۷روش ساده برای تقویت مسئولیت پذیری

بزرگ ترین شرکت های جهان، کارمندان خود را از میان کسانی انتخاب می کنند که علاوه بر داشتن مهارت، افراد مسئولیت پذیری باشند. ممکن است تصور کنید مسئولیت پذیری فقط به مسئولیت هایی محدود می شود که نسبت به دیگران یا شغل مان داریم؛ در حالی که انواع مختلفی از مسئولیت پذیری وجود دارد. در این مقاله قصد داریم شما را با تعریف مسئولیت پذیری و انواع مختلف آن آشنا کنیم.

هر چه بیشتر وارد اجتماع شویم، بهتر درک می کنیم که مسئولیت پذیری یکی از ویژگی هایی ست که هم زندگی شخصی و هم زندگی کاری تان را ارتقا می دهد.حالا سوال این است؟ مسئولیت پذیری چیست و چگونه این تاثیر را بر زندگی ما می گذارد؟

 

 

تعریف مسئولیت پذیری:
مسئولیت پذیری یعنی قلباً به انجام کاری که بر عهده ی ماست، متعهد باشیم. مسئولیت پذیری فراتر از این است که به اجبار کاری را انجام دهیم؛ بلکه به این معناست که خودمان را موظف بدانیم که کارمان را با کیفیت و سر وقت، به پایان برسانیم؛ حتی اگر کسی بر کارمان نظارت نکند. به عبارتی، خودمان ناظر سفت و سخت خودمان باشیم.

ارتباط مسئولیت پذیری و اختیار انسان:

مسئولیت پذیری، با وجود اختیار انسان، معنا پیدا می کند. انسان موجودی مختار است و می تواند تصمیم بگیرد چه کاری را انجام دهد و چه کاری را کنار بگذارد. نمی توانیم کسی را مجبور کنیم که با تمام وجود خود، به انجام کاری پایبند باشد. شاید بتوانیم مجبورش کنیم که کاری را انجام دهد اما نمی توانیم او را وادار کنیم تا تعهدی به آن داشته باشد.

تفاوت مسئولیت پذیری و از سر باز کردن:
مسئولیت پذیری صرفاً داشتن یک مسئولیت نیست؛ بلکه به این معناست که متعهد شویم کار خود را با کیفیت به اتمام برسانیم. اینجا تفاوت مسئولیت پذیری و از سر باز کردن مشخص می شود. گاهی به اشتباه تصور می کنیم اگر کاری را تمام کنیم یعنی مسئولیت خود را انجام داده ایم؛ در حالی که فردی واقعا مسئولیت پذیر است که کار خود را با کیفیت به پایان برساند.

مسئولیت پذیری صرفا به مسئولیت های شغلی ما محدود نمی شود. در ادامه با انواع مختلف مسئولیت پذیری آشنا میشویم.

انواع مسئولیت پذیری:
مسئولیت پذیری با توجه به موضوعی که در برابر آن مسئولیت داریم به سه نوع فردی، اجتماعی و زیست محیطی تقسیم می‌شود.

مسئولیت پذیری فردی:
گاهی در شلوغی دنیای امروز، فراموش می کنیم که اولین مسئولیتی که بر عهده داریم، در قبال خودمان است. گاهی مسئولیت پذیری بیش از حد در برابر دیگران، ما را از مسئولیت‌هایی که در قبال خودمان داریم، غافل می‌کند. گاهی اوقات هم آن قدر دیگران را مقصر می دانیم که فراموش می کنیم مسئولیت جسم و روان مان بر عهده ی خود ماست؛ نه کس دیگر. اگر شما هم حس می کنید مدتی است به اندازه کافی به خودتان توجه نکرده اید، زمانی را با خود خلوت کنید. کارهایی را که باید برای خود می کردید اما نکرده اید را لیست کنید. حالا وقت آن رسیده که یکی از آن ها را انجام دهید.

مسئولیت پذیری اجتماعی:
انسان موجودی اجتماعی است و به سبب حقوقی که در اجتماع دارد، مسئولیت هایی نیز بر گردن اوست. بخشی از مسئولیت پذیری اجتماعی، مربوط به خانواده و اقوام مان می شود. همه ما در برابر شرایط خانواده مان مسئولیم. در واقع، صله رحم که یکی از پرتکرار ترین مفاهیم در دین اسلام است، اشاره به همین نوع مسئولیت دارد. البته صله رحم محدود به رفت و آمد نمی شود. گاهی به اشتباه تصور می کنیم صرفا با دید و بازدید از اقوام، صله رحم انجام داده ایم.
این گفتارِ علامه طباطبایی، به وضوح معنای صله رحم را مشخص می کند:
صله رحم، تنها به رفت و آمد و دیدار نیست، همان گونه که قطع رحم، به ترک آمد و شد نیست. هدف از صله رحم برقرار کردن ارتباط و پیوند عاطفی با خویشاوندان است و این ارتباط از راه‌های گوناگونی امکان‌پذیر است.
چه بسا مدت ها یکی از اطرافیان خود را ندیده باشید، اما زمانی که با مشکلی مواجه می شوید دلگرم باشید که او می تواند به شما کمک کند؛ نه فقط کمک مالی. گاهی ، گوش سپردن، کمی همدردی و یک راهنمایی کوچک، بزرگ ترین کمکی ست که می توانید بکنید.
علاوه بر خانواده، در برابر تمام افراد جامعه و حتی جهان مسئولیت هایی داریم که مهم ترین آن، این است:
به بهانه ی حقوق خود، حقوق دیگران را پایمال نکنیم.

 

 

 مسئولیت پذیری زیست محیطی:

آمار ها نشان می دهد آسیب هایی که انسان در دویست سال اخیر به طبیعت وارد کرده از کل تاریخ بشریت، بیشتر بوده است. زمین محل زندگی همه ی انسان هاست. حفاظت از محیط زیست، در واقع حفاظت از بستر زندگی خودمان است. به علاوه، نوادگان ما نیز بر روی همین زمین زندگی خواهند کرد و استفاده بیش از حد از منابع طبیعی حقوق آن ها را پایمال می کند؛ قبل از اینکه حتی به دنیا بیایند.

 

 

حال که با انواع مسئولیت پذیری آشنا شدید، باید بدانید بی مسئولیتی در برابر انواع مسئولیت ها چه آسیبی به شما وارد می کند.

عوارض بی مسئولیتی:
همان قدر که مسئولیت پذیری باعث رشد شما می شود، بی مسئولیتی نیز جلوی پیشرفت شما را می گیرد. با سه نمونه از عوارض بی مسئولیتی آشنا می شویم:

۱) عزت نفس شما را کاهش می دهد:
وقتی بارها مسئولیت خود را کامل انجام ندهید، ذهن شما باور می کند که دیگر نمی توانید هیچ کاری را درست انجام دهید. همین موضوع، به مرور عزت نفس شما را کاهش می دهد. اگر عزت نفس پایینی داشته باشید بیشتر از زیر مسئولیت های خود فرار خواهید کرد.

۲)اطرافیان تان کمتر به شما اعتماد می کند:
فرض کنید کار بسیار مهمی دارید و می خواهید از کسی خواهش کنید آن را انجام دهد. مطمئناً دنبال کسی می گردید که می‌دانید اگر کار را قبول کند، تمام تلاش خود را برای انجام آن صرف می کند. دیگران هم در برابر شما همین موضع را دارند. اگر بدانند شما کارهایتان را نصفه و نیمه رها می کنید، احتمال کمتری وجود دارد که به شما اعتماد کند.

۳)مسیر ارتقای شغلی شما را ناهموار می کند:
مسئولیت پذیری نقش بسیار مهمی در ارتقای شغلی شما ایجاد ایفا می کند. فرد بی مسئولیت، حتی اگر مهارت کافی داشته باشد، نمی تواند از آن استفاده کند و کار خود را به اتمام برساند. افراد مسئولیت پذیر در فضای شغلی، بسیار معتمد هستند و معمولا بسیار سریع تر مسیر پیشرفت را طی می کند.

برای افزایش مسئولیت پذیری لازم نیست از روش های سختی استفاده کنید. ما قصد داریم ۷ روش ساده به شما معرفی کنیم تا حس مسئولیت پذیری خود را تقویت کنید:

۱) از اطرافیان تان بخواهید مسئولیتی به شما بدهند:

اولین تمرین برای افزایش مسئولیت پذیری، پذیرفتن مسئولیت است. اگر مسئولیتی نداشته باشید نمی توانید تمرین کنید که فرد مسئولیت پذیری بار بیایید. اگر در حال حاضر مسئولیتی ندارید، از اطرافیان تان بخواهید مسئولیتی به شما بدهند. حال نوبت آن است که با تمام توان به آن مسئولیت پایبند بمانید. تمام دلایلی که باعث می‌شود کم کاری کنید را دور بریزید. یادتان باشد همیشه بهانه ای برای انجام ندادن کارها وجود دارد. این شمایید که انتخاب می کنید که این بهانه ها جلوی شما را بگیرند یا نه.

۲) بدانید که نسبت به چه چیزهایی مسئولیت ندارید:

وقتی با مسئولیت پذیری مواجه می شویم شاید فقط چیزهایی به ذهن مان برسد که در قبال آن‌ها مسئول هستیم. اما یکی از مهم ترین چیز هایی که باید بدانیم این است که در قبال چه چیزهایی مسئول نیستیم! مغز انسان مقدار مشخصی انرژی دارد. اگر آن را صرف چیزهای بکنیم که مسئولیتی درباره آنها نداریم، انرژی کمتری برای انجام درست مسئولیت‌های خود خواهیم داشت. با خودتان رو راست باشید. آیا شما مسئول اعمال، گفتار و تفکرات دیگران هستید؟ آیا مسئولیت اینکه تک تک افراد درباره شما چه فکر می‌کنند بر گردن شماست؟ انرژی خود را صرف چیزهای کنید که در دست شماست. فراموش نکنید شما نمی توانید کنش‌های دیگران را مدیریت کنید مدیریت واکنش خودتان با شماست.

۳)از کمال گرایی فاصله بگیرید:
شاید عجیب باشد اما یکی از دلایلی که باعث می‌شود یک مسئولیت را نصف کاره رها کنیم این است که می خواهیم آن را تمام و کمال انجام دهیم!
انسان موجودی کمال گراست. دوست دارد هر کاری که می کند در بهترین حالت باشد اما گاهی این ویژگی از حد می‌گذرد و دقیقاً نتیجه برعکس می‌دهد. چون معمولا آن حد از بی نقص بودن که به دنبالش هستیم، ممکن نیست. اگر با این موقعیت مواجه شدید، کافیست دقیقا برعکس مغزتان عمل کنید. مغزتان می گوید که هیچ نقصی نباید وجود داشته باشد ولی شما اجازه دهید کارتان با نقص هایش پیش برود. اگر به بهانه کامل کردن کارتان، در جا بزنید، هیچ وقت کارتان را واقعا کامل نخواهید کرد.(اگر میخواهید کمتر در دام کمال گرایی بیفتید برای کارهایتان زمان مشخصی تعیین کنید. محدودیت زمانی باعث می شود ذهنتان فرصت نکند در جزئیات ریز شود و شما را از کلیت کارتان باز دارد.)

 

 

۴)اولویت بندی کنید:

روانشناسان به کسانی که در انجام مسئولیت های خود سردرگم شده و دچار اضطراب می‌شوند، پیشنهاد می کنند که کارهای خود را اولویت بندی کنند. کاغذ و قلم بردارید. تمام کارهایتان را بنویسید. حالا سه کاری که بیشترین اهمیت را دارند جدا کنید. بین همان سه کار، مشخص کنید کدام اولویت بیشتری نسبت به دیگری دارد. همین روند را برای بقیه کارهایی هم که نوشته اید، تکرار کنید. اولویت بندی کمک می کند تا دید واضح تری به برنامه خود داشته باشید و کارهای کم اهمیت تر باعث نشود به کارهای مهمترتان نرسید.

۵) دست از توجیه کردن بردارید:
افراد مسئولیت پذیر به جای توجیه اشتباهات شان، سعی می کنند آن ها را اصلاح کنند. وقتی اشتباهات خود را توجیه می کنید یعنی نپذیرفتید که مسئولیت خود را درست انجام نداده اید و ذهن شما سعی دارد شما را تبرئه کند. حال کاری که شما باید بکنید این است: مقابل خود بایستید و از خودتان بخواهید که اشتباهش را قبول کند. با خودتان فکر کنید که قرار نیست همیشه در اولین تلاش، بهترین را انجام دهید. اشتباه بخش جدانشدنی زندگی است.

۶) قدرت تصمیم گیری تان را افزایش دهید:
همیشه مسئولیت پذیری به معنای قبول کردن مسئولیت نیست. افراد مسئولیت پذیر، کاری را که می دانند نمی توانند انجام دهند نمی پذیرند. برای افزایش مسئولیت پذیری خود، هرگاه با پیشنهادی مواجه شدید ابتدا آن را با توانایی‌ها و زمان خود بسنجید. اگر با شرایط شما سازگار نبود، مسئولیت‌پذیری ایجاب می‌کند که آن را رد کنید.

۷) یک کار را هر روز انجام دهید:
انجامِ منظمِ یک کار، به شما کمک می کند تا متعهد بودن را تمرین کنید. سعی کنید کاری را انتخاب کنید که بتوانید هر روز آن را انجام دهید. نماز علاوه بر برکاتی که دارد، تمرین بسیار مناسبی برای افزایش تعهد و مسئولیت پذیری است. وقتی هر روز خودتان را موظف بدانید که در ساعتی مشخص نماز بخوانید و برایتان فرقی نداشته باشد که در مهمانی باشید یا حال بلند شدن نداشته باشید، باعث می شود به انسان متعهد تر و مسئولیت پذیر تبدیل می شوید.

 

حال که با انواع مسئولیت پذیری و روش های تقویت آن آشنا شدیم، وقت آن رسیده حس مسئولیت پذیری را در خود پرورش دهیم و به روند پیشرفت خود، سرعت ببخشیم.

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf

۱۱ روش کاربردی برای ایجاد انگیزه

مدت ها پیش به این فکر می کردم که چرا بعضی وقت ها تمام علاقه خود را به زندگی از دست می دهم و لحظه بعد سرشار از شوق و ذوق برای زندگی هستم. بعد ها متوجه شدم که این مسئله از انگیزه و عدم توانایی در ایجاد انگیزه نشأت می‌گیرد.

ولی تعریف انگیزه پیچیده تر از معنای ساده ای بود که من در ذهن داشتم. دغدغه بسیاری از ما این است که انگیزه کافی برای انجام کار هایمان نداریم.

برای ایجاد انگیزه ابتدا باید تعریف انگیزه و اجزای آن را بدانیم. در این مقاله قصد داریم به شما کمک کنیم تا با تعریف و روش های ایجاد انگیزه آشنا شوید.روزانه مردم زیادی در جهان به مشاور و روانشناس مراجعه کرده و از اینکه صبح ها هیچ انگیزه ای برای بیدار شدن ندارند، شکایت می کنند.حال واقعا بی انگیزگی چه معنایی دارد؟ انگیزه چیست که بسیاری از مردم از نبود آن رنج می برند؟  تعریف انگیزه: کلمه انگیزه مترادف کلمه ی motivation  در انگلیسی است که به معنای اقدام کردن و حرکت است.

به زبان ساده، انگیزه عاملی است که انسان را حرکت می دهد. بسیاری از ما فکر می کنیم که فقط به عامل حرکت به سمت هدف های سخت و بزرگ، انگیزه می گویند؛ در حالی که انگیزه در تمام لحظات روزهای ما تنیده شده است. پشت هر حرکت انسان انگیزه وجود دارد. یعنی همان چیزی که باعث می شود کنترل تلوزیون را برداریم و آن را روشن کنیم، همان چیزی است که سبب می شود ساعت ها پای درس بنشینیم!اگر این گونه است پس چرا بعضی از انسان ها از بی انگیزگی گله می کنند؟ در واقع، مسئله وجود یا عدم انگیزه نیست بلکه کیفیت انگیزه است. نفر اول مسابقه بوکس و کسی که جلوی تلوزیون لم داده، هر دو انگیزه دارند. لذا، این جهت انگیزه است که باعث پیشرفت یا پسرفت ما می شود.

اجزای تشکیل دهندۀ انگیزه

برای اینکه با عامل پیشرفت و پسرفت خود بهتر آشنا شویم، باید اجزای سازنده آن را بشناسیم. اجزای سازنده ی انگیزه: مثلث ایجاد انگیزه انگیزه‌، از سه عامل هدف، استقامت و شدت عمل تشکیل شده است.

تاثیر هدف در ایجاد انگیزه

اولین عامل تشکیل دهنده انگیزه هدف است. تا هدف نباشد انسان نمی داند چه مسیری را باید طی کند و به کجا برود. اگر من ندانم قصد سفر به کجا را دارم قطعا ماشینم را روشن نمی کنم.گاهی حتی با اینکه می دانیم به کجا خواهیم رفت، شروع به حرکت نمی کنیم. پس، تا زمانی که اقدامی برای رسیدن به هدف صورت نگیرد، وجود هدف ارزشی ندارد.

جایگاه استقامت در ایجاد انگیزه

در مسیر حرکت به سمت هدف قطعاً با موانعی روبرو خواهیم شد. دومین عامل تشکیل دهنده انگیزه، استقامت در برابر همین موانع است.وقتی هدفمان را با سماجت بیشتری پیگیری کنیم، برایمان ارزشمندتر نیز می شود. اصولا انسان برای چیزی که توان بیشتری از او برده، ارزش بیشتری قائل است.

اثر شدت عمل در ایجاد انگیزه

چه می شود که یک نفر با یک ساعت مطالعه، به اندازه ی سه ساعت بازدهی دارد؟

یکی از عامل های تشکیل دهنده انگیزه، میزان توانی ست که برای انجام آن کار می گذاریم. زمانی که کاری را با تمام توان خود انجام می‌دهیم، گویا به زمان عمق دادیم. اگر طول زمان را یه خط صاف افقی در نظر بگیریم، وقتی کاری را با کیفیت انجام می دهیم، مثل این است که در عرض زمان حرکت کرده ایم.

جالبی مساله اینجاست که وقتی با نتیجه کار عمیقمان روبرو میشویم، در ما بیشتر ایجاد انگیزه میشود و راحت تر میتوانیم در مسیر حرکت کنیم.

هدف به تنهایی، انگیزه را شکل نمی‌دهد. خیلی از انسان‌ها گلایه می‌کنند که چرا با وجود داشتن هدف باز هم انگیزه‌ای برای رسیدن به آن ندارند؛ در حالی که، بدون استقامت و شدت عمل، انگیزه مان نصفه و نیمه خواهد بود.

دو نوع انگیزه در انسان ها دیده میشود

 

روانشناسان انگیزه را بر اساس منبعی که از آن سرچشمه می گیرد، به دو دسته کلی تقسیم کردند:

  1. نگیزه درونی
  2. انگیزه بیرونی

انگیزه درونی

آیا برای شما هم پیش آمده که کاری را صرفا برای اینکه از انجام آن لذت می برید و حالتان را بهتر می کند، انجام دهید؟ انگیزه‌ی انجام این کار از درون شما سرچشمه میگیرد.

برای بچه ای که با دوستان خود فوتبال بازی می کند اهمیتی ندارد که آیا جایزه ای در کار هست یا نه؟ ممکن است در طی بازی، بار ها زمین بخورد ولی هیچ وقت از بازی کردن پشیمان نمی شود.

برای او مهم این است که فوتبال بازی کند.انگیزه درونی دقیقاً همان چیزیست که این روزها گم کرده ایم. گاهی ما انسان ها در پستی و بلندی روزگار فراموش می کنیم که به خودمان و به چیزهایی که دوست داریم، اهمیت بدهیم. گاهی زندگی ما را مجبور می‌کند کارهایی را انجام دهیم که دوست نداشته یا کمتر به آن علاقه داریم. کمترین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که همچنان راهی برای علایق مان باز بگذاریم؛ هنوز هم گاهی در کوچه فوتبال بازی کنیم.انگیزه بیرونی: اگر پاداشی خارج از خود عمل باعث انجام آن شود، انگیزه بیرونی شکل می گیرد. زمانی که کاری را بدون علاقه و فقط برای دریافت حقوق، انجام می دهیم یا زمانی که درسی را صرفا پاس شدن می‌خوانیم، در واقع با انگیزه بیرونی مواجه هستیم.البته انگیزه بیرونی همیشه بد نیست. خیلی اوقات حتی تقویت کننده ی انگیزه درونی نیز هست. مثلا فردی که بسیار به برنامه نویسی علاقه دارد، حاضر است ساعت ها بدون وقفه در شرکت کار کند و این مسئله که حقوق خوبی هم می گیرد، انگیزه اش را قوی تر میکند.برای ایجاد و افزایش انگیزه روش های زیادی وجود دارد اما خیلی از آن ها کاربردی نیستند. ما قصد داریم ۱۱ مورد از کاربردی ترین روش ها را به شما معرفی کنیم:۱) شروع کنید:برای خود من بار ها پیش آمده که میخواستم کاری را شروع کنم و آنقدر منتظر انگیزه ماندم که حتی از شروع آن هم پشیمان شدم. ما انسان ها خیلی اوقات فکر میکنیم تا زمانی که انگیزه نداریم نباید شروع کنیم و آنقدر منتظر انگیزه میمانیم تا زیر پایمان علف سبز شود. بیاید از زاویه دیگری نگاه کنیم. انگیزه و عمل مانند یک چرخه عمل می کنند. عمل کردن باعث پیشرفت می شود، پیشرفت در ما ایجاد انگیزه میکند و باعث می شود برای پیشرفت بیشتر اقدام کنید. بنابراین انگیزه، همان عمل است.  پس اولین و بهترین کاری که برای ایجاد انگیزه می توانید انجام دهید این است که شروع کنید!۲) کار هایی که که در یک روز انجام می دهید، بنویسید:به یک روز زمان و یک قلم و کاغذ احتیاج دارید. روزتان را از زمانی که بیدار می شوید تا لحظه‌ای که می خوابید به واحد های یک ساعته تقسیم کنید. در پایانِ هر ساعت کار هایی را که انجام داده اید، بنویسید.(پیشنهاد میکنم تمام جزئیات را لحاظ کنید.) قبل از خواب، تمام کار های خود را مطالعه کنید. چه حسی پیدا کردید؟ آیا این زندگی همان چیزی است که شما دوست دارید؟ آیا این برنامه شبیه چیزی است که شما از خود توقع دارید؟ اگر جوابتان مثبت است با همین فرمان پیش بروید! اما اگر اینطور نیست کاغذ و قلم جدیدی بردارید و روزتان را آن طور که دوست داشتید باشد، بنویسید.حال تنها نکته ای که باید بدانید این است: فاصله بین برنامه فعلی و برنامه آرمانی تان، تنها به دست خودتان پر می شود.۳) یاد بگیرید:اگر امروز یادگیری مهارت جدیدی را شروع کنید نسبت به دیروز خودتان، پیشرفت کرده اید. مغز ما طوری طراحی شده که وقتی پیشرفت می کنیم، احساس ارزشمند بودن بیشتری به ما می دهد. پس اگر می خواهید انگیزه بیشتری برای زندگی داشته باشید، یادگیری مهارت جدیدی را آغاز کنید. ۴) یاد بدهید:علاوه بر یاد گرفتن، یاد دادن نیز انگیزه را افزایش می دهد. وقتی با چشم خودتان می بینید که می توانید در پیشرفت یک انسان دیگر سهیم باشید، احساس می کنید انسان مفید تری شده اید. چه بلدید؟ ممکن است حتی طرز تهیه ی یک کیک باشد. فرقی نمی کند؛ آن را به یک نفر آموزش دهید.۵) وصیت نامه بنویسید:بله! شاید نوشتن وصیت نامه کار تلخی به نظر برسد اما زمانی که این کار را انجام دهید، متوجه می شوید که چقدر مفید است. در فرایند نوشتن وصیت نامه می فهمید که چه چیزهایی واقعاً برایتان مهم است؟ چه چیزهایی واقعاً برایتان ارزش است؟ حسرت چه چیز هایی را می خورید؟چه چیزهایی را به اشتباه برای خود مهم می دانید؟ و آیا دوست دارید این گونه دنیا را ترک کنید؟ نوشتن وصیت نامه باعث می شود انگیزه تغییر شرایط در ما بیدار شود. شاید بتوان گفت در وصیت نامه خالصانه ترین حرف های خود را می زنیم.۶) ساعت خواب تان را تنظیم کنید:برای داشتن انگیزه باید به سیستم بدنتان توجه کنید. اگر کمتر از نیازتان بخوابید، تعجبی ندارد که صبح برای بیدار شدن، انگیزه ای نداشته باشید. اگر بیشتر از نیازتان هم بخوابید در طول روز کسل خواهید بود؛ به عبارتی خواب، خواب می آورد.به علاوه، ساعت خواب مشخص به ذهنتان القا می کند که شما انسان هدفمند و منظمی هستید و همین تلقین انگیزه تان را افزایش می دهد.۷) ورزش کنید:سلامت جسمی و سلامت ذهنی رابطه دوسویه دارند. بسیاری از روانشناسان به کسانی که دارای اضطراب و افسردگی هستند، پیشنهاد می‌کنند که حتماً زمانی را در روز به ورزش کردن اختصاص دهند. فراموش نکنید که عقل سالم در بدن سالم است.  ۸) روزانه ۱۵ دقیقه برای توسعه ی خودتان وقت بگذارید:این ۱۵ دقیقه می‌تواند برای مطالعه، ورزش، افزایش مهارت و حتی خوردن چای با یک دوست قدیمی صرف شود. مهم این است که شما روزی ۱۵ دقیقه به مغزتان می گوید که من این کار را برای تو انجام می دهم. دنبال فعالیت عجیب و غریبی نباشید هر کاری که حس خوبی به شما می دهد در جهت توسعه شماست.۹) با خودتان صحبت کنید:هر چند وقت یک بار، لازم است خودتان را از خودتان جدا فرض کنید. روبروی خود بنشینید و تمام حرف هایی را که فرد مقابل تان می گوید، گوش دهید. بگذارید از علایقش بگوید؛ از ناراحتی هایش، از بی‌انگیزگی هایش. گاهی دلیل این بی‌انگیزگی ها، حرفهایی است که در ذهنتان تلنبار شده و هر روز آن را از این سر شهر تا آن سر شهر به دوش می کشید. ۱۰) کار های خوب تان را یاداوری کنید:دنیای امروز دنیای نمایش دادن دستاورد است. در این صحنه ی نمایش، دستاوردهای کوچک اما با ارزش، قربانی دستاوردهای بزرگ و پر زرق و برق می شوند. همین روال کار جهان باعث می‌شود، کارهای کوچک ارزشمندی را که انجام می دهیم، بی اهمیت تلقی کنیم. گاهی جدا از هیاهوی جهان گوشه‌ای بنشینید و فکر کنید که چه کاری در زندگی کرده اید که بدون توجه به نظر جهان، برایتان ارزشمند است. می توانید از دیگران نیز کمک بگیرید. ممکن است بعضی وقت ها، قضاوت های غیر منصفانه ای نسبت به خودتان داشته باشید. در این مواقع می‌توانید از اطرافیان کمک بگیرید. از آن ها بپرسید که آیا کمکی به آن ها کرده اید که در خاطرشان مانده باشد؟ مطمئن باشید جواب های عجیب و غریبی دریافت می کنید! گاهی یک جمله ی شما به فردی در اوج ناامیدی دلگرمی داده است که حتی خودتان هم آن را فراموش کرده بودید. این کار را امتحان کنید! متعجب خواهید شد. خوشحال می شویم جواب های جالبی را که دریافت کردید با ما به اشتراک بگذارید.۱۱) مسئولیت بپذیرید:برایتان پیش آمده که آنقدر بی حوصله باشید که دلتان نخواهد کوچک ترین تکانی بخورید؟ حال اگر قولی داده باشید چه؟ اگر مسئولیتی داشته باشید چه می کنید؟ با این روش می‌توانید خودتان را گیر بیندازید. مسئولیت پذیری، وجدان ما را ما را تحریک می کند و ما را به حرکت وا می دارد. نیازی نیست مسئولیت بزرگی را برعهده بگیