. به پدرم گفتم زمانی که شما در این همایش در حال سخنرانی هستید، من ماشین را می‌برم تعمیرگاه.

پدر رفت برای سخنرانی و من رفتم تعمیرگاه. وقتی رسیدم تعمیرگاه، متوجه شدم که ماشین کار آن‌چنانی ندارد و وقتم زود خالی می‌شود.

آن طرفِ خیابان، روبروی تعمیرگاه، یک سینما بود که توجه من رو به خودش جلب کرد. فیلم زیبایی داشت و من با خودم گفتم تا سخنرانی پدر تمام شود، می‌روم و فیلمی که همه در موردش صحبت می‌کنند را می‌بینم.

به خودم آمدم و متوجه شدم زمان زیادی از اتمام سخنرانی گذشته. هوا بارانی بود. سوار ماشین شدم و با سرعت خودم را رساندم به محل همایش پدرم.

وقتی رسیدم، دیدم همایش تمام شده، سالن همایش تعطیل، همه رفتند و پدرم زیر باران منتظر من است. جلوی پای پدر ترمز کردم، سرش از پشت پنجرۀ سمت شاگرد از من پرسید چرا این‌قدر دیر آمدی؟ خجالت اجازه نداد حقیقت را بگویم، گفتم کار تعمرکار طول کشید.

پدرم نفس عمیقی کشید و شروع کرد به قدم زدن هم مسیر با خیابان.

رفتم جلوتر، از ماشین پیاده شدم و از پدر پرسیدم

+ چرا سوار نمی‌شید؟

– میخواهم به اشتباهم فکر کنم.

+ وقتی متوجه شدم دیر کردی، تماس گرفتم با تعمیرگاه. تعمیرکار گفت که ماشین کار زیادی نداشته و کارش تمام شده. الآن هم می‌خواهم تا خانه قدم بزنم، ببینم چه اشتباهی در تربیت تو داشتم که باعث شده به من دروغ بگی.

از شدت ناراحتی می‌خواستم زمین دهان باز کند و شاهد نتیجه دروغم نباشم. تمام ۶ ساعتی که در مسیر منزل در کنار پدرم آرام رانندگی می‌کردم به اشتباهم فکر می‌کردم.

نتیجه اون ۶ ساعت پیاده روی پدرم این شد که تصمیم گرفتم جز حقیقت چیزی نگویم.

 

یه سوال! اگر شما بودید چه برخوردی می‌کردید؟

حقیقت ماجرا این است که هر رفتاری، نتیجه‌ای دارد اما تفاوت انسان عاقل با انسان معمولی این است که بررسی کنیم کدام رفتار نتیجه ماندگارتری دارد.

باید نرم افزاری بر روی خودمان نصب کنیم که به ما این قدرت را بدهد که فراتر از نوکِ بینی‌مان را ببینیم.

کافی است مدتی آگاهانه تصمیماتمان را ببریم در آزمایشگاه آینده نگری. یعنی قبل از کارهای مهم و نسبتا مهممان از خودمان بپرسیم که نتیجه این کار چه می‌شود؟

اگر ۲ هفته، روزانه ۱۰ تصمیممان را بررسی کنیم، قطعا بعد از این دو هفته تصمیماتی عاقلانه تر خواهیم گرفت.

رفتار

برای این که واضح شود، می‌خواهم نقش رفتار را به ویترین مغازه تشبیه کنم. مغازۀ شما هر چقدر هم پر باشد از اجناس خوب و با کیفیت، اگر ویترین خوبی نداشته باشید، نباید توقع فروش بالایی رو داشته باشید. هر چقدر ذهنیتمان را تقویت کنیم، این ذهنیت باید مثل انبار پر از جنس مرغوب، تکیه گاهی باشد برای رفتارهای ما.

لیست رفتارهایی که ما را جذاب می‌کنند، بسیار طولانی است. اما اگر از من ۲ تمرین ارتباط موثر بر اساس رفتار بخواهید، در مورد حسن جویی و نه شنیدن به شما تمرین خواهم داد.

حسن جویی

در مقاله ای مجزا به موضوع حسن جویی پرداختم. میتونید روی کلمه حسن جویی کلیک کنید و مقالۀ مربوط رو مطالعه کنید.

خلاصه‌اش این است که در دنیایی که اکثر مردم اهل انتقادهای بی‌رحمانه و دست گذاشتن رو نقاط سیاه رفتاری دیگران هستند، شما با حسن جویی می‌توانید به افراد احساس مثبت بدید.

کافیست کار خوبِ طرف مقابل را ببینید و به او بگویید که خوبی هایی دارد.

اگر ظرافت این کار را بلد نباشید، امکان دارد این کارتان را با چاپلوسی اشتباه بگیرند. برای این که حسن جویی ما چاپلوسی نشود، لازم است که بعد از تشکر یا هر تعریف دیگه ای که از طرف میکنید، دلیل این کارتان را بیان کنید.

مثلا: همسر عزیز، خیلی دوست داشتنی هستی! چون چند مرتبه که همراه خودم پول نداشتم، از چیزی که میخواستی چشم پوشی کردی.

بیان دلیل، حرفتان را دل نشین می‌کند و باعث می‌شود که ارتباط بهتری برقرار کنید و همین تمرین ارتباط موثر، شما را بیشتر جذاب می‌کند.

نه شنیدن

خیلی از موقعیت‌های مناس ارتباطی را از دست می‌دهیم، صرفا بخاطر این که از نه شنیدن می‌ترسیم. از طرد شدن می‌ترسیم. اما حقیقت ماجرا این نیست. ما اگر بخواهیم با افراد مهمِّ درجه ۱ جامعه ارتباط موثر برقرار کنیم، باید کم کم با افراد درجه ۳ و بعد ۲ ارتباط برقرار کنیم، در نهایت همین افراد، ما را با افراد درجه یک مرتبط می‌کنند.

باید گوشمان به کلمۀ عادت کند. چطور این اتفاق می‌افتد؟ باید خودمان را در موقعیت نه هایی قرار بدهیم که برایمان هزینه ندارد. مثلا یک اسکانس ۵۰ هزار تومانی دست بگیرید و به ده تا مغازه مراجعه کنید و ازشان پول خورد بخواهید. اگر ازشان ۱۰ تا ۵ هزار تومانی بخواهید، به احتمال زیاد هیچ کدام نداشته باشند. اگر نداشته باشند، وقتی بهشان می‌گوییم خورد دارید چه می‌گویند؟ نه! این همان چیزی است که ما می‌خواهیم. می‌خواهیم نه بشنویم. با همین تکنیک، خودمان را آماده می‌کنیم برای جسور شدن برای اقدام به ایجاد ارتباط‌های بزرگتر.

بیان

سومین حیطه که با قدرتمندتر شدن در آن می‌توانیم شخصیت جذاب‌ترمان را بیدار کنیم، حیطۀ بیان است. بیاید بیانمان را قوی‌تر کنیم تا خوش زبان تر شویم و ارتباطاتمان را جذاب‌تر کنیم.

چگونه؟ در روایت نبوی داریم که ان من البیان لسحرا همانا که بیان قدرتمند، قدرتی شبیه به قدرت جادو دارد.

حدیث در مورد ارتباط موثر

ده ها تمرین برای رشد بیان وجود دارد که در این جا به دو نمونه اشاره می‌کنیم:

تند گویی

مشدد خوانی

 

 

 

ارتباط موثر با همسر

ارتباط موثر با همسر | ۴ نکته مهم برای زندگی عاطفی بهتر

میدونم که میدونید ارتباط موثر، جایگاه هایی دارد که ارتباط موثر با همسر، یکی از حیطه هاییه که ما رو مجاب میکنه بیاموزیمش! در ادامه چهار نکته میگویم که این چهار نکته، در انتها به زندگی عاطفی بهتر بین شما و همسرتون میشود و به فردی که این چهار نکته را رعایت میکند میتوان گفت ارتباط موثر با همسر دارد.

۱٫ ارتباط موثر با همسر

رابطه با شریک زندگی یکی از پایه های اصلی رضایت از زندگی است و ارتباط موثر در این رابطه با افزایش همبستگی، احساس صمیمیت و حل مشکلات قابل بهبود است. با توجه کردن شما به نیازها و احساسات شریک زندگیتان، ارتباط عاطفی عمیق تری برقرار می‌کنید.

تکنیک هایی برای بهبود ارتباط با همسر

“ارتباط موثر یکی از عوامل کلیدی در ایجاد روابط موفق است.”

  1. ابراز احساسات: صحبت در مورد احساسات و عواطف با شریک زندگی فرصتی برای تعمیق رابطه است. از صادق بودن دریغ نکنید و احساسات خود را صادقانه به اشتراک بگذارید.
    – هنگامی که از دستش ناراحت شدید، بهش بگویید.
    – اگر عصبانیتان کرده، مطرح کنید و دلیل عصبانیتتان را بیان کنید.
    – در فرصت های مختلف به او بگویید چقدر دوستش دارید.
    ابراز احساسات یعنی هیجانات درونی خود را بروز دهید.بروز احساسات و تاثیر آن در ارتباط موثر بین زوجین

    فکر کنم لازم باشه یه نکته درگوشی به آقایون بگم:
    آقایون محترم! منم از جنس شما هستم. ابراز احساسات در ما مردها، یک مقدار سخت تر است نسبت به خانم ها. پس من و شما باید با آگاهی بیشتری این کار را انجام دهیم.

  2. گوش دادن فعال: گوش دادن فعال به شریک زندگی خود به معنای توجه کامل به صحبت های اوست. این عمل منجر به قدردانی و پیوند عمیق تر با همسر و در نهایت ارتباط موثر با همسر می شود.
    معمولا ما انسان ها گوش نمیکنیم که بفهمیم، بلکه گوش میکنیم تا بتوانیم جواب دهیم. همین باعث میشود در ارتباط با طرف مقابلمان، نویز هایی ایجاد شود.
    دقت کنید ببینید طرفتان چه میگوید، با تکان دادن سر به او بفهمانید گوشتان پیش اوست و با بیان خلاصه ای چند کلمه ای ثابت کنید کامل حواستان پیش اوست.
    خب وقتی کامل شنیدید، حالا میتوانید پاسخ بدهید.
    اگر هم چند ثانیه نیاز به فکر کردن داشتی، مساله ای نداره. فکر کن و پاسخ بده. این بهتر است از این که نشنیده و نفهمیده پاسخی غیر مربوط بدهی.
  3.  حل مشکلات مشارکتی: حل مشکلات روزمره نیاز به همکاری و همکاری با شریک زندگی شما دارد. این رویکرد باعث افزایش رضایت و روحیه تیمی بین شما و شریک زندگیتان می شود.
    در سریال “زخم کاری” سمیرا، یک جملۀ بسیار زیبا بیان میکرد. میگفت “من و مالک با هم هدف مشترک داریم. به همین خاطر هر روز نسبت به روز قبل به همدیگه نزدیکتریم.”
    وقتی مسائل جاری در زندگیتان را وسط بگذارید و هر دو برای حل آن تلاش کنید، میبینید که با هدف های مشترک، به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شده اید.
  4. به همسرتان نشان دهید که چقدر از او قدردانی می کنید و در مرکز توجهات هست.
    این حس مورد توجه قرار گرفتن، میتواند هر انسانی را تسخیر کند. حالا همسرتان اگر توسط شما به این حس برسد، بنظرتان میتواند در ارتباطش با شما، اثر نپذیرد؟ این همان ارتباط موثر است.
  5. زمان مشترک: ایجاد خاطرات خوب با شریک زندگی خود با گذراندن زمان مناسب با هم، رابطه را تقویت می کند. همچنین این زمان باعث افزایش حس هماهنگی و دوستی بین شما خواهد شد.
    در جلسات مختلفی که در کلاس دکتر صاحبی شرکت میکردم، این را می‌شنیدم: زوجین با اختصاص روزانه ۲۰ دقیقه زمان کیفی (زمانی که به هیچ چیزی جز همدیگر نمیپردازند) میتوانند زندگی مرده شان را احیا کنند. البته اگر بلد باشند درست صحبت کنند و کار به دعوا نرسد.
  6.  نگرش مثبت. با دید مثبت به همسر و اعضای خانواده خود نگاه کنید. این رفتار باعث ایجاد فضای محبت و حمایت در خانواده می‌شود.
    نگرش مثبت یا حسن ظن باعث میشود دیدتان عوض شود و همین عوض شدن دیدگاه شما جلوی بسیاری از مشکلات میشود.

” ارتباط موثر با همسر باعث ایجاد آرامش و رشد عاطفی فردی و جمعی می شود.”

جمله کلیدی ارتباط موثر زوجین

۲٫ خودمراقبتی عاطفی

اهمیت خودمراقبتی

خودمراقبتی عاطفی یعنی توجه به نیازها و احساسات خود. این تمرین باعث بهبود خلق و خو، افزایش اعتماد به نفس و بهبود روابط عاطفی می شود. خداییش شما مراقب خودتان نباشید، چه کسی باید مراقبتان باشد؟
باید مراقب خودتان و احساساتتان باشید تا اصول ارتباط موثر با همسر را رعایت کرده باشید.

تکنیک های خودمراقبتی عاطفی

 

“رفیق من! شما مراقب خودت نباشی، کی باید مراقبت باشه؟”

  1. آرامش: وقت بگذارید و چیزهایی را که برای شما شادی و آرامش به ارمغان می آورد، سازماندهی کنید، مانند مطالعه، مدیتیشن و ورزش. این سه مورد سر جای خود، نماز با توجه یک چیز دیگس! امتحانش کنید، ببینید چقدر بار ذهنی شما خنثی میشود و آرامش مهمان زندگیتان میشود.
  2. مراقبت از بدن: مراقب سلامت جسمانی خود باشید. با تغذیه سالم، خواب کافی و ورزش منظم انرژی و سلامت خود را بازیابی کنید.
    در تاثیر حالات بدنی بر حالات روانی، هیچ شکی نیست! اگر مراقب بدنتان نباشید، خیلی سخت است که روانتان را بتوانید مدیریت کنید. چه برسه به این که مراقبت کنید!
  3. اهداف خود را به انجام برسانید: تعیین اهداف شخصی و دستیابی به آنها باعث رضایت و شادی شما می شود. برنامه ریزی منظم و تلاش برای رسیدن به اهداف، اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد.
    تاثیر خود دوستی بر ارتباط موثر با همسر
  4. تک تک کارهای ریز و درشتتان را یادداشت کنید. اهداف بزرگ را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید و همه را چک لیستی جلویتان قرار دهید. این کار باعث میشود با انجام کوچکترین کارها، یک مورد تیک بخورد و این باعث احساس رضایت روانی بهتری بهتان دست دهد.
  5. حفظ مرزهای شخصی: به خود اجازه دهید تا مرزهای شخصی خود را حفظ کنید و به خواسته ها و نیازهای مستقل خود پاسخ دهید. تعیین اولویت های خود و احترام به مرزهای شخصی روابط سالم تری ایجاد می کند.
    چرا این گونه گفتم؟ چون خیلی از افراد را دیدم که حفظ مرزهای شخصی خودشون رو حق نمیدانند و جلوی تعرض دیگران را نمیگیرند.
    نباید اجازه دهیم دیگران به حریم ما وارد شوند. چه حریم مالی، چه شخصی و خانوادگی!
  6. روابط مهم را گرامی بدارید: ارتباط موثر با همسر و دوستانی را که به شما اهمیت می دهند را ارزشمند بدانید با پرورش و سرمایه گذاری روی این روابط، ارتباطات معنادارتری ایجاد کنید.
    قدر روابطتان را بدانید و با کوچکترین اتفاقات، آن ها را تحت تاثیر قرار ندهید.

امکان ندارد این اصول را رعایت کنید و به ارتباط موثر با همسر تان چهارچوب و ارتقا نبخشید.

۳٫ اگر تغذیه مناسب برای ذهنتان داشته باشید، عالی است برای ارتباط موثر با همسر

اهمیت مثبت اندیشی و تغذیه عاطفی

مثبت اندیشی و تغذیه عاطفی یعنی تغذیه روح و روان. این تمرینات باعث بهبود خلق و خو، کاهش استرس و افزایش شادی و رضایت در زندگی می شود.

تکنیک های مثبت اندیشی و تغذیه احساسی

 

وقتی قرآن میفرماید “فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إلى طَعَامِهِ” صرفا منظور طعام جسم نیست! بلکه باید به ورودی های روان هم توجه کنیم.

۱٫ تمرین مثبت اندیشی: تمرین مثبت اندیشی به معنای آموزش مغز برای فکر کردن به چیزهای مثبت و امیدوارکننده است. تمرین هایی مانند تشویق خود، یادآوری خاطرات شاد و حسن جویی باعث افزایش تفکر مثبت در زندگی شما می‌شود.

۲٫ از خود در برابر منابع منفی محافظت کنید: توجه خود را از منابع منفی مانند اخبار منفی و افراد دارای انرژی منفی دور نگه دارید. اطراف خود را با منابع مثبتی مانند کتاب های الهام بخش و محتوای مفید احاطه کنید. جملات انگیزشی بخوانید و جلوی چشمتان بگذارید. عالی است!

۳٫ بهبود خودآگاهی: خود و نیازهای خود را بشناسید. ارتباط خود را با خودتان تقویت کنید و با مشاوره و تمریناتی مانند مدیتیشن و روانشناسی مثبت، خودشناسی عمیق تری را تجربه کنید.

۴٫ تغذیه: با مراقبت از نیازهای عاطفی خود، مانند صحبت با دوستان و خانواده، روابط معناداری ایجاد کنید. ارتباط با افراد مناسب و وقت گذاشتن برای لذت بردن از شریک زندگی و خانواده، بهزیستی عاطفی شما را بهبود می بخشد.

۴٫ حل مشکلات ارتباطی

حل مشکلات مشارکتی به معنای همکاری و همدلی در یافتن راه حل های مشکل مشترک است. لازم است برای داشتن ارتباط موثر با همسر ، یاد بگیریم تعارض هایمان را چطور حل کنیم. این روش باعث افزایش همبستگی، اعتماد و ارتباط موثر با شریک زندگی شما می شود.

تکنیک های حل مسئله

“همکاری در حل مسئله راهی برای ایجاد پل های ارتباطی قوی است.”

۱٫ با هم صحبت کنید و با هم مشورت کنید: به همسرتان فرصت دهید تا نظرات و احساسات خود را بیان کند. به گفتگو توجه کنید و سعی کنید مسائل را از دید او ببینید.

۲٫ تفکر خلاق: در حل مشکلات راه حل های جدید و خلاقانه بیابید. به نظر شریک زندگی خود احترام بگذارید و راه حل هایی بیابید که هر دو طرف را راضی کند.

۳٫ تقسیم مسئولیت‌ها: مسئولیت های خانه و زندگی را به طور مساوی بین خود و همسرتان تقسیم کنید. این باعث میشود که همسرتان درک کند زندگی را دو نفره مدیریت میکنید و کارها صرفا بر عهده یک نفر نیست!

۴٫ درباره مشکلات به صورت سازنده بحث کنید: به جای انتقاد و سرزنش، سعی کنید به طور سازنده در مورد مشکلات با شریک زندگی خود صحبت کنید. بیان نظرات و نگرانی ها به گونه ای که راه حل های قابل قبولی مطرح شود، روابط را تقویت می کند.

اهمیت حل تعارض در ارتباط موثر

خلاصۀ کلام ارتباط موثر با همسر

با استفاده از این راهکارها و ایجاد ارتباط موثر با همسرتان می توانید زندگی عاطفی بهتری داشته باشید و رابطه قوی تری با همسرتان ایجاد کنید. ارتباط موثر و هماهنگی در زندگی خانوادگی می تواند به شما کمک کند تا با هم در هماهنگی و عشق زندگی کنید.

نظراتتان را میخوانم و کامنت هاتون رو بررسی میکنم. خوشحالم که با شما در ارتباطم.

استمرار

استمرار در کار یعنی چه ؟ | عوامل موثر بر استمرار در کارها

تعریف استمرار

استمرار مفهوم مهمی است که به پیوستگی، ثبات و ادامۀ یک فعالیت یا موقعیت خاص اشاره دارد. استمرار به معنای ادامه  بدون وقفه یک فرآیند، عمل یا موقعیت است. این مفهوم در مورد مواردی مانند: زندگی روزمره، علم و فناوری، روابط اجتماعی و خانوادگی صدق می کند.

تعریف استمرار
در این قسمت به تعریف استمرار میپردازیم

تعریف استمرار در زندگی روزمره

استمرار در زندگی روزمره به استمرار فعالیت ها، رویدادها و تلاش ها در طول زمان اطلاق می شود. در زندگی روزمره، استمرار نقش مهمی در دستیابی به اهداف شخصی، بهبود شرایط زندگی و رشد فردی دارد. این به معنای فعال بودن مداوم، مستمر و بدون توقف است. با استمرار کار برای رسیدن به هدف، فرد می تواند به تدریج پیشرفت کند و به نتایج مثبت دست یابد.

اهمیت تداوم در علم و فناوری

در علم و فناوری، استمرار یک عنصر اساسی است که منجر به توسعه و پیشرفت مستمر می شود. استمرار تحقیقات علمی به تلاش ها و تحقیقات مداوم برای کشف یافته های جدید و بهبود مفاهیم و نظریه های موجود اشاره دارد. به روز رسانی سیستم و امنیت اطلاعات نیز در استمرار فناوری توسعه نرم افزار بسیار مهم است. به طور کلی، استمرار علم و فناوری در کسب دانش جدید منجر به نوآوری و بهبود مستمر می شود

استمرار در روابط اجتماعی و خانوادگی

در روابط اجتماعی و خانوادگی، استمرار به معنای حفظ و بهبود روابط بین افراد است. روابط اجتماعی و خانوادگی مبتنی بر تعامل مستمر، اعتماد و تعهد است. تداوم در این رابطه به معنای ادامه تعامل و ارتباط، حفظ روابط و رشد روابط است. این امر مستلزم تمرکز و تلاش افراد برای حفظ روابط و حل مشکلات احتمالی است. استمرار در روابط اجتماعی و خانوادگی بسیار مهم است، زیرا روابط قوی و پایدار می تواند آرامش و شادی را در زندگی افراد به ارمغان بیاورد.

 

اهمیت استمرار در زندگی روزمره

استمرار به عنوان یک مفهوم کلیدی، نقش بسیار مهمی در زندگی روزمره انسان دارد. استمرار در تلاش برای بهبود شرایط زندگی، تحقق اهداف شخصی و رشد فردی و شغلی بسیار مهم است. در این قسمت از مقاله به بررسی اهمیت تداوم در زندگی روزمره و نقش آن در بهبود شرایط زندگی، تحقق اهداف شخصی و رشد فردی و شغلی می پردازیم.

بهبود بیشتر شرایط زندگی

بهبود مستمر یعنی تلاش ها و اقدامات مستمری که منجر به بهبود و رفع ضعف ها و مشکلات زندگی ما می شود. این به معنای تدارم روند بهبودی است که مستلزم پشتکار، اراده و صبر است. با بهبود زندگی خود می توانیم شادی و خوشبختی پیدا کنیم. به عنوان مثال، با رشد درآمد می توانیم وضعیت اقتصادی خود را بهبود بخشیم و با ارتقاء روابط اجتماعی، احساس رضایت خود را از جامعه افزایش دهیم.

استمرار در تحقق اهداف شخصی

رسیدن به اهداف شخصی مستلزم عزم و تلاش مستمر است. اکثر اهداف بزرگ و بلندمدت نیاز به زمان و تلاش زیادی دارند و تنها با پشتکار و پایداری قابل دستیابی هستند. استمرار در پیگیری تحقق اهداف شخصی به ما کمک می کند تا با مشکلات و موانع روبرو شویم و با مشکلات روبرو شویم. به عنوان مثال با ادامه تحصیل و یادگیری می توانیم به تحصیلات عالی دست پیدا کنیم و با استمرار در ارتقای مهارت های شخصی خود در زمینه های مختلف زندگی موفق شویم.

 

تداوم در پیشرفت شخصی و حرفه ای

تداوم نقش مهمی در پیشرفت شخصی و حرفه ای دارد. با یادگیری و توسعه مداوم مهارت ها می توانیم رشد و تکامل شخصیت خود را تجربه کنیم. تلاش مداوم برای بهبود عملکرد و پیشرفت در زمینه‌های مختلف زندگی به ما کمک می‌کند بهترین نسخه از خود را به نمایش بگذاریم و موفقیت بیشتری را در زندگی خود تجربه کنیم. با تلاش مداوم برای مهارت‌ها، خودآگاهی و رشد شخصی، می‌توانیم در زمینه‌های حرفه‌ای خود به تعالی دست یابیم و به تعالی و ارتقای شغلی دست یابیم.

بنابراین تداوم در زندگی روزمره منجر به بهبود شرایط زندگی، دستیابی به اهداف شخصی و رشد فردی و شغلی می شود. با پشتکار و تمرکز مداوم، می‌توانیم مسیری پر از چالش‌ها و موانع را برای موفقیت طی کنیم و به دستاوردهای بزرگ برسیم.

 

عوامل مؤثر بر استمرار

ما به عواملی نیاز داریم که توانایی ما را برای تداوم و پیشرفت در هر فعالیت یا زمینه ای تسهیل کند. در این بخش، سه عامل کلیدی موثر بر استمرار را بررسی می کنیم: انگیزه و هدف، تحمل در مواجهه با چالش ها، و حمایت اجتماعی و خانوادگی.

انگیزه و هدفمندی

انگیزه و هدف دو عامل اصلی هستند که ما را تشویق به ادامه تلاش و پیشرفت می کنند. انگیزه آتشی است که ما را برای رسیدن به اهداف و انجام فعالیت ها شعله ور می کند. انگیزه می تواند درونی (مانند خواسته ها، ارزش ها و ترجیحات) یا بیرونی (مانند پاداش ها و تشویق ها) باشد. زندگی با هدف به معنای داشتن اهداف روشن و معنادار است که به ما کمک می کند تا برای رسیدن به رویاها و انگیزه های خود استراتژی داشته باشیم. اهداف مشخص و قابل اندازه گیری برای ما تعیین می شود و ما را برای ادامه تلاش ترغیب می کند.

تحمل مواجهه با چالش ها

مقابله با چالش ها و موقعیت های دشوار یکی از عوامل اصلی استمرار است. همه افراد در مسیر پیشرفت خود با چالش ها و موانعی روبرو هستند. اما صبر در برابر این چالش ها و توانایی برخورد موثر با آنها تفاوت بین شکست و موفقیت را مشخص می کند.
افرادی که می توانند با فشار و استرس کنار بیایند و از استراتژی های مثبت برای مقابله با چالش ها استفاده کنند، بهترین شانس را برای ماندن در مسیر دارند. بنابراین یادگیری مهارت های مقابله با استرس و چالش ها از اهمیت بالایی برخوردار است.

حمایت اجتماعی و حمایت خانواده

حمایت جامعه و خانواده عامل دیگری است که بر استمرار تأثیر می گذارد. ارتباط و روابط خوب با خانواده، دوستان و افراد مهم زندگی می تواند به ما انگیزه خوبی بدهد و به ما انگیزه و اعتماد به نفس برای استمرار و استقامت در تلاشمان بدهد. حمایت اجتماعی نه تنها به ما کمک می‌کند تا مشکلات و نگرانی‌های خود را با هم در میان بگذاریم، بلکه باعث می‌شود احساس کنیم که دیگرانی هستند که از ما مراقبت کنند. در مواقع سخت، حمایت اجتماعی می تواند انگیزه و انرژی لازم را برای ادامه تلاش و نزدیک شدن به اهدافمان به ما بدهد.

به طور خلاصه عوامل مؤثر بر تاب آوری عبارتند از انگیزه و هدف، تحمل در برابر چالش ها و حمایت اجتماعی و خانوادگی. با توجه به اهمیت این موارد می توان پاسخ ها و راه هایی برای تقویت آن ها در زندگی روزمره پیدا کرد و از آن برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم. با در نظر گرفتن این موارد می توانیم از آنها برای ادامه تلاش و موفقیت بیشتر استفاده کنیم.

 

عوامل مؤثر بر استمرار

ما به عواملی نیاز داریم که توانایی ما را برای تداوم و پیشرفت در هر فعالیت یا زمینه ای تسهیل کند. در این بخش، سه عامل کلیدی موثر بر استمرار را بررسی می کنیم: انگیزه و هدف، تحمل در مواجهه با چالش ها، و حمایت اجتماعی و خانوادگی.

انگیزه و هدفمندی

انگیزه و هدف دو عامل اصلی هستند که ما را تشویق به ادامه تلاش و پیشرفت می کنند. انگیزه آتشی است که ما را برای رسیدن به اهداف و انجام فعالیت ها شعله ور می کند. انگیزه می تواند درونی (مانند خواسته ها، ارزش ها و ترجیحات) یا بیرونی (مانند پاداش ها و تشویق ها) باشد. زندگی با هدف به معنای داشتن اهداف روشن و معنادار است که به ما کمک می کند تا برای رسیدن به رویاها و انگیزه های خود استراتژی داشته باشیم. اهداف مشخص و قابل اندازه گیری برای ما تعیین می شود و ما را برای ادامه تلاش ترغیب می کند.

تحمل مواجهه با چالش ها

مقابله با ۹ها و موقعیت های دشوار یکی از عوامل اصلی استمرار است. همه افراد در مسیر پیشرفت خود با چالش ها و موانعی روبرو هستند. اما صبر در برابر این چالش ها و توانایی برخورد موثر با آنها تفاوت بین شکست و موفقیت را مشخص می کند.
افرادی که می توانند با فشار و استرس کنار بیایند و از استراتژی های مثبت برای مقابله با چالش ها استفاده کنند، بهترین شانس را برای ماندن در مسیر دارند. بنابراین یادگیری مهارت های مقابله با استرس و چالش ها از اهمیت بالایی برخوردار است.

حمایت اجتماعی و حمایت خانواده

حمایت جامعه و خانواده عامل دیگری است که بر استمرار تأثیر می گذارد. ارتباط موثر و روابط خوب با خانواده، دوستان و افراد مهم زندگی می تواند به ما انگیزه خوبی بدهد و به ما انگیزه و اعتماد به نفس برای استمرار و استقامت در تلاشمان بدهد. حمایت اجتماعی نه تنها به ما کمک می‌کند تا مشکلات و نگرانی‌های خود را با هم در میان بگذاریم، بلکه باعث می‌شود احساس کنیم که دیگرانی هستند که از ما مراقبت کنند. در مواقع سخت، حمایت اجتماعی می تواند انگیزه و انرژی لازم را برای ادامه تلاش و نزدیک شدن به اهدافمان به ما بدهد.

به طور خلاصه عوامل مؤثر بر تاب آوری عبارتند از انگیزه و هدف، تحمل در برابر چالش ها و حمایت اجتماعی و خانوادگی. با توجه به اهمیت این موارد می توان پاسخ ها و راه هایی برای تقویت آن ها در زندگی روزمره پیدا کرد و از آن برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم. با در نظر گرفتن این موارد می توانیم از آنها برای ادامه تلاش و موفقیت بیشتر استفاده کنیم.

 

چالش های استمرار و راه حل های آنها

موانع استمرار

تلاش مداوم برای رسیدن به اهداف و رسیدن به موفقیت با چالش هایی همراه است که ممکن است انگیزه و انرژی ما را کاهش دهد. در این بخش، سه چالش اصلی تداوم و راه حل های ممکن برای آنها را مورد بحث قرار می دهیم.

خستگی و کاهش انگیزه

یکی از چالش های اصلی استمرار، خستگی و کاهش انگیزه است. وقتی برای مدت طولانی مشغول هستیم یا با یک سری مشکلات روبرو می شویم، انرژی و انگیزه ما کاهش می یابد. برای رفع این چالش می توان از راه حل های زیر استفاده کرد:

  • استراحت و ریکاوری فیزیکی: اهمیت استراحت مناسب و ریکاوری فیزیکی را نمی توان نادیده گرفت با استراحت مناسب، بدن و ذهن شاداب می شوند و انرژی بهبود می یابد
  • بازنشانی اهداف: خستگی و از دست دادن انگیزه می تواند ناشی از فعالیت های تکراری و کسل کننده باشد. در این مورد، ممکن است لازم باشد اهداف خود را مجدداً ارزیابی کنیم و تغییراتی را برای ایجاد انگیزه مجدد در خود ایجاد کنیم.
  • استفاده از تکنیک‌های انگیزشی: تکنیک‌های انگیزشی مانند تعیین پاداش، تعیین وظایف کوچک و قابل مدیریت یا ایجاد گروه‌های حمایتی می‌توانند در بازیابی انگیزه مفید باشند.

مقاومت در برابر تغییر

تغییر مداوم در مسیر رسیدن به هدف می تواند باعث مقاومت و خصومت شود. وقتی به سطح معینی از موفقیت می رسید، ممکن است به دلیل تغییر شرایط و نیاز به تلاش بیشتر، در برابر تغییر مقاومت نشان دهید. در اینجا چند راه حل برای مقابله با این چالش وجود دارد:

  • سازگاری: به جای مقاومت در برابر تغییر، سعی کنید خود را با آن وفق دهید. می توانید برنامه خود را تغییر دهید یا رویکرد جدیدی برای مشکل در پیش بگیرید.
  • استفاده از تجربیات گذشته: به یاد داشته باشید که در گذشته تغییر را تجربه کرده اید و با موفقیت بر آن غلبه کرده اید. این خاطرات به عنوان منبع انگیزه و اعتماد به نفس برای تکمیل تغییرات جدید مفید هستند.
  • همراهی با مردم عادی همراهی با افرادی که تغییرات مشابهی را پشت سر می گذارند یا مسیر مشابهی را طی می کنند می تواند راه حل موثری برای مقابله با مقاومت در برابر تغییر باشد. از طریق اشتراک گذاری و تجزیه و تحلیل، می توانید از یکدیگر در ایجاد تغییرات جدید حمایت کنید.

 

رکود و بی ثباتی

چالش دیگر ثبات و نوسان است. در این صورت ممکن است احساس کنیم که تمرین و تلاش ما بی ربط و بی ثبات است. در اینجا چند راه حل برای حل این چالش وجود دارد:

  • یک برنامه زمانی مناسب ایجاد کنید. یک برنامه دقیق و دقیق می تواند به شما در سازماندهی فعالیت های خود و کاهش زمان توقف کمک کند. با تعیین اهداف و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت می توانید در مسیر دلخواه پیشرفت کنید.
  • تمرکز روی یک کار در یک زمان: تلاش برای انجام چند کار می تواند منجر به ناسازگاری و بی ثباتی شود. در عوض، هر بار روی یک کار تمرکز کنید و تا حد امکان تمرکز کنید.
  • ارزیابی و تصحیح: در صورت بروز نقص و بی ثباتی، ممکن است لازم باشد عملکرد خود را ارزیابی کرده و تغییراتی در برنامه خود ایجاد کنید. این تنظیم مجدد ممکن است شامل تغییر در اهداف، تغییر رویکرد یا حتی استراحت و توانبخشی جسمی و ذهنی باشد.

اگرچه چالش‌های استمرار ممکن است پیش بیاید، اما با شناخت آن‌ها و اجرای راه‌حل‌های مناسب، می‌توانیم تداوم خود را تقویت کرده و به موفقیت‌های بیشتری دست یابیم.

 

اثر استمرار بر موفقیت شخصی

پشتکار یکی از عوامل کلیدی در موفقیت شخصی است. همانطور که به طور مستمر و مداوم به تلاش های خود ادامه می دهیم و به اهداف خود نزدیک می شویم، می توانیم به دستاوردهای مهمی در زندگی خود دست یابیم. در زیر تأثیر تداوم را در دستیابی به اهداف بلند مدت، توسعه مهارت ها و توانایی ها و ایجاد الگوی موفقیت بررسی می کنیم.

دستیابی به اهداف بلند مدت

تعیین اهداف بلندمدت و تعیین اهداف قابل اندازه گیری و دست یافتنی از جمله مهم ترین مراحل در دستیابی به موفقیت شخصی است. با استمرار تلاش برای رسیدن به اهداف بلندمدت می توان به تدریج مراحل مختلف را در جهت تحقق آنها طی کرد. استمرار انجام کارها به ما این امکان را می دهد که از تجربه بهره مند شویم، خود را با تغییرات تطبیق دهیم و استراتژی های مناسب برای رسیدن به اهداف خود ایجاد کنیم.

توسعه مهارت ها و توانایی ها

تداوم توسعه مهارت ها و توانایی ها مهمترین عامل در رشد فردی است. با ادامه‌ی تمرین و تقویت مهارت های مورد نیاز، می توانیم در زمینه های مختلف بهتر عمل کنیم و عملکرد خود را ارتقا دهیم. با تداوم توسعه مهارت ها می توانیم از تغییرات محیط و نیازها بهره ببریم و به موفقیت و پتانسیل بیشتری برای رشد و توسعه خود دست یابیم.

ایجاد مدل موفقیت

پایداری در تلاش و پیشرفت به ما امکان می دهد الگویی از موفقیت در زندگی خود ایجاد کنیم. با استمرار تلاش و عمل مستمر، خود و دیگران را الگوی تعهد و انگیزه رسیدن به اهداف خود می کنیم. الگوی موفقیت ایجاد شده توسط ما می تواند به دیگران الهام بخشد و آنها را برای رسیدن به موفقیت و بهبود شرایطشان ترغیب کند.

به طور خلاصه، پافشاری در پیگیری و تداوم دستیابی به اهداف بلند مدت، توسعه مهارت ها و توانایی ها و ایجاد الگوهای موفقیت تاثیر بسزایی در دستیابی به موفقیت شخصی دارد. به دلیل این موارد و استفاده مداوم از استمرار در زندگی روزمره، می توانیم به اهداف خود بهتر نزدیک شویم و رشد و پیشرفت خود را تجربه کنیم.

 

کاربرد تداوم در آموزش و کار

پشتکار یکی از عوامل کلیدی برای دستیابی به موفقیت در تحصیل و شغل است. با توجه به اهمیت ثبات در این زمینه ها، می توان آن را ابزاری قدرتمند برای پیشرفت و توسعه فردی دانست. این بخش به بررسی سه کاربرد مهم تداوم در آموزش و مشاغل می پردازد.

پیشرفت آموزشی و تحقیقات علمی

استمرار در آموزش و پژوهش علمی نقش حیاتی در رشد فردی و رشد علمی دارد. در مسیر تحصیل، انسان به مطالعه  ادامه می دهد و به تدریج بر تجربه و دانش خود می افزاید. این تجربه و دانش به او این امکان را می دهد که در رشته تحصیلی خود پیشرفت کند و وارد حوزه ای عمیق تر و پیچیده تر شود. همچنین با پیگیری تحقیقات علمی، افراد می توانند به نتایج نوآورانه دست یابند و به پیشرفت علمی و فناوری کمک کنند.

توسعه حرفه ای و حرفه ای

تداوم در پیشرفت حرفه ای و شغلی نیز نقش بسیار مهمی در رشد فردی و بهبود عملکرد محیط کار دارد. با ادامه یادگیری و به روز رسانی مهارت های خود، فرد می تواند مطلع بماند و با تغییرات و خواسته های محیط کار سازگار شود. این به او اجازه می دهد تا در حرفه خود پیشرفت کند، مسئولیت های بیشتری را بر عهده بگیرد و به سمت های بالاتر پیش رود. همچنین از طریق توسعه مستمر حرفه ای می توان عملکرد خود را در محیط کار بهبود بخشید و به نتایج بهتری دست یافت.

بهبود عملکرد و عملکرد خوب در محیط کار

تلاش مداوم برای افزایش کارایی و بهره وری نیروی کار در محیط کار از اهمیت بالایی برخوردار است. با ادامه ارائه خدمات با کیفیت و کیفیت در وظایف و مسئولیت های محول شده، می توان یک فرد را به عنوان یکی از اعضای برجسته سازمان شناخت. تلاش مداوم برای بهبود کار به او اجازه می دهد تا مهارت های خود را بهبود بخشد و استراتژی های کاری جدید ایجاد کند. همچنین از طریق بهبود مستمر عملکرد می توان به نتایج بهتری دست یافت و ارزش بیشتری به سازمان خود اضافه کرد.

به طور خلاصه، عملکرد پایدار در آموزش و کار منجر به بهبود عملکرد، پیشرفت تحصیلی و تحقیقات علمی، توسعه حرفه ای و شغلی و افزایش بهره وری می شود. به همین دلیل توصیه می شود به تداوم در این زمینه ها توجه شود و سعی شود تداوم در تحصیل و شغل حکمفرما باشد. با این رویکرد می توان به موفقیت و رشد شخصی دست یافت.

نتیجه گیری

در این مقاله به بررسی مفهوم تداوم و اهمیت آن در زندگی روزمره پرداخته ایم. استمرار تلاش و فعالیت یکی از مهمترین عوامل دستیابی به موفقیت و رضایت است.

 

نظراتتون برام خیلی مهم است و کامنت ها را تک تک مطالعه میکنم و پاسخ میدهم.

 

 

شروع گفتگو

چگونه سر صحبت را باز کنیم؟ | ۲۰ جمله برای باز کردن سر صحبت

شروع گفتگو و باز کردن سر صحبت ، ابتدایی ترین دغدغۀ افرادی است که میخواهند ثروت اجتماعی خودشان را افزایش دهند. در این مقاله قدم به قدم و بسیار واضح به این مطلب میپردازیم و میگوییم چگونه سر صحبت را باز کنید و شروع گفتگویی موثر داشته باشید

چگونه سر صحبت را باز کنیم؟

در ارتباط با دیگران، اولین مرحله (و بهتر بگم مهمترین مرحله) شروع گفتگو است. اگر بتوانیم یک گفت و گو را با فرد غریبه شروع کنیم، سد آشنایی را شکسته ایم و راه را برای برقراری رابطه بهتر، هموار ساخته ایم.در این مقاله قصد دارم با پاسخ به این سؤال که چگونه سر صحبت را باز کنیم؟ و با توجه به یکی از مهمترین و در دسترس ترین موضوعات یعنی موضوعات کاری، شروع گفتگو را به شما آموزش دهم. موضوع کاری یکی از موضوعات جذاب برای بحث های شماست

عذاب وجدان عزت نفس چیست

باز کردن سر صحبت ، ترسناک است! اما نه برای شما

جالب است که بدانید خیلی از مواقع در مکان های عمومی مثلا تاکسی، مترو، پارک و بعضی مهمانی های عمومی، دو نفری که کنار همدیگر نشسته اند، دوست دارند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، اما ترس اجازه این کار را نمی دهد!درست گفتم! ترس!

  • ترس از این که شاید طرف مقابل دوست نداشته باشد با ما صحبت کند!
  • ترس از این که نکنه طرف مقابل جواب تند بدهد؟
  • ترس از این که امکان دارد طرف مقابل سر و صدا کند!
  • ترس از این که طرف مقابل حوصله نداشته باشد و به باز کردن سر صحبت از سوی ما، روی خوش نشان ندهد و این صحبت ها.

اما نکته چالب این جاست:در تحقیقی، محققان بیش از ۵۰ مورد را زیر نظر گرفته بودند، دو نفر غریبه زمانی بیش از یک ساعت کنار یکدیگر نشسته بودند.از این ۵۰ مورد، ۱۷ مورد اقدام به صحبت و برقراری ارتباط کردند، در ۳۳ مورد دیگر، افراد خود را با موبایل، کتاب، یا وسایلی که همراه داشتند، مشغول کردند. و با یکدیگر ارتباطی برقرار نکردند.در پایان تحقیق از آن ها سوال شد که چرا برای برقراری ارتباط اقدام نکردند؟جالب است! دلیل بسیاری از آن ها، موارد بالا بود.

یعنی ترس از این که طرف مقابل روی خوش نشان ندهد، خشمگین شود و حتی نیاز به کنترل خشم پیدا کنیم!

باز کردن سر صحبت و شروع گفتگو

ابزار لازم برای شروع گفتگو

قصدم این نیست که دل شما رو خالی کنم و بگم اگر این ها رو ندارید اجازۀ شروع گفتگو ندارید؛ هدفم از این سرفصل، بیان مهارت ها و لوازمی است که کار رو خیلی برای شما آسان تر میکنه!

۱٫ فن بیان:

منظورمون از داشتن فن بیان این نیست که همین الآن بتونید مثل مجری ها صحبت کنید! منظورم از فن بیان اینه که توانایی صحبت کردن مناسب رو داشته باشید. مِن و مِن در کلامتون نداشته باشید. کلمات مناسبی رو در صحبتاتون استخدام کنید و در یک کلام بگم که قدرت روان صحبت کردن، شروع گفتگو و شروع چت رو برای شما آسان می‌کند.تمرین‌های مختلفی برای فن بیان وجود داره که در نوشته های دیگه بهش اشاره میکنیم.

۲٫ عزت نفس:

عزت نفس چیست؟

عبارت عزت نفس یعنی احساس ارزشمندی درونی همین! یک جمله است اما یک دنیا مطلب در این جمله خوابیده…

اگر خودمان بدانیم که انسانی ارزشمند هستیم، خودمان باور داشته باشیم از درون ارزشمندیم، به راحتی میتوانیم گفتگویی را شروع کنیم.انسانی که احساس ارزشمندی از درون داره، اصلا ترس از قضاوت دیگران درش اثری نداره!

باز کردن سر صحبت، علاوه بر مهارت های لازمی که اشاره میکنیم و قالب هایی که به آن اشاره خواهیم کرد، نیاز به ارزشمندی درونی عمیق است.

اگر حس میکنید در زندگی احساس ارزشمندی درونی ندارید یا عزت نفس پایینی دارید، پیشنهاد می‌کنم دورۀ خود عزتمند رو تهیه کنید: تهیۀ دورۀ آموزشی عزت نفس

۳٫ اعتماد به نفس:

و اما اعتماد به نفس یکی دیگر از مهارت هاییست که باید برای شروع گفتگو به آن مجهز باشیم.اعتماد به نفس تشکیل شده از میزان مهارت و تصویر ذهنی فرد از خودش در انجام یک کار.در این مقاله علاوه بر مهارت، به شما کمک کردیم که تصویر ذهنی مناسب از خودتان برای شروع یک مکالمه داشته باشید. یعنی با مطالعه و تکرار این مقاله میتوانید اعتماد به نفس خود را در برقراری ارتباط و شروع گفتگو تقویت کنید.

شروع گفتگو با شماست!

خب، شما الآن می دانید که بخاطر ترس، طرف مقابل به راحتی نمیتواند با شما ارتباط بر قرار کند.اگر میخواهید ارتباطی برقرار کنید و از امتیازات این ارتباط استفاده کنید، لازم است که شما دست به کار شوید.

مطمان باشید که طرف مقابل برخورد تندی نخواهد داشت!

البته حواستان باشد که طرف مقابل حس نکند که شما در مسائل خصوصی او دخالت میکنید.نمی شود به امید شروع طرف مقابل ایستاد! و البته نمیتوان بحث را با هر سوالی شروع کرد!باید سوالی پرسید که مخاطب در جواب صحبت کند.جواب هایی با پاسخ یک کلمه ای به درد شروع گفتگو نمیخورد!سوال هایی که در این جا آورده ام، عبارت اند از:

  1. شغل شما چیه؟
  2. معمولا یک روز کاری خود را چطور میگذرانی؟
  3. چطور به چنین اعتقادی رسیدی؟
  4. از ابتدا چطور شد که دست به این حرفه  / زمینه کاری زدی؟
  5. چه چیزی موجب علاقه مندی شما به این رشته کاری / آموزشی / پژوهشی شد؟
  6. چه ویژگی کاری که می کنید باعث می شود که این کار برایتان خوشایند باشد؟
  7. شما یا شرکت شما جه خصوصیتی دارید که شما را از رقبایتان متمایز می کند؟
  8. چرا شرکت شما …. (فلان کار را) میکند؟
  9. روند کار خود را چطور پیشبینی میکنید؟
  10. برای این که در کار خود سرآمد باشید، چه راه هایی را یافته اید؟
  11. درباره مهمترین تجربه کاری خود بگویید.
  12. برای کسی که میخواهد کار شما را تازه شروع کند چه توصیه ای دارید؟
  13. اگر می دانستید که شکستی در انتظارتان نیست، کدام کار بود که آن را حتما انجام میدادید؟
  14. از زمانی که کار خود را شروع کرده اید چه تغییرات عمده ای در کارتان ایجاد شده است؟
  15. عجیب ترین اتفاق در طول دوران کاری تان کدام بوده؟
  16. بهترین و بدترین موقعیت هایی که در کار برایتان پیش آمده کدام بوده؟
  17. سختترین قسمت کارتان کدام قسمت آن است؟
  18. اینترنت در کار / حرفه ی شما چه تأثیر هایی گذاشته است؟
  19. کسی را می شناسید که بتواند به من در کار … کمک کند؟
  20. وضعیت اقتصادی / انتخابات / فصل تابستان روی کار شما چه تأثیری می گذارد؟

سوالات بالا صرفا از باب مثال بود. برای این که مدل سوال برای باز کردن سر صحبت دستتون باشه!

هدیه‌تون رو از ما دریافت کردید؟

ما برای افرادی که به موضوع ارتباط با دیگران علاقه دارند، هدیه‎‌ای در نظر گرفتیم که شما میتونید با کلیک روی دکمۀ پایین این هدیه را دریافت کنید.

فایل ویدیویی ۱۶ دقیقه‌ای که در آن به ۷ تکنیک نفوذ در دیگران اشاره کردیم. تکنیک هایی که در مورد آن به شما چیزی نمیگویند!

می‌خواهم هدیه را دریافت کنم.

بهترین جمله برای شروع دوستی

کافیه در گوگل عبارت “بهترین جمله برای شروع دوستی” رو سرچ کنید.
یک سری جملات به شما معرفی می‌شوند که در حقیقت نمیشود از آن استفاده کنید و فقط جملات زیبایی برای شروع دوستی اند و در واقع قابل استفاده نیستند.

در دنیای حقیقت، نمیشود به یک نفر بگوییم:

سلام بر تک سوار قلبم. می‌شود با من دوست شوی؟

اصلا از خود شما میپرسم. شروع کدام یک از دوستی هایتان با امثال این جملات بوده؟

در دنیای واقعی، بهترین جمله برای شروع دوستی وجود ندارد! با جملاتی عادی مثل جملاتی که بالاتر استفاده شده، ارتباطات آغاز می‌شود، با فنون ارتباط موثر، دوستی ها عمیق می‌شود و به خودمان می‌آییم و می‌بینیم با طرفمان دوست شدیم.

خواهش میکنم از مطالب غیر واقعی دوری کنید. چون اگر ضرر نداشته باشه، برای شما سود خاصی هم ندارد.

لیست کلمات زیبا در باز کردن سر صحبت

بدون توضیحات اضافه و از آنجا که می‌خواهیم این مقاله بسیار کاربردی باشد، این لیست را در زیر برایتان آورده‌ایم. لطفاً هر روز سعی کنید این عبارات را در جملات خود به کار ببرید تا به مرور ملکه ذهنتان شود.در ادامه مقاله شروع گفتگو ، می‌خواهیم نمونه‌هایی از لیست جملات و کلمات زیبا برای شروع گفتگو را به شما بگوییم. این‌ها متن احوالپرسی مودبانه است و برای سلام و احوالپرسی صمیمی مقدماتی مناسب هستند:

  • چه خبر چی کار می‌کنید؟
  • حالتون خوبه؟
  • خوش میگذره؟
  • کار و بار چطوره؟
  • مشغول چه کاری هستین؟
  • اوضاع چطوره؟
  • خوش احوالید؟
  • خوبید؟ چه خبرا؟
  • اوضاع و احوال چطوره؟
  • سلام…حالتون چطوره؟. خوب هستین؟ خانواده خوبن؟
  • خیلی دلم می‌خواست ببینمتون…
  • خوشحالم که میبینمتون…
  • چه خبر؟ همه چی مرتبه؟
  • برنامه هاتون خوب پیش میره؟
  • در سلامت به سر می‌برید؟
  • امیدوارم همیشه شاد و سرحال ببینمتون: اوضاع کاری رو به راهه؟
  • تعطیلات خوبی داشتید؟
  •  امروز گرما (سرما) بیشتر از روزهای قبل نیست؟
  • خیلی وقت بود شما را ندیده بودم، از دیدار مجدد شما بسیار خوشحالم.
  • تو فکر تو بودم، عجب تصادفی…!
  • امروز را چطور گذراندی؟
  • کارها بر وفق مراد هست؟
  •  اوضاع چطوره؟ همه حاضران را می‌شناسید؟
  •  شما را تا به حال ندیده بودم. به تازگی به اینجا آمدید؟
  • چه چیزی باعث شد به این گروه ملحق بشید؟
  • مدت‌هاست که ندیده بودمت. چی شد اینجا بیایی؟
  •  از دیدنت خوشحالم. تازه چه خبر؟

فراموش نکنید! اولین قدم با شماست!

همانطور که در بالا گفتیم ، اولین قدم در حرفه ای شدن در برقراری ارتباط، شروع گفتگو است.اولین قدم هم برای استاد شدن در برقراری ارتباط، این است که تمام تلاشتان را کنید که طرف مقابل از هم صحبتی با شما آسودگی کامل دارد.

لیست بالا را نگاه کنید.

خودتان را موظف کنید که در گفتگوی بعدیتان از ۴ مورد از موارد آن استفاده کنید.بهانه نیاورید!اگر فکر میکنید فراموش می کنید،آن ها را یادداشت کنید و همرهتان داشته باشید!قبل از شروع یک گفتگو ، آن ها را مرور کنید.اگر نتوانستید، وسط صحبتتان به بهانه دستشویی، از جمع جدا شوید و آن ها را مرور کنید.

افراد از شروع گفتگو یک فرد غریبه ترس دارند.شما باید پا بگذارید بر ترس و شروع کنید.سوال های تک جوابی نپرسید! سوال های بسته ممنوع!لیست ۲۰ گانه را مرور کنید.در هر گفتگو از ۴ مورد از موارد آن باید استفاده کنید.و در آخر اگر این مقاله را مفید دیدید، برای دوستانتان ارسال کنید.

هدیه‌تون رو از ما دریافت کردید؟

ما برای افرادی که به موضوع ارتباط با دیگران علاقه دارند، هدیه‎‌ای در نظر گرفتیم که شما میتونید با کلیک روی دکمۀ پایین این هدیه را دریافت کنید.

فایل ویدیویی ۱۶ دقیقه‌ای که در آن به ۷ تکنیک نفوذ در دیگران اشاره کردیم. تکنیک هایی که در مورد آن به شما چیزی نمیگویند!

می‌خواهم هدیه را دریافت کنم.
ارتباط موثر یعنی چی؟

ارتباط موثر چیست؟

هر جامعه ای بر مبنای برقراری ارتباط مابین افراد شکل گرفته است. نمیتوان وقتی افراد با هم در ارتباط نیستند جامعه ای را در نظر گرفت. همچنین باید گفت در یک جامعه نرمال بین افراد ارتباط موثر تری برقرار است و کسب مهارت در این زمینه، از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. در این مقاله قصد داریم به صورت دقیق به موضوع ارتباط موثر بپردازیم. خوشحال میشم مقاله را بخوانید و نظر و سوالاتتان در مورد موضوع ارتباط موثر و این مقاله را کامنت کنید. ارادتمندتان، مهدی منازاده

 

تعریف ارتباط موثر

تعریف ارتباط موثر

در هر ارتباطی دو طرف  فرستنده و گیرنده وجود دارند. فرستنده پیامی را بر مبنای هدفی مشخص، به گیرنده منتقل می نماید. وقتی ارتباط موثر است که گیرنده این پیام را به دقت و به درستی و همچنین  به طور کامل درک نماید. در طی این فرایند، تبادل افکار اتفاق افتاده و دانش و اطلاعات به خوبی جریان می یابند. فرستنده پیام نیز به هدف خود می رسد.

جهت برقراری چنین ارتباطی نیاز به رعایت اصولی می باشد و اشخاص در همین راستا باید آموزشهایی را دیده و مهارتهایی را کسب نمایند. افراد با موانع برقراری یک ارتباط تاثیرگذار آشنا شده و جهت برقراری این نوع ارتباط، میتوانند موانع را برطرف سازند. لذا در ادامه به این مباحث اشاره خواهد شد.

در مقاله ای جدا به اهمیت برقراری ارتباط با افراد مختلف پرداختیم.

ویژگی های ارتباط موثر

همانطور که در بالا نیز اشاره شد در یک ارتباط موثر هدفی مطرح می باشد که با انتقال درست و دقیق پیام، فرستنده به هدف خود میرسد.  باید گفت جهت برقراری چنین ارتباطی به سه نکته باید توجه کرد؛

  • وقتی ارتباطی موثر است که تاثیرگذار باشد؛ یعنی بتواند بر روی مخاطب تاثیر گذارد.
  • حس امنیت و آرامش و اطمینان را به مخاطب انتقال دهد.
  • پیام روشن و قاطعانه بیان شود.

 

اهمیت برقراری ارتباط موثر در جامعه و یا سازمان چیست؟

اهمیت ارتباط موثر در فضای کاری

جامعه و یا یک سازمان، متشکل از افراد در سنین مختلف با پیشینه خانوادگی متفاوت است. لذا در چنین محیطی اگر افراد نتوانند باهم ارتباط موثری را برقرار کنند، جامعه با یک بی نظمی و آشفتگی خاصی مواجه خواهد شد.  به طوریکه مدیران سازمان و یا گردانندگان جامعه با مشکلات زیر مواجه می شوند.

عدم امکان مدیریت کارکنان

افراد در محیطی که نمیتوانند با هم ارتباط تاثیرگذار برقرار کنند، به صورت مداوم در چالش خواهند بود. آنان همدیگر را درک نمی کنند و سوء تفاهم زیادی بین آنها پیش می آید. لذا تمرکز افراد به جای کار، بر روی مغلوب کردن و یا حتی حذف همدیگر خواهد بود. در چنین محیطی قطعا مدیریت کارکنان سخت شده و شاید مدیر مجبور به حذف افرادی شود که سازمان به آنها احتیاج دارد.

همکاری و تعامل به حداقل خواهد رسید

در سازمانی و یا جامعه ای که افراد با هم ارتباط موثری برقرار نمی کنند، نمیتوانند با هم همکاری درستی داشته باشند. افراد خود محور شده، کارهای تیمی به خوبی انجام نمی گیرد و شاید در پاره ای از مواقع، در کار هم سنگ اندازی کنند.

 

نوآوری و خلاقیت به حداقل می رسد

وقتی محیطی متشنج می شود نوآوری و خلاقیتی اتفاق نمی افتد. از یکسو افراد تمرکزی برای خلاقیت و نوآوری ندارند و از سوی دیگر چون جایگاه خود را در معرض خطر می بینند، ریسک نمی کنند.

 

انتظار رشد و  پیشرفت نباید داشت

چگونه در محیطی که کار تیمی انجام نمیشود، خلاقیت به حداقل رسیده، محیط ملتهب است و کارکنان تمرکز چندانی بر روی کار خود ندارند، انتظار رشد و پیشرفت می توان داشت. لذا جهت برقراری ارتباط موثر باید چاره ای اندیشید.

 

اصول برقراری ارتباط موثر

اصول برقراری ارتباط موثر

انتقال پیامی دقیق، شفاف و کامل

فرستنده چیزی را می شنود که گیرنده بر زبان می آورد و با زبان بدن خود این کلمات را تایید می کند.  نمیتوان وقتی فرستنده پیام خود را به روشنی و کامل بیان نمی کند، انتظار داشت گیرنده پیام را درک کند و ارتباط موثری اتفاق افتد. انتخاب درست کلمات و جمله بندی مناسب، در کنار زبان بدن صحیح، از اصول برقراری یک رابطه تاثیرگذار هستند.

انتخاب و انتقال پیام متناسب با گیرنده

قطعا زبان و فرهنگ در برقراری ارتباط تاثیرگذار تاثیر بسزایی دارند. لذا در انتخاب پیام در گام اول باید از زبان مشترک استفاده نمود. همچنین پیام متناسب با فرهنگ و سطح سواد گیرنده باشد. در چنین بستری احتمال برآورده شدن هدف گوینده بیشتر خواهد بود. حتی رسانه ای که برای انتقال پیام در نظر گرفته میشود، نیز مهم است. زیرا هر طیفی به رسانه خاصی بیشتر تمایل دارد.

 

پیام صادقانه بیان شود

شاید در بعضی از موارد افراد با بیان دروغ و بدون داشتن حسن نیت بتوانند به هدف خود برسند؛ اما قطعا به مرور زمان در مکانی که یک نفر به طور  مدام این حرکت را تکرار میکند، بعد از مدتی دیگر اعتبار نخواهد داشت. افراد کم کم تمامی سخنان او را باطل خواهند دانست. لذا در یک ارتباط مستمر نیاز است صادقانه سخن گفته شود تا ارتباطی تاثیرگذار شکل گیرد.

گوینده قابل اعتماد

قطعا بر کسی پوشیده نیست که افراد با شخص قابل اعتماد خود ارتباط موثرتری برقرار می کنند. زیرا به او اعتماد دارند و پیام او را صحیح میدانند. بنابراین برای انتقال پیام به گیرنده و مخصوصا در زمانی که پیام مهم است و یا تعداد مخاطب ها بالا است و یا هر دو همزمان است، انتخاب شخص معتمد برای انتقال پیام، بسیار کمک کننده است.

 

برای برقراری ارتباط موثر باشد چه مهارت هایی لازم است؟

 

مهارت های لازم برای برقراری ارتباط تاثیر گذار

مهارت گوش دادن برای برقراری ارتباط موثر

“گوش دادن ” شنیدن تنها نه.  اگر قرار است بتوان ارتباط تاثیرگذاری را برقرار نمود، لازم است شخص یاد بگیرد خوب گوش دهد. گوش دادن یک هنر است و کمک می کند به هدف و خواسته و سلیقه شخص مقابل پی برده شود، لذا می توان او را راحتتر درک کرد.

خوب دیدن

در ارتباطات کلامی می توان عملکرد بهتری داشت؛ اگر در مشاهده نمودن بهتر عمل کرد. دیدن رفتار افراد، زبان بدن ایشان و وقایعی که اتفاق می افتد. همچنین دیدن عکس العملی که دیگران نشان می دهند، همگی کمک می کند فرد بتواند درک بهتری از موقعیت ها داشته و پیام ها را صحیح تر انتخاب نماید.

توجه به هوش هیجانی

هرچقدر افراد از هوش هیجانی خود شناخت بیشتری داشته باشند، بهتر می توانند از این هوش برای برقراری ارتباط موثر استفاده کنند. شناخت هوش هیجانی سایرین دشوار است؛ اما برقراری ارتباط مستمر می تواند کمک کند به مرور زمان شناخت حاصل شود.

تقویت اعتماد به نفس

اشخاصی که اعتماد به نفس کافی ندارند، نمی توانند با سایرین ارتباط موثری را برقرار کنند. آنان در میان گفتنها و نگفتن ها، همیشه گم می شوند.

خود باوری و خودشناسی

قطعا هر شخصی توانای هایی دارد،  لذا با با خودباوری و خودشناسی می تواند از توانایی های خود در راه برقراری ارتباط تاثیرگذار استفاده کند. این شناخت سبب می گردد فرد با قاطعیت بیشتری سخن بگوید.

کار بر روی زبان بدن

زبان بدن همان ژست ها، حرکات اجزای صورت، نحوه ایستادن ها و…  است. آنها هر یک به تنهایی می توانند پیامی را به مخاطب ارسال نماید.

توانایی دادن بازخورد مناسب

باید بتوان خود را در مواقع مختلف کنترل کرد تا بتوان بازخورد مناسبی داشت، لذا جهت برقراری ارتباط موثر باید بر روی خودکنترلی کار کرد. باید یاد گرفت بازخورد مناسب را در موقعیت مختلف نشان داد.

 

یک ارتباط موثر، چگونه شکست می‌‌خورد؟

در بسیاری از مواقع تلاش برای برقراری ارتباط مؤثر با شکست روبرو می شود؛ زیرا فرستنده پیام به عواملی که مانع انتقال درست پیام می گردند توجه نمی کند. در همین راستا لازم است با موانعی  که نمی گذارند فرستنده بتواند در یک ارتباط به هدف خود برسد، آشنا شده و در رفع آنها کوشید. در ادامه به مهمترین آنها اشاره خواهد شد.

استفاده از کلمات مبهم و دوپهلو

ارتباط کلامی مهمترین بخش در برقراری یک ارتباط مؤثر می باشد. این کلام است که هدف و احساسات شخص را به گیرنده پیام ها منتقل می نماید. انتخاب نادرست کلمات و عدم توجه به چیدمان آنها در کنار هم، جملات مبهمی را به مخاطب منتقل میکند که می تواند معانی مختلفی داشته باشند.

در همین راستا دیده می شود استفاده از کلمات مبهم و دو پهلو و سخن گفتن با کنایه مواردی هستند که مانع انتقال درست پیام شده و سوء تفاهم ایجاد می کنند. بنابراین گوینده پیام باید در گام اول در ذهن خود پیامی را که میخواهد منتقل کند به طور کامل در نظر گرفته و بسنجد، سپس کلماتی را متناسب با این پیام به صورت واضح و قاطع انتخاب نموده و منتقل نماید. اغلب افراد از کنایه های زده شده، مقصود گوینده را درک نمی کنند. باید قبول کرد همه افراد به یک اندازه توانایی درک مقصود گوینده را در پشت کلمات مبهم و دوپهلو ندارند. البته در مواردی نیز شخص کنایه ها را درک می کند؛ اما چون ناراحت می شود، مقاومت از خود نشان می دهد.

 

عدم توجه به گذشته افراد

هر کسی پیشینه ای دارد. وقایع مختلف در زندگی تاثیرات مختلفی می گذارند؛ لذا این تاثیرات در نحوه ارتباطات افراد خود را نشان می دهد.

به طوری که اتفاقاتی مانند جنگ یا یک حادثه و یا تجربیات تلخ افراد از ارتباطات قبلی، می توانند او را وارد یک پیش داوری غلط کنند و یا انگیزه وی را در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران کمرنگ نمایند. لذا عدم توجه به چنین  عواملی مانع برقراری یک ارتباط مؤثر میگردد. باید پذیرفت آشنایی با گذشته افراد می تواند کمک کند؛ اگرچه در شروع ارتباطات، اطلاع از پیشینه افراد دشوار است؛ اما در روابط مستمر، بیشتر می توان با گذشته افراد آشنا شد.

 

انتقاد و ملامت کردن

انتقاد در هر رابطه سالمی باید وجود داشته باشد. نمی توان در یک رابطه تنها تمجید و تعریف کرد و انتظار داشت ارتباط تاثیرگذار سالمی جریان داشته باشد. قطعا در هر رابطه ای چه در حکومت داری، چه در سازمان و چه در روابط شخصی هرگاه طرفین تنها به نکات مثبت تکیه کنند و وقت خود را صرف تعریف و تمجید نمایند، رابطه نه تنها  مؤثر نخواهد بود؛ بلکه ارتباط ناسالمی نیز می باشد.  به ویژه اگر این ارتباط به گونه ای باشد که یکی از طرفین قویتر از طرف مقابل باشد. این قدرت یکی از طرفین می تواند به موقعیت اجتماعی، مالی، سیاسی و حتی نظامی وی باز گردد.

وقتی انتقادی انجام نمی گیرد؛ ارتباط به سمت دیکتاتور پروری می رود؛ بنابراین انتقاد لازم است؛ اما پیشداوریهای منفی و انجام انتقادات نادرست در قالب جملات ملامت کننده، خود مانع ارتباط مؤثر می شوند. وقتی انتقادات به جا نیستند و یا فقط هدف آنها ملامت کردن طرف مقابل می باشد. وقتی اشاره ای به محاسن و نکات مثبت نمی شود، نه تنها افراد را از هم دور می کند؛ بلکه مقاومتی در افرادی که مورد انتقاد هستند، ایجاد می نماید. مقاومتی که به راحتی شکسته نمی شود.  انتقادات منصفانه با ارائه راه حل همراه هستند و انتقادات سازنده می باشند.

 

عدم توجه به موانع بیرونی ارتباط مؤثر

سد های بیرونی و فیزیکی وجود دارند که مانع ایجاد ارتباط مؤثر در یک جامعه می شوند. این موانع به صورت واضحی قابل مشاهده هستند، تنها کافی است افراد به آنها توجه کنند.

*در همین رابطه میتوان به اختلافات فرهنگی اشاره نمود. شهرهای بزرگ و در این سالها شهرهای کوچک، شاهد مهاجرت افراد از اقوام مختلف هستند. افرادی که فرهنگ های متفاوتی دارند. این موضوع در بین مهاجرینی که از کشورهای مختلف هستند، با شدت بیشتری دیده می شود، رفتاری که در یک جامعه مورد پسند است در جامعه دیگر معنای کاملا متفاوتی دارد.

زبانها و گویشهای مختلف مانع برقراری یک مکالمه روان می شوند. دو فرد با دو زبان و یا گویش متفاوت از اصطلاحاتی استفاده می کنند که برای شخص مقابل نامفهوم است. بدین ترتیب ارتباط موثر باید برای شکل گیری روند طولانی تری را طی کند.

*مشکلات فیزیکی و جسمی افراد نیز خود میتواند مانع ایجاد یک ارتباط تاثیر گذار باشد. افرادی که لکنت زبان دارند و یا قادر نیستند به خوبی صحبت کنند، در بسیاری از مواقع اعتماد به نفسشان کاهش می یابد. در نتیجه کمتر در جمع وارد بحث می شوند و یا با اشخاص دیگر رابطه برقرار می نمایند. افراد نابینا زبان بدن فرد گوینده را نمی بینند. افراد ناشنوا اصوات را به خوبی نمی شنوند. بدین ترتیب عدم توجه به مشکلات جسمی و فیزیکی گیرنده، سبب شکست ارتباط میشود.

*عدم استفاده از وسایل ارتباطی درست نیز سبب شکست ارتباط مؤثر  می گردد. در این رابطه می توان به استفاده از پیامک ها برای بحث کردن اشاره نمود.  ظرفیت محدود پیامک ها از یک سو سبب ناقص صحبت کردن در هر پیامک میشود و از سوی دیگر نیز به دلیل عدم انتقال احساس پیام دهنده، تاثیرگذاری بسیار کمتری دارد.

 

 

چکیده مطالب ارتباط مؤثر

هما ما برای زندگی در یک جامعه کوچک و با بزرگ نیاز به برقراری ارتباط مؤثر با دیگران داریم؛ بنابراین لازم است با یادگیری اصول برقراری چنین ارتباطی، مهارت های خود را افزایش دهیم.

 

 

درس هایی که آموختم مهد منازاده

درس هایی که ۱۴۰۱ به من داد…

درس هایی که سال ۱۴۰۱ به من آموخت! چه بخواهیم، چه نخواهیم دونه دونه های شن ساعت شنی زندگیمون در حال افتادن هستن و این زندگی در حال گذر است. سختی ها و آسانی ها، خوبی ها و بدی ها و بالا و پایین های زندگی می‌آیند و می‌روند. این سختی‌ها هستند که با پیام هاشون میخواهند به ما بفهمونند که نیاز داریم بزرگ شویم. لازم است هم قدم با گذر ثانیه های زندگی، بزرگ بشیم. اگر رشد نکردیم، مشکلات و سختی هایی از جنس مشکلات قبلی دوباره زخم های ضعف ما رو باز می‌کنند.

سال ۱۴۰۱ مثل سال‌های قبل و سال‌های بعد، برای من زشتی ها و زیبایی هایی داشت. البته من میگم سختی چون به مذاقم خوش نیامد وگرنه همین سختی ها درونش شیرینی هایی بود که مسیرم رو عوض میکرد. ( وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم / بقره ۲۱۶)

امروز اولین روز از سال ۱۴۰۲ است و میخواهم قدم به قدم تا روز سیزدهم، روزی یک نوشته به این سری نوشته ها اضافه کنم. (البته وقتی این خط رو نوشتم که اول روز از درس های سال ۱۴۰۱ بود. روز عید بود و جو گرفته بودم! روز تولدم یعنی ۳۰ فروردین این متن رو کامل کردم. 🙂 )

در این سلسله نوشته ها، شما با تجربیات تلخ و شیرین من، با من حرکت می‌کنید. البته عرض کنم که شاید شما بیشتر تلخی ببینید. سال ۱۴۰۱ اتفاقات واقعا تلخی برای من داشت. اتفاقاتی نه از جنس از دست دادن عزیز، جدایی یا مریضی سخت، بلکه از جنس مشکلات شخصی که تا بحال آن ها را ندیده بودم و با آن ها روبرو نشده بودم. از حذف شدن اسمم از لیست طلاب گرفته تا افسردگی گرید ۹!

نمیدونم شما هم تجربه اش را داشتید یا نه! گاهی به مشکلات گذشته مان نگاه میکنیم و به خودمان میخندیم که چرا آن روز این رفتار ها را از خودمان بروز میدادیم. این خنده ناشی از رشد ماست. بزرگ تر از مشکلات اون روزمان شدیم و همین بزرگ تر شدن باعث میشود که امروز خود آن روزمان را مسخره کنیم.

روزی که از فرط افسردگی، از خانمم خواستم دست فرزندم رو بگیره و چند روزی به مسافرت بگذرونه تا حال من بهتر بشه، فکر می‌کردم دنیا دیگر تمام است و این دنیا را باخته ام. الآن که در حال که دارم با شما در مورد اون روز ها صحبت میکنم، به اون روز میخندم و برای خودِ اون روزم نسخه هایی مینویسم که گویی درمانگر، مریضش را دوا میدهد.

فعلا این نوشتۀ امروزم باشد در خدمت شما تا روز های آینده کم کم این تجربیاتم رو کامل کنم.

راستی! اگر پایین همین نوشته، کامنتی بگذارید، من هم قول میدهم نوشته های هر روزم را برای شما ایمیل کنم.

دوستتون دارم. مهدی منازاده ۱۴۰۱/۱/۱

۱٫ تجربه ورشکستی

نمیدونم شما هم اینطور هستید که هنگام آرامش، بحران را فقط برای همسایه بدانید یا نه؟ مثلا وقتی میگویند فلانی سرطان گرفت، یک درصد به ذهنتان خطور میکند که خدای نکرده شاید سر و کلۀ این بیماری در زندگی شما پیدا شود؟ من که اینطور نبودم.

بخاطر این که اطرافیانم اکثرا اهل کارمندی یا شاگردی بودن، خیلی کم با مفهوم ورشکستگی روبرو میشدم. فکر میکردم ورشکستگی فقط برای فیلم هاست یا فقط برای کارخانه دارهاست!

بخاطر کم و زیاد های مالی که در مجموعه آموزشیمون داشتیم و فقط ماه به ماه به فاکتورها اضافه میشد و هیچ درآمدی نداشتیم، هر ماه به میزان بدهی های شخص من اضافه میشد و من برنامه ای برای پس دادن نداشتم.

در همین حین، داشتم یک پادکست گوش میکردم که گوینده در اون پادکست تعریف ورشکستگی رو بیان کرد! به زبان ساده گفت که اگر همینطور قرض میگیرید و منتظر یک معجزه هستید که بتوانید بدهی‌هایتان را پس بدید، شما یک ورشکسته هستید.

آموختم که مرگ، بیماری صعب العلاج، خیانت، طرد شدگی، ورشکستگی و دیگر سیلی های واقعیت، فقط برای همسایه نیست! هر لحظه امکان دارد یقۀ من را بچسبد.

یه لحظه به خودم نگاه کردم! بعله! اولین درس از درس های سال ۱۴۰۱ خودش رو نشون داده بود…

دیدم من هستم و ۱۰۰ میلیون بدهی که روز به روز به میزانش اضافه میشد و برنامه ای برای پس دادنش نداشتم. کم کم داشتم اولین از درس های سال ۱۴۰۱ رو می آموختم.

شبیه کسی که بخاطر دل درد ساده رفته دکتر و بعد با نتیجه آزمایش مثبت سرطان معده روبرو شده، یهو شکستم! هی خدا! امان از درس های سال ۱۴۰۱

ورشکستگی برایم یک غول بود و برایم غیر قابل پذیرش بود. تمام مشکلاتم سر جای خود، همین که الآن تازه متوجه شدم که ورشکست شدم، یک آوار دیگر بود که بر سرم خراب شد! یک عامل دیگر به عوامل افسردگی ام اضافه شد.

اولین روزی که به نتیجه جمع کردن امپراطوری آموزشی ام 🙂 رسیدم، اون روز بود. نخندید! واقعا دفتر کارمون به جایی رسیده بود که ۱۲ نفر صبح اونجا مشغول بودن و ۱۲ نفر عصر! ۲۴ نفر جلوی پام بلند میشدن و احترامم میکردن و گزارش کار روزانه رد میکردن… به این نتیجه رسیدم که باید کم کم با تک تک بچه ها خداحافظی کنم.

۲٫ تجربه افسردگی عمیق

بعد از پایان داستان دفتر کار و همکارها و مشغولیت های روزانه، دچار افسردگی ای عمیق شدم. وسط این مطالب بگذارید یک مطلب آموزشی بگم خدمتتون:

همیشه افرادی که میزان آی کیو پایین تری دارند، از شانس بیشتری در موفقیت اقتصادی بهره میبرند، چرا؟ به دو دلیل:

  1. راحت تر ریسک میکنند و مثل افراد باهوش وقتشان را کمتر برای بررسی ابعاد و جوانب شکست می‌گذرانند.

  2. وقتی زمین میخورند، زیاد سوگواری نمیکنند. راحت تر روی پایشان می ایستند.

سال دوم دبیرستان برای انتخاب رشته، مشاور مدرسه پیشنهاد کرد برای مشخص شدن بهرۀ هوشیم، آزمون بدم. آزمون رو گذروندم و مشخص شد بهرۀ هوشی من ۱۱۷ است. طبق آزمون بینه، جزو افراد باهوش هستم.

الآن که این مطلب رو برای شما مینویسم متوجه شدم که همین بهرۀ هوشی باعث شد بعد از ورشکستگی، در افسردگی ای عمیق فرو برم.

به حدی افسرده بودم که در منزل میماندم و از خانواده میخواستم برن پارک یا مهمانی یا هر جای دیگه، تا من در تاریکی اتاق خواب، تنها بشینم و تنها برای خودم سوگواری کنم.

افسردگی برای اولین بار پایم را به روانپزشک باز کرد، دارویی که تجویز کرد، از کنترل کننده های قوی بود.

لب به دارو نزدم و با کمی بررسی مفاهیم تئوری انتخاب و راه حل های تئوری انتخاب برای فرد افسرده، دوباره روی پای خودم ایستادم. ۸ ماه طول کشید تا دوباره روی پای خودم بایستم.

این تجربه، چند چیز به من آموخت:

  1. افرادی که دچار افسردگی شده اند را زود قضاوت نکنم و مشفقانه تر باهاشون برخورد کنم. چون تجربه ام بسیار دردناک بود.

  2. دکتر گلسر در تئوری انتخاب به من آموخته بود که با در دست خود گرفتن سُکّان زندگی، میتوان از سخت‌ترین مشکلات روانی گذر کرد. روشی که باعث شد دوباره به زندگی برگردم، این آموزه را در من به تجربه تبدیل کرد.

۳٫ تغییر مسیر آموزش سمت همسرداری

دنیا کمر بسته بود بر این که من روبرو بشوم با درس های سال ۱۴۰۱ !
زمانی که داشتم دست و پا میزدم که راه درآمدی پیدا کنم و کسب و کارم رو تعطیل نکنم، جلسات متعددی رفتم پیش مهرداد سلیمی که بنظر من یک بیزینس کوچ حرفه ایه.

طی جلسات مختلف متوجه شدم که باید مسیر آموزشی رو از مسیر خودیاری، تغییر بدم به همسرداری. دلایل مختلف بود که اینجا مجالی نمیبینم برای توضیحش.

حقیقت امر اینجاست که بین سال های ۹۳ تا ۹۵ مطالعات بسیار داشتم و دوره های تخصصی زیادی در این حیطه دیده بودم اما هیچ موقع به فکر آموزش دادن در این حیطه نبودم.

لازم بود خودم رو آپدیت کنم در این موضوعات که همین برام بیش از ۱۰ میلیون هزینه داشت. دوره تخصصی به روز دیدم و شروع کردم به آموزش دادن در این حیطه!

اما این مهدی منازاده، اون مهدی منازاده همیشگی نبود، دل مرده و افسرده. این افسردگی اجازه بهره برداری از اطلاعات جدید و قدیم رو از من گرفته بود.

با وجود موانعی که وجود داشت، توانستم در ۲ – ۳ ماه ابتدایی چند زندگی رو از طلاق نجات بدم که همین اتفاقات بهانه ای بود برای ادامه دادن.

البته بگم که افسردگی بعد از تعطیلی دفتر، اجازۀ ادامه حرکت رو ازم گرفت و دست نگه داشتم.

همیشه فکر میکردم برای کمک به زوجین، لازم است کامل باشم خودم، ولی یاد گرفتم که از همین پله ای که ایستادم میتوانم به کسانی که چند پله از من پایین تر هستند کمک کنم.

۴٫ تجربه‌ی زندگی بدون شهریه

من ورودی سال ۹۱ حوزه علمیه هستم و عملا امسال که سال ۱۴۰۲ است باید ۱۱ پایه را تمام کرده باشم و طلبۀ درس خارج بوده باشم. (فکر میکنم به این نوشته هم علاقه داشته باشید: چرا من با لباس روحانیت به فعالیت هام ادامه میدهم؟ )

بخاطر تغییر مسیر زندگی به مدیریت بیزینس و آموزش دادن به دیگران، از سال ۹۵، کلاس رفتن هایم یکی درمیان شده بود و همین باعث شد بعد از ۴ سال، اواخر سال ۱۴۰۰ کد حوزوی ام غیر فعال و شهریه ام قطع شود!

حدودا همان شهریه محدود (چیزی کمتر از یک میلیون و پانصد)، قسمت قابل توجهی از هزینه هام رو پوشش میداد. سال ۱۴۰۱ اولین سالی بود که کلا بدون شهریه گذراندم.

کسی که به این آب باریکه تکیه کرده بود، خیلی برایش سخت بود بدون این آب باریکه زندگی اش را بگذراند.

تجربه سخت ولی خوبی بود برای من، یاد گرفتم بدون تکیه به رزق قطره چکانی، باید خودم به فکر باشم و راهی پیدا کنم.

۵٫ پنجمین از درس های سال ۱۴۰۱: تجربه‌ی اعزام ۲۰ نفر به کربلاء

تا الآن هر چه گفتم، از تلخی هایم بود. شیرین ترین اتفاق ۱۴۰۱ این بود که به کمک مخاطبین پیج اینستاگرامم، تمام هزینه های سفر ۲۰ نفر به کربلاء در ایام اربعین را تامین کردیم و در سفر ۲۰ نفر دیگر شریک شدیم.

این فقط لطف سید الشهداء بود که توانستیم با هم در زیارت ۴۰ نفر دخیل باشیم. خیلی به مذاقم خوش آمد این اتفاق! هیچ موقع تصورش را نمیتوانستم کنم که بتوانم اینطور در زیارت افراد سهیم شوم.

درسته که مخاطبین پیجم، حدودا اهل خدا و پیغمبر و زیارت هستند اما شاید بتونم ادعا کنم که اگر از دانش بازاریابی ام استفاده نمیکردم، در زیارت و اعزام افراد به تعداد انگشتان یک دست، میتوانستیم شریک شویم.

همیشه عاشق کاری داوطلبانه بودم که این عشق رو با عشق به زیارت سیدالشهداء علیه السلام ترکیب کردم و نتیجه اش این شد.

قصد داشتم فقط در زیارت ۳ نفر شریک باشم که این عدد بیشتر و بیشتر شد در زیارت چهل نفر شریک شدم.

یاد گرفتم فقط کمی احساس مسئولیت از جانب من، میتواند حال ده ها نفر را بهتر کند.

ان شاءالله امسال قصد دارم کاملا در زیارت ۵۰ نفر شریک شوم یعنی نزدیک به ۱۲۵ میلیون هزینه جمع کنم. (البته واسطه گری را دوست دارم. یعنی واسطه گری بین کسانی که قصد کمک کردن دارند و کسانی که از شرایط زیارت همه چیز را دارا هستند جز دارایی مالی)

۶٫ تجربه‌ی رژیم غذایی

آذر ماه بود که یک نفر پیشنهاد کرد برای پاکسازی بدنمان، یک رژیم کوتاه مدت ولی پر فایده را شروع کنیم. شروع کردیم!

۱۰ روز چیزی نمیخوردم جز عسل و آبمیوه. اگر از زیرآبی هایی که میرفتم بگذریم، ده روز خوبی رو پشت سر گذاشتم که نتیجه اش شد ۴٫۵ کیلو کاهش وزن!

کبدم تصفیه شد و احساس سبکی بیشتری میکردم. خیلی عالی بود.

امروز که روز آخر ماه مبارک رمضان و اولین روز اردیبهشت است، تصمیم گرفتم دوباره این رژیم رو شروع کنم. تجربه عالی ای بود.

یاد گرفتم که خیلی اوقات با زحمت کم میتوانم نتیجه زیاد با ماندگاری زیاد کسب کنم.

۷٫ اولین تجربۀ کارمندی

بعد از ورشکستگی و ایستادن دوباره روی پای خودم، برای گذران زندگی، نیاز به کار داشتم. تا ۲۸ سالگی با تمام مقاومت می‌کردم تن به کارمندی ندهم. اما هیچ توانی برای ادامه کارآفرینی نداشتم!

پیشنهاد کاری های نسبتا خوبی داشتم.

به همان اندازه که در دنیای کارآفرینی با تجربه بودم، در دنیای کارمندی بی تجربه و خام بودم. به همین دلیل هیچ اعتماد به نفسی در کار کارمندی نداشتم و این عدم اعتماد به نفس باعث شد هر پیشنهاد خوبی که داشتم را نادیده گرفتم.

هر چی باشه ترس داشتم از این که خرابکاری انجام بدهم. آخه از خرابکاری هام در درس های سال ۱۴۰۱ کم نداشتم!

در آخر قبول کردم در یک مجموعه فرهنگی – مذهبی که با گرایشات مذهبی خودم هم مسیر بود، شروع به همکاری کنم. شاید بشه گفت حقوقی که به من پیشنهاد شده بود خیلی پایین تر از حداقل اداره کار بود.

به چند دلیل این کار رو قبول کردم: ۱٫ سخت گیر بودن مسئول قسمتی که من قرار گرفتم. ۲٫ کار در آن مجموعه در مسیر ارزش هایم بود. ۳٫ به نظرم کمتر مجموعه مذهبی وجود دارد که در مسیر بی دین تر شدن مردم حرکت نمیکند، کار پیشنهادی من در مسیر بی دین تر شدن مردم نبود! ۴٫ جای رشد زیادی وجود داشت.

خب مدتی کار کردم، فکر نمیکردم کار کارمندی این قدر برای من مفید باشد، آرامش بابت اجاره خونه و هزینه های جاری زندگی سر جای خود، در کارمندی:

یاد میگیری مقید باشی! یاد میگیری طبق یک چهارچوب حرکت کنی! یاد میگیری آن تایم باشی! یاد میگیری در هزینه های سازمانی، دقیق باشی! یاد میگیری که تک تک کارهایت را مکتوب کنی و تک تک گزارش بنویسی! برای من همه چیزش عالی بود. البته هنوز هم هست 🙂 !

۸٫ عدم استفاده از فرصتی تکرار نشدنی!

در همین جایگاهی که در کار سازمانی قرار گرفتم، در برهه ای از پاییز سال ۱۴۰۱، از جانب مدیر کل مجموعه، تحت نظر قرار گرفتم! به قول یکی از دوستان، چشم مدیر، تو رو گرفته!

شرایطی برایم مهیا شد که ارتقایی غیر قابل تصور داشته باشم هم از لحاظ جایگاهی و هم از لحاظ مالی، از اونجا که با فضای کارمندی آشنا نبودم، به اندازه چشم بهم زدن معطل کردم و فرصت را از دست دادم.

کاش در توضیح کار و جایگاه شغلی ام دستم باز بود تا برای شما هم واضح کنم که چه فرصتی رو از دست دادم.

یاد گرفتم اگر دیر بجنبم، فرصتی صدها هزار دلاری از دست خواهم داد. که واقعا از دست دادم.

هشتمین درس از درس های سال ۱۴۰۱ هم این بود که گفتم.

۹٫تجربه زندگی گران‌تر

و چیزی که هیچ موقع فکرش را نمیکردم در زندگی، زندگی با هزینه ای ۲ برابر درآمد!

خرداد ماه که در اوج سختی های افسردگی و ورشکستگی بودم، به من خبر دادند که اجاره منزلم (که دو ماه تاخیر افتاده بود در پرداختش) حدود ۷۰% گرانتر شده و من هستم و این هزینۀ جدید!

خب اول با خانم تصمیم گرفتیم که خانه را خالی کنیم و راضی بشیم به زندگی ارزانتر در خانه ای کوچکتر، اما یک لحظه فکر کردم و گفتم نه! همانطور که کم کردن هزینه ها لازم است و افزایش درآمد هم لازم است.

شعارم قشنگ بود ولی گنده گویی بود ! چون علاوه بر هزینه خانه، قرض و بدهی هایی داشتم که باید میپرداختم.

البته پشیمان نیستم از این که خانه را عوض نکردیم.

در نهمین درس از سال ۱۴۰۱، مفهوم حدیث المرء حیث وضع نفسه، رو تجربه کردم. (ترجمه خودمانی حدیث: جایگاه انسان، همانجایی است که خودش، خودش را در آن قرار داده)

من تصور نمیکردم ماهیانه N میلیون تومان هزینه مسکنم بشود، باور کردم، شد! و البته فشار زیادی هم بهم نیاورد.

چگونه آدم شناس باشیم ؟ شناخت باطن افراد با ۸ روش کارآمد

آیا تا به حال پیش آمده که بخواهید شخصیت دیگران را در همان دیدار اول کشف کنید؟ یا راهی پیدا کنید که ابعاد شخصیتی نزدیکان تان را دقیق تر و عمیق تر بشناسید؟

ما انسان ها، ترجیح می دهیم نسبت به رفتار دیگران، آمادگی داشته باشیم. دوست داریم بدانیم که کدام جمله، می تواند طرف مقابل مان را خوشحال کند و کدام جمله می تواند او را تا حد انفجار برساند. به علاوه گاهی اگر بتوانیم در دیدار اول یک سری ویژگی های طرف مقابل را کشف کنیم، بهتر می توانیم رابطه مان را مدیریت کنیم.

چه لزومی دارد که دیگران را بشناسیم؟

فرض کنید برای شغل رویایی تان پذیرفته شده اید. از شما خواسته شده یک ماه به صورت آزمایشی کار کنید و در صورتی که از کار شما راضی باشند، استخدام خواهید شد. در همچین موقعیتی، اگر بتوانید برخی از ابعاد شخصیتی رئیس خود را شناسایی کنید، قطعا حساب شده تر عمل خواهید کرد.

واقعیت این است که در هر موقعیتی، اگر شناختی از شخصیت دیگران نداشته باشیم، مجبوریم بر اساس حدس و گمان عمل کنیم. شناخت افراد، به ما کمک می کند تا روابط مان را بهتر پیش ببریم و حتی گاهی از بعضی پیامدهای نامطلوب جلوگیری کنیم.

هدیه‌تون رو از ما دریافت کردید؟

ما برای افرادی که به موضوع ارتباط با دیگران علاقه دارند، هدیه‎‌ای در نظر گرفتیم که شما میتونید با کلیک روی دکمۀ پایین این هدیه را دریافت کنید.

فایل ویدیویی ۱۶ دقیقه‌ای که در آن به ۷ تکنیک نفوذ در دیگران اشاره کردیم. تکنیک هایی که در مورد آن به شما چیزی نمیگویند!

می‌خواهم هدیه را دریافت کنم.

آیا واقعا شناخت افراد، ممکن است؟

برخی معتقدند که شناخت افراد، ناممکن یا حتی بی فایده است. باید بدانیم که قطعا نمی توان تمام ابعاد وجودی انسان ها را شناخت. ما حتی به بسیاری از ابعاد شخصیتی خودمان هم کاملا آگاه نیستیم؛ پس عجیب نیست که نتوانیم تمام پیچ و خم های شخصیت دیگران را کشف کنیم. در واقع ما باید دنبال شناختن نسبی افراد باشیم. همین که ویژگی های بارز یک نفر را بدانیم و تا حدودی بعضی رفتارهایش را پیش بینی کنیم، کافی است. پیدا کردن شناخت نسبی، نه تنها ممکن است، بلکه بسیار به روابط ما کمک می کند.

حال برای رسیدن به این شناخت نسبی، چه راهکار هایی وجود دارد؟

در این مقاله قصد داریم با ۸ روش کارآمد برای شناخت افراد آشنا شویم:

۱) تیپ های شخصیتی را بشناسید

زمین بیش از هفت میلیارد جمعیت دارد و هر کدام ویژگی های منحصر به فرد خودشان را دارند. روانشناسان برای بررسی راحت تر و اصولی تر شخصیت دیگران، آن ها را به تیپ های مختلف تقسیم کردند. امروزه آزمون های گوناگونی برای دسته بندی شخصیت دیگران وجود دارد.

آزمون شخصیت شناسی  MBTI:

یکی از معتبر ترین و معروف ترین آزمون های شخصیت شناسی، آزمون مایرز_بریگز یا همان MBTI است. این تست، انسان ها را به ۱۶ تیپ مختلف تقسیم می کند که هر کدام ویژگی های مخصوص به خودشان را دارند. تا به حال شنیده اید که برخی افراد شخصیت خودشان را ESFJ یا INTP می دانند؟

این چهار حرف انگلیسی کنار هم، نتیجه ی آزمون MBTI است.

آزمون MBTI بر اساس ۴ ملاک اصلی، شخصیت انسان ها را بررسی می کند:

۱) درونگرا یا برونگرا بودن(E یا  I)

۲) حسی یا شهودی بودن(S یا  N)

۳) منطقی یا احساسی بودن(F یا  T)

۴) قضاوتی یا ادراکی بودن(P یا  J)

روانشناسان می توانند با توجه به رفتار افراد و پرسیدن چند سوال به تیپ شخصیتی آنان پی ببرند. البته قطعا لازم نیست در شناخت افراد، در حد یک روانشناس عمل کنید. همین که بدانید برای کسی که شخصیت قضاوتی دارد، برنامه ریزی و نظم حرف اول را می زند، کفایت می کند.

اگر تا الان این آزمون را نداده اید، روی لینک زیر کلیک کنید. این آزمون زمان زیادی از شما نمی گیرد اما مطمئن باشی نتیجه ی آن به شما کمک می کند تا با ابعاد شخصیتی خود بیشتر آشنا شوید.

۲) به زبان بدن توجه کنید

 

Body language یا زبان بدن، شکلی از ارتباط غیر کلامی است که به وسیله آن یک نفر می تواند بدون سخن گفتن و فقط با حالت های فیزیکی بدنش، با دیگران ارتباط بگیرد. خیلی اوقات زبان بدن احساسات ما را آشکار می کند. در واقع زبان بدن، زبان ناخودآگاه ما انسان هاست. از روی صحبت های دیگران می توان تا حدودی به شخصیت شان پی برد اما گاهی این صحبت ها با احساسات واقعی شان زمین تا آسمان فاصله دارد. جالب است بدانید حتی خود افراد هم از ناخودآگاه شان بی خبرند. اینجاست که زبان بدن تمایلات واقعی انسان را لو می دهد و به ما در شناخت افراد کمک می کند.

در اینجا قصد داریم با چند نمونه زبان بدن کاربردی آشنا شویم:

دست به سینه بودن:

این حالت، نشان دهنده ی این است که فرد نسبت به شما حالت دفاعی دارد. گویا او خیلی با نظرات و ایده های شما موافق نیست و نمی خواهد حرف شما را بپذیرد. اگر همزمان با اینکه دست به سینه است دست هایش را هم مشت کند یعنی میزان مخالفتش با شما شدید است. حال شما در برابر این حالت باید چه کنید؟ اگر میخواهید موضع او را تغییر دهید باید این حالت تدافعی را بشکنید. می توانید قلم و کاغذی به او بدهید و خواهش کنید چیزی بنویسد یا حتی به او چای تعارف کنید تا دست هایش مشغول شود. اگر نمی توانید این کار را بکنید، از او یک سوال بپرسید. کاری کنید او هم صحبت کند و نظر بدهد. این کار باعث میشود حالت دفاعی فرد، تا حدی فرو بریزد.

خاراندن گوش:

اگر موقع صحبت کردن دیدید که شنونده گوشش را می خاراند، احتمالا حرف های شما برایش لذت بخش نیست و خسته اش می کند. اینجاست که باید موضوع را عوض کنید یا به گونه ای صحبت هایتان را جذاب کنید.

گرفتن دهان با دست:

این حالت نشان دهنده ی این است که بدن ما به صورت ناخودآگاه می خواهد جلوی حرف هایمان را بگیرد. اگر کسی که صحبت می کند، از این حالت استفاده کند نشان می دهد که احتمالا چیزی را مخفی می کند یا راستش را نمی گوید. زمانی که شنونده این حالت را به خود می گیرد نشان می دهد که او فکر می کند شما دروغ می گویید.

موضوع زبان بدن بسیار گسترده و پیچیده است. البته باید توجه کرد که نباید فقط یک حالت بدن فرد را به صورت جداگانه تحلیل کرد. برای اینکه نتیجه ی دقیقی بگیرید باید مجموع حرکات طرف مقابل را در نظر بگیرید.  می توانید به عنوان تمرین، به زبان بدن خودتان بیشتر توجه کنید. دقت کنید زمانی که خوشحال، ناراحت یا مضطرب هستید بدن تان چه حالتی به خود می گیرد؟

هدیه‌تون رو از ما دریافت کردید؟

ما برای افرادی که به موضوع ارتباط با دیگران علاقه دارند، هدیه‎‌ای در نظر گرفتیم که شما میتونید با کلیک روی دکمۀ پایین این هدیه را دریافت کنید.

فایل ویدیویی ۱۶ دقیقه‌ای که در آن به ۷ تکنیک نفوذ در دیگران اشاره کردیم. تکنیک هایی که در مورد آن به شما چیزی نمیگویند!

می‌خواهم هدیه را دریافت کنم.

۳) سوالات کلیدی بپرسید

قطعا نمی توان با پرسیدن چند سوال، به تمام شخصیت یک نفر پی برد. اما سوالات کلیدی می توانند تا حدی ما را با روحیات و نظرات طرف مقابل آشنا کند. سوالات کلیدی مخصوصا زمانی کاربرد دارد که می خواهیم چیزی را غیر مستقیم متوجه بشویم. مثلا معمولا از کسی نمی پرسیم که تو تنبل هستی یا نه و اگر هم بپرسیم احتمال دارد جواب درستی نگیریم. به جای آن می توانیم بپرسیم آخر هفته ها چه کار میکنی؟  وقتی سرکار نمی روی وقتت را صرف چه میکنی؟

جواب هایی که میگیریم به ما کمک می کند تا ویژگی های طرف مقابل را کشف کنیم.

بر اساس جوابی که به دنبال آن هستید، سوالات کلیدی زیادی می توانید بپرسید:

قهرمان زندگی ات کیست؟

بهترین کاری که در زندگی کردی چه بوده است؟

اگر ناراحت باشی، چگونه حال خود را بهتر می کنی؟

اگر یه ماه بیکار باشی، چه کار هایی انجام می دهی؟

زمانی که می خواهی خودت را معرفی کنی، چه می گویی؟

و …

با پرسیدن این سوالات، اطلاعات زیادی از طرف مقابل به دست می آورید؛ به ارزش ها و اولویت هایش پی می بردید. با عادت هایش آشنا می شوید و اصول زندگی اش را کشف می کنید.

۴) اجازه بدهید آن ها صحبت کنند

وقتی زیاد سوال می پرسیم طرف مقابل فرصت صحبت کردن پیدا نمی کند و از یک نقطه به بعد، مکالمه یک طرفه خواهد شد. اگر می خواهید به شخصیت دیگران پی ببرید اجازه بدهید آن ها صحبت کنند. دقت کنید که آن ها در سکوت چه می کنند. انسان از سکوت می ترسد. بیینید برای رهایی از سکوت چه می کند؟ آیا سعی می کنند سر صحبت را با شما باز بکنند یا خیر؟ چه حرف هایی می زنند و چه سوالاتی که مطرح می کنند؟ اگر دقت کنید از بین جملاتشان متوجه می  شوید چه تفکراتی دارند؟ چه اهدافی را دنبال می کنند؟ و ارزش های اصلی شان چیست؟

۵) به طرز لباس پوشیدن شان توجه کنید

نه! منظورمان این نیست که هر کس لباس های زیبا تر یا گران تری بپوشد از شخصیت بهتر و قابل اعتماد تری برخوردار است. اصلا!

اما واقعیت این است که اگر به طرز لباس پوشیدن افراد دقت کنیم می توانیم یک سری ویژگی های آنان را کشف کنیم. مثلا کسانی که فقط از یک رنگ(معمولا هم رنگ های خنثی یا تیره) استفاده می کنند، معمولا آدم هایی هستند که دوست ندارند به چشم بیایند. یا افرادی که قانون گریزند معمولا ترجیح می دهند لباس هایی خارج از مد بپوشند. با دقت در نحوه لباس پوشیدن افراد می توانید به برخی ویژگی هایشان پی ببرید. می توانید ازین به بعد افراد دور و برتان را زیر نظر بگیرید و ببینید آیا واقعا این روش جواب می دهد یا خیر؟ مثلا اگر شخصی را می شناسید که سی تا پیرهن یک شکل دارد کمی به رفتارش دقت کنید و سعی کنید متوجه شوید که نظرش درباره اینکه همیشه در مرکز توجه باشد چیست؟

۶) موقعیت های مختلفی را با طرف مقابل تجربه کنید

احتمالا این جمله ی معروف را شنیده باشید که می گوید هر کسی را که می خواهی بشناسی یا با او معامله کن یا سفر برو

دلیلش این است که افراد در موقعیت های مختلف رفتار های گوناگونی از خود نشان می دهند. تا زمانی که زمینه بروز برخی ویژگی ها ایجاد نشود نمی توانیم متوجه شویم فرد مقابلمان آن ویژگی را دارد یا نه. مثلا تا زمانی محرکی برای عصبانی شدن وجود نداشته باشد نمی توانید تشخیص دهید که طرف مقابلتان زود از کوره در می رود یا خیر؟

یکی از بهترین موقعیت ها برای شناخت افراد، سفر است. سفر بسیاری از ویژگی های پنهان افراد آشکار می کند. در سفر شما کل روز یک انسان را می بینید نه صرفا چند ساعت. انسان ها می توانند چند ساعت شخصیت واقعی خودشان را پنهان کنند اما وقتی این زمان طولانی تر می شود معمولا شخصیت واقعی شان نمایان می شود. به علاوه، سفر، افراد را درگیر چالش هایی می کند. اگر به نحوه ی برخورد هر کس به این چالش ها دقت کنیم شخصیت شان را بهتر می شناسیم.

۷) داستان شان را بشنوید

هر کدام ما داستانی داریم. پر از اتفاق و فراز و نشیب. داستان هر کس، بخش بزرگی از شخصیتش را می سازد. اتفاقاتی که هر کس در زندگی از سر گذرانده، تاثیر بسیاری در کسی که امروز به آن تبدیل شده، گذاشته است. اگر می خواهید به شناخت عمیق تری از افراد برسید داستانشان را بشنوید. به دقت به سرگذشت زندگی اش نگاه کنید. شاد ترین روز زندگی اش چه روزی بوده؟ بدترین اتفاقی که از سر گذرانده چه بوده؟ چقدر در اوج سختی ها دوام آورده است؟ و صد ها نکته ی دیگر که می توانید کشف کنید. شنیدن داستان افراد، باعث می شود از شناخت سطحی فاصله بگیریم و افراد را عمیق تر بشناسیم.

۸) اطرافیانشان را بشناسید

نمی توان انکار کرد که شخصیت دیگران به خصوص نزدیکانمان تاثیر بسیار زیادی بر ما می گذارد.  تحقیقات نشان داده که ما میانگین پنج نفر نزدیک مان هستیم!

مثلا فردی که در میان افراد تنبل محاصره شده حتما از آن ها تاثیر می پذیرد. البته این تاثیرات همیشه منفی نیست. در روی دیگر سکه، اگر کسی اطرافیان بسیار سخت کوشی داشته باشد تاثیر آن ها را در زندگی می بیند.  شاید برای تان جالب باشد که این مسئله حتی در درآمد افراد هم دیده میشود. کسی که در میان افرادی با سطح درآمد پایین زندگی می کند معنولا درآمد خودش هم میانگین درآمد اطرافیانش است. پس اگر شناخت افراد، برای تان مهم است اطرافیان شان را زیر نظر بگیرید. مطمئن باشید با این کار شخصیت دیگران را دقیق تر خواهید شناخت.

در این مقاله، با راه های شناخت افراد آشنا شدیم. با استفاده از این روش های می توانیم اطرافیان مان را بهتر بشناسیم. باز هم تاکید می کنیم که هیچ کدام از این روش ها نمی تواند تمام ابعاد شخصیت یک انسان را به ما نشان بدهد؛ اما قطعا کمک خواهد کرد تا برخی از خصوصیات دیگران را سریع تر و دقیق تر کشف کنیم.

هدیه‌تون رو از ما دریافت کردید؟

ما برای افرادی که به موضوع ارتباط با دیگران علاقه دارند، هدیه‎‌ای در نظر گرفتیم که شما میتونید با کلیک روی دکمۀ پایین این هدیه را دریافت کنید.

فایل ویدیویی ۱۶ دقیقه‌ای که در آن به ۷ تکنیک نفوذ در دیگران اشاره کردیم. تکنیک هایی که در مورد آن به شما چیزی نمیگویند!

می‌خواهم هدیه را دریافت کنم.

کوچینگ چیست؟ | تفاوت کوچ با منتور و مشاور

کوچینگ (Coaching) که می‌توان آن را به مربیگری ترجمه کرد، از جمله اصطلاحات پرتکرار این روزهاست. افراد بسیاری را می‌بینیم که خود را به عنوان کوچ کسب و کار (بیزینس کوچ) یا کوچ فردی و یا کوچ مدیران اجرایی معرفی می‌کنند. تقاضا برای خدمات کوچینگ هم به شکل محسوسی افزایش پیدا کرده است.

لااقل بر اساس آن‌چه ما در مجموعه می‌بینیم، تعداد ایمیل‌ها و درخواست‌ها با مضمون «جستجوی کوچ» و «درخواست معرفی کوچ حرفه ای» به شدت افزایش یافته و به نظر می‌رسد که همین تقاضا باعث شده افراد مختلف، بدون این‌که تغییر خاصی در شیوه‌‌ی عملکرد پیشین خود داشته باشند، تصمیم بگیرند عنوان حرفه‌ای خود را تغییر دهند تا بتوانند مخاطبان (مشتریان) بیشتری جذب کنند. هم‌چنین دوره های آموزشی که پیش از این نیز وجود داشته، بدون کوچک‌ترین تغییر در محتوا، با بسته‌بندی جدید و عنوان کوچینگ عرضه شوند (کوچینگ کارآفرینی، کوچینگ نویسندگی، کوچینگ فروش، کوچینگ حسابداری و …).

در درس تفاوت کوچ و منتور توضیح دادیم که گروهی از محققان دانشگاهی بر این باور هستند که تعریف کوچینگ چندان دقیق و شفاف نیست و بسیاری از کسانی که خود را کوچ یا منتور می‌نامند و اصرار دارند که با گروه دیگر تفاوت دارند، در نهایت همان کار گروه مقابل را انجام می‌دهند.

با این حال، چه بپسندیم و چه نپسندیم، واقعیت این است که کوچ شدن و کوچینگ یکی از روندهای رو به رشد در ایران و البته جهان است و به نظر می‌رسد که لازم است ادبیات، تعاریف و ترمینولوژی این حوزه را بهتر بشناسیم.

در غیر این صورت گرفتار کسانی خواهیم شد که نه‌تنها چارچوب نگرش علمی و آکادمیک را قبول ندارند، بلکه از قواعد داخلی سازمان‌ها و نهادهای مرتبط با کوچینگ هم تبعیت نکرده و خواسته‌ها، ترجیحات و برداشت‌های شخصی خود را به عنوان کوچ حرفه ای به مخاطب تحمیل می‌کنند.

امیدواریم این درس – و درس‌های دیگری که در ادامه‌ی بحث کوچینگ و مربیگری منتشر می‌شوند – به کسانی که تصمیم می‌گیرند به سراغ انتخاب کوچ بروند یا وارد حرفه کوچینگ شوند کمک کند تا بهتر و پخته‌تر تصمیم بگیرند و آگاهانه‌تر انتخاب کنند.

تاریخچه کوچینگ | آیا کوچ یک اصطلاح تازه و جوان است؟

در بسیاری از کتابها و مقالات کوچینگ می‌گویند کلمه‌ی Coaching با مفهومی نزدیک به معنای امروزی آن، نخستین بار در سال ۱۹۳۷ به کار رفته است (مقاله کوچینگ گرنت).

ظاهراً فردی به نام گوربی (Gorby) در آن زمان در مقاله‌ای گفته بوده «برای بهبود عملکرد در محیط کار، باید افراد باتجربه‌تر کوچینگ افراد کم‌تجربه‌تر و تازه‌وارد را بر عهده بگیرند.» به نظر می‌رسد گوربی کوچینگ را مشابه آموزش (و شاید در زبان امروزی: منتورینگ) در نظر گرفته است.

جاناتان پسمور که از جمله معتبرترین محققان در زمینه کوچینگ است می‌گوید که در سال ۱۹۱۱ هم Coaching در متن‌های مدیریتی و مهارتی وجود داشته است. اما معنی کلمه کوچینگ در‌ آن زمان بیشتر از جنس آموزش و راهنمایی بوده است. مثلاً می‌گفته‌اند در محیط‌های آموزشی باید کوچینگ برای دانشجویان وجود داشته باشد یا برای برنده شدن در مسابقه‌ی مناظره میان دانشجویان دانشگاه‌های مختلف، دانشجویان باید کوچ داشته باشد.

اما بحث کردن بر سر این تاریخ‌ها و جستجوی نخستین کاربردها، ارزش چندانی ندارد. چون اصطلاح کوچینگ تا چند دهه رواج نداشته و همه‌ی آن‌چه ما از کوچ و کوچینگ شنیده‌ایم و می‌شنویم از دهه‌ی هشتاد و نود میلادی (سی تا چهل سال پیش) آغاز شده است.

کوچینگ چیست

معنی کوچینگ | به کدام تعریف کوچینگ تکیه کنیم؟

به نظر می‌رسد می‌توانیم کتاب مربیگری برای عملکرد بهتر (Coaching for Performance) نوشته‌ی جان ویتمور (John Whitmore) را به عنوان یکی از متون مرجع برای تعریف کوچینگ در نظر بگیریم.

این کتاب تقریباً نخستین کتاب جدی زمینه‌ی مربیگری و کوچینگ است که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد و طی چهار دهه‌ی اخیر به ده‌ها زبان ترجمه شده است. تقریباً هر کتاب و مقاله‌ای هم به مرور تاریخچه کوچینگ می‌پردازد به کتاب کوچینگ ویتمور اشاره می‌کند (+/+/+).

کتاب کوچینگ

جان ویتمور بسیار تحت تاثیر مدل تیموتی گالوی با عنوان بازی درونی قرار گرفته بود و تقریباً همان نگاه را در راه و رسم مربیگری ترویج می‌کرد.

گالوی معتقد بود بخش بزرگی از آن‌چه یک فرد (ورزشکار، مدیر، نویسنده و …) برای کار حرفه‌ای خود نیاز دارد، در وجود خودش هست و مربی صرفاً کافی است موانع ذهنی را که در درون آن فرد وجود دارند، از سر راه بردارد و کمرنگ کند. ویتمور هم وظیفه کوچ و تعریف کوچینگ را بر همین مبنا بیان کرد:

کوچینگ یعنی آزاد کردن توانمندی‌های بالقوه‌ی انسان‌ها (Unlocking a person’s potential).

کوچ به جای آموختن به افراد به آن‌ها کمک می‌کند خودشان یاد بگیرند.

آگاهی (Awareness) و مسئولیت (Responsibility) دو کلمه‌ی کلیدی در کوچینگ هستند. وظیفه کوچ این است که به کوچی (Coachee) کمک کند نسبت به داشته‌ها و دانسته‌های آگاهی بیشتری پیدا کند، و مسئولیت رشد و توسعه خود را نیز بر عهده بگیرد.

البته افراد بسیاری کوچینگ را تعریف کرده و وظیفه کوچ یا مربی را بیان کرده‌اند. جاناتان پسمور که تا کنون چند بار از او نام برده‌ایم، ضمن پذیرش تعریف ویتمور، معتقد است که در این تعریف، فرایند و چگونگی نیامده است. بلکه صرفاً گفته شده که کوچینگ چیست و چه کارهایی کوچینگ محسوب نمی‌شود.

به همین علت، او و همکارش نکات دیگری را هم اضافه می‌‌کنند (فایل PDF مقاله کوچینگ پسمور):

 

رابطه کوچ و کوچی از جنس گفتگو است؛ یک نوع گفتگوی سقراطی.

کوچ در این رابطه بیشتر نقش تسهیل‌گر را بر عهده دارد و می‌کوشد با سوال‌های باز [که پاسخ قطعی و کوتاه و مشخص ندارند] خودآگاهی طرف مقابل را افزایش داده و حس پذیرش مسئولیت [برای تغییر و بهبود وضعیت موجود] را در او بیدار و تقویت کند.

بنابر این، کوچینگ از جنس نصیحت و توصیه نیست.

فدراسیون بین المللی کوچیک یا ICF هم تعریفی را ارائه می‌کند که تقریباً مفاهیم مطرح شده توسط ویتمور و پسمور را پوشش می‌دهد (+):

 

کوچینگ یک همکاری و مشارکت بین کوچ و مُراجع است که
با برانگیختن مُراجع به اندیشیدن و خلاقیت،
او را ترغیب می‌کند تا توانایی‌های شخصی و حرفه‌ای خود را به اوج برساند.

انواع کوچینگ | تخصص های کوچینگ به چند دسته تقسیم می‌شوند؟

کوچینگ و مربیگری هم مثل هر رشته‌ی دیگری، به مرور با حرفه‌ای شدن و گسترش قلمرو فعالیت‌هایش، به زیرمجموعه‌های تخصصی‌تر (اصطلاحاً Sub-specialties) تقسیم شده است و انواع گرایش‌های کوچینگ به وجود آمده‌اند.

با توجه به این‌که تقریباً هر کس هر کاری انجام می‌داده، یک کلمه‌ی کوچ را هم به کارت ویزیت خود اضافه کرده و کوچینگ را در رزومه‌اش جا داده، بعید است بتوانید فهرستی از تخصص های کوچینگ تنظیم کنید که همه را راضی کند (اگر مقاله کوچینگ چیست در ویکی پدیا را نگاه کنید متوجه می‌شوید که تقریباً برای هر حوزه‌ای کوچینگ تخصصی به وجود آمده است).

اما حداقل چند گرایش تخصصی کوچینگ وجود دارد که بیشتر منابع و صاحب‌نظران بر روی آن اتفاق‌نظر دارند (+/+):

کوچینگ مدیران اجرایی (Executive Coaching)

مخاطب این نوع کوچینگ و مربیگری، مدیران اجرایی در رده‌های ارشد (و گاهی میانی) سازمان‌ها هستند. کوچ‌ها با استفاده از اصول و ابزارهای کوچینگ می‌کوشند به بهبود عملکرد این افراد در محیط کار کمک کنند.

ریچارد کیلبرگ که می‌توان او را از جمله‌ی معروف‌ترین دانشگاهیان در حوزه‌ی کوچینگ مدیران ارشد دانست توضیح می‌دهد که این نوع کوچینگ برای کسانی مفید و مناسب است است که:

  • در قد و قواره‌ی یک مدیر، اختیار و مسئولیت دارند
  • می‌خواهند عملکرد حرفه‌ای خود را بهبود ببخشند
  • می‌خواهند رضایت شخصی خود را افزایش دهند

و در نهایت قرار است بر پایه‌ی این تغییرات، اثربخشی سازمان خود را ارتقاء دهند (+).

[ مطالعه‌ی بیشتر: کوچینگ مدیران اجرایی ]

کوچینگ رهبری (Leadership Coaching)

مخاطب کوچینگ رهبران هم مدیران ارشد سازمانی هستند (+).

بنابراین تفاوت Leadership Coaching و Executive Coaching بیشتر در «هدف کوچینگ» است و نه «مخاطب کوچ.»

در کوچینگ رهبران هدف کوچ این است که به مُراجع خود کمک کند توانایی خود را در ارتباط با دیگران و تعامل با آنان و تأثیرگذاری بر روی آن‌ها افزایش دهد. بر خلاف کوچینگ مدیران اجرایی که بیشتر به جنبه‌های اجرایی و عملیاتی سازمان و کسب و کار پرداخته می‌شود.

کوچینگ کسب و کار (Business Coaching)

با وجودی که اصطلاح بیزینس کوچینگ در سال‌های اخیر بسیار رواج پیدا کرده، هنوز درباره‌ی تعریف آن اتفاق‌نظر وجود ندارد.

برخی می‌گویند بیزینس کوچینگ دقیقاً معادل کوچینگ مدیران اجرایی است و این دو اصطلاح تفاوتی با هم ندارند.

اما گروهی دیگر، تعریف گسترده‌تری را پذیرفته‌اند. آن‌ها معتقدند که کوچینگ کسب و کار یک چترواژه است که بالای سر همه‌ی فعالیت‌های کوچینگ در کسب و کار قرار می‌گیرد. یعنی کوچینگ مدیران اجرایی، کوچینگ رهبران و نیز کوچ کردن افراد و مربیگری برای آن‌ها در رده‌های پایین سازمان، همگی مصداق کوچینگ کسب و کار است.

بر این اساس،  هر نوع فعالیت کوچ در «فضای کسب و کار» را می‌توان بیزینس کوچینگ نامید. 

طرفداران تعریف دوم تأکید می‌کنند که کوچینگ دیگر مختص مدیران ارشد نیست و هر فردی در سازمان، حتی در پایین‌ترین جایگاه‌ها و رده‌ها هم می‌تواند از کمک‌های یک کوچ برای توسعه فردی و پیشرفت در مسیر شغلی خود استفاده کند.

ما هم در اینجا این تعریف دوم را که گسترده‌تر است مد نظر قرار می‌دهیم.

کوچینگ سلامت (Health Coaching)

کوچینگ سلامت نسبت به سایر شاخه‌های کوچینگ جوان‌تر محسوب می‌شود و شاید بتوان گفت طی دو دهه‌ی اخیر جدی شده است. این شاخه از کوچینگ باید توسط کسانی که در حوزه‌‌ی سلامت تحصیل کرده و تخصص و تجربه دارند ارائه شود و هدف‌های زیر برایش در نظر گرفته می‌شود (+):

  • کوچ سلامت باید بتواند دانش، مهارت و اعتماد به نفس مراجع را در زمینه‌ی ارتقاء سلامتش افزایش دهد
  • مراجع را به ابزارهای لازم برای حفظ سلامت مجهز کند
  • به مراجع کمک کند تا در حوزه‌ی سلامت برای خود #هدف گذاری کند

در یک کلام می‌توان گفت کوچینگ سلامت باید به انسان‌ها کمک کند تا از وضعیت منفعل خارج شوند و در فرایند حفظ سلامت خود به شکل فعالانه مشارکت کنند.

کوچینگ زندگی یا لایف کوچینگ (Life Coaching)

تقریباً هر چیزی را نتوانید در دسته‌های دیگر قرار دهید می‌توانید به عنوان لایف کوچینگ در نظر بگیرید.

یک تعریف ساده‌ی کوچینگ زندگی این است که هر نوع فعالیت کوچینگ خارج از فضای کار، کوچینگ زندگی محسوب می‌شود (در این حالت باید کوچینگ سلامت را زیرمجموعه‌ی لایف کوچینگ در نظر بگیرید).

گاهی هم می‌گویند کوچینگ زندگی یعنی این‌که کوچ در یک فرایند سیستماتیک، کیفیت تجربه‌ی زندگی و قدرت پیشبرد اهداف را در مُراجع خود افزایش دهد.

به هر حال، مستقل از این‌که چه تعریفی را به کار بگیرید، اصل موضوع در این است که قلمرو کوچینگ زندگی بر اساس مسئله‌ و خواسته‌ای که مُراجع پیش روی کوچ قرار می‌دهد تعریف می‌شود.

آیا کوچینگ اثربخش است؟

واقعیت این است که با توجه به تنوع گسترده‌ی کوچ‌ها و فعالیت‌های کوچینگ، چنین سوالی از پایه نادرست است. درست مثل این‌که بگوییم آیا معلمی نتیجه‌بخش است؟

تا مشخص نکنیم کدام معلم، کدام درس، کدام دانشجو،‌ کدام روش تدریس و تحت کدام شرایط، چنین سوالی مبهم و گمراه‌کننده است.

اما شاید برایتان جالب باشد که آدرین فرنهام که دانشمند و نویسنده‌ای مطرح است و در درس روانشناسی پول با او آشنا شده‌ایم، سعی کرده مجموعه‌ی گسترده‌ای از مطالعات و تحقیقات مربوط به اثربخشی کوچینگ را مرور و بررسی کند (+).

البته فرنهام صرفاً به بیزینس کوچینگ و زیرشاخه‌های آن پرداخته است. اما دستاورد مطالعه‌ی او جالب‌توجه است.

نخستین نکته‌ای که فرنهام مطرح می‌کند این است که نمونه‌های موفق در کوچینگ کم نیستند و تحقیقات متعددی چنین دستاوردهایی را تأیید می‌کنند.

اما نکته‌ی دوم،‌ بعضی از دستاوردهایی است که از برنامه‌های کوچینگ حاصل شده است. تنوع این دستاوردها به ما یادآوری می‌کند که وقتی از کوچینگ حرف می‌زنیم، چندان مشخص نیست که از چه چیزی سخن می‌گوییم و سبد گسترده‌ای از فعالیت‌ها در کوچینگ گنجانده شده‌اند.

افزایش رضایت شغلی، فراهم شدن امکان دستیابی به اهداف، افزایش اعتماد رهبر به پیروان خود، ارتقاء سلامت، بهبود کیفیت ارتباط، تقویت تفکر راهکار محور، افزایش خودآگاهی، افزایش عملکرد شغلی، تمرکز روی مرکز کنترل درونی، بهبود توانایی مدیریت استرس، کاهش اضطراب، ارتقاء تاب آوری، افزایش بهره وری، پذیرش رفتارها و فضاهای جدید و افزایش انعطاف پذیری مدیریتی صرفاً‌ نمونه‌هایی از دستاوردهای کوچینگ شمرده شده‌اند.

همین فهرستی که فرنهام با گردآوری مقالات تنظیم کرده نشان می‌دهد که واژه کوچینگ تقریباً روی هر نوع فعالیت و تعاملی نشسته است و تقریباً هر کس کوشیده هر کاری را که قبلاً انجام می‌داده، در قالب مربی گری و کوچینگ عرضه کند.

البته این به خودی خود یک ایراد و نقطه‌ضعف نیست. اما باید ما را روی قضاوت درباره‌ی کوچینگ و ارزیابی و ارزش‌گذاری روی فعالیت‌ کوچ‌ها دقیق‌تر کند و باعث شود از صدور حکم‌های کلی در زمینه‌ی کوچینگ فاصله بگیریم.

این نوشته برگرفته شده از نوشته کوچینگ چیست در وبسایت متمم

قوه تمرکز

با توجه به گسترش تکنولوژی و آسان تر شدن زندگی مردم با پدیده ای به نام استرس، اضطراب و انواع بیماری های روحی روبرو شده ایم. هرچند امکانات رفاهی گسترش یافته ولی زندگی مردم آنقدر پیچیده شده که زمینه ی دغدغه های مختلف را در ذهن مردم ایجاده کرده است.

آیا با وجود داشتن یک ذهن شلوغ و ناآرام می توان برای زندگی تصمیم های اساسی گرفت؟ آیا می توان زندگی خود را مدیریت کرد؟

ذهن ما مانند یک حافظه رایانه می ماند که اگر آن را قسمت بندی (پارتیشن) نکنیم ، نمیتوانیم اطلاعات سیستم رایانه خود را مدیریت کنیم.در این مقاله میخواهیم اهمیت وجود قوه تمرکز را برای شما بیان کنیم.

 

مغزت رو بشناس:مغز پیچیده و پر مصرف ترین عضو بدن می باشد،و از هزاران رشته عصبی تشکیل شده است. عملکرد های آن(مغز) بر اعضای دیگر بدن تاثیر مستقیمی می گذارد ،که می توان  تمرکز، خلاقیت، شهود، استدلال و… را از جمله آنها نام برد. قوه تمرکز  یکی از آن عملکرد هایی است که در این مقاله آن را بررسی خواهیم کرد.

 

 

تعریف تمرکز:وقتی شما در حال مطالعه هستید ممکن هست افکار مزاحم زیادی سراغتان بیاید؛ تمرکز، اراده و توجه شما را در یک سو به کمک هم می آورد ، تا در هنگام مطالعه دچار حواس پرتی نشوید. می توان نتیجه گرفت قوه تمرکز ، یک قابلیت ذاتی نیست که همه افراد آن را داشته باشند، بلکه مثل یک فردی است که با تمرین مداوم ورزش بدنسازی خوش اندام می شود(قابلیت اکتسابی دارد).

اگر دچار عدم تمرکز هستید، ممکن است علایم زیر را دشته باشید:

فراموش کردن زیاد اشیاء شخصی

کم تر شدن توجه فرد به محیط اطراف

ضعف در تصمیم گیری

تکرار اشتباهات سهل انگارانه

حواس پرستی(نداشتن تمرکز)؛از کجا نشأت میگیرد؟

عواملی که در  تمرکز حواس انسان اختلال ایجاد می کنند به دو دسته تقسیم می شوند:

۱-عوامل داخلی:

ریشه پیدایش آنها تغییرات  مادی و غیر مادی است که برای سلامت جسم و روح مضر است:تغییرات مادی:در پزشکی طب سنتی به عنوان تغییرات بیولوژیکی یاد می شود.بدن انسان دارای چهار خلط سودا(سردی و خشکی)، بلغم(سردی و تری) ،صفرا(گرمی و خشکی)، و دم(گرمی و تری) است.زیاد شدن خلط سودا و صفرا در بدن موجب استرس میشود،ولی در افرادی که مزاج سودایی دارند استرس ،اضطراب و در نهایت افسردگی زیاد تر است، که منجر به کاهش سطح تمرکز در بدن می شود؛برای مثال ،کم خوابیدن و تغذیه مواد با طبع سرد به مرور زمان در تمرکز افراد تاثیر گذار است.

تغییرات غیر مادی:استرس،اضطراب و افسردگی ناشی از آسیب ها خانوادگی و اجتماعی و… از عوامل کمبود تمرکز به حساب می آیند که عوامل بیولوژیکی(سردی و گرمی) را نیز  پدید به همراه دارند.

 

 

۲-عوامل خارجی:تغییراتی که در محیط افراد مشاهده می شود مثل صدای تلفن، صدای تلویزیون، صدای پرندگان و…نکته: نداشتن تمرکز یا همان حواس پرتی بیشتر ریشه درونی دارد؛ شما نمیتوانید با قرار گرفتن در یک محیط شلوغ خودتان را فردی حواس پرت تلقی کنید، واین ممکن هست برای هرشخصی اتفاق بیفتدد . 

 

برای داشتن قوه تمرکز بالا چه راه هایی وجود دارد؟

برای داشتن قوه تمرکز بالا اول باید بدانیم این کار به تدریج انجام می شود؛ مثالی برای شما زدم که یک بدنساز ، به تدریج و با تمرین مداوم می تواند به اندام مناسب خود برسد . با توجه به موضوعی که گفته شد یکسری از روش ها برای داشتن تمرکز بالا را باهم بررسی میکنیم:

۱-چه موضوعات و فعالیت هایی در عدم تمرکز شما تاثیر گذار است ؛ ممکن است شما در زمان مطالعه کتاب برای موضوعی در که در گذشته راجب آن مشکلی داشتید راه حلی پیدا کنید،اینجا تمرکز شما از خواندن کتاب بیرون می آید. می توانید راه حل را در کاغذی یادداشت کنید و به خودتان قول دهید تا به محض تمام شدن مطالعه کتاب به آن بپردازید. این نکته را به یاد داشته باشید ،هیچ وقت با ذهن خود خشونت بار رفتار نکنید، سعی کنید با نرمی و آرامی ذهن خود را قانع کنید . شاید بار اول نتیجه نگیرید ولی این فرایند زمان بر است؛ ذهنی که مدام شما را با افکار زیاد تحت فشار میگذارد به راحتی تحت کنترل شما قرار نمی گیرد.

۲- برای کنترل کردن ذهن خود باید اراده قوی داشته باشید.

 

 

۳-مراقبه (مدیتیشن)کنید :مدیتیشن تاثیر بسزایی در داشتن تمرکز دارد.لازم نیست کل روز را به  در یک مکان به انجام مراقبه بپردازید ، تحقیقات نشان داده انجام این کار به مدت ۱۰ الی ۲۰ دقیق در روز تاثیر بسزایی در خالی شدن ذهن از افکار بیهوده دارد. اگر شما میخواهید برای انجام آن بیشتر وقت بگذارید میتوانید در هر حال مراقبه داشته باشید فقط کافی است سعی کنید در هرکاری یا فعالیتی سعی کنید سرعت انجام کار را کم کنید و تمام حس های بدنی و تجربی خود را در انجام آن بگذارید.

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf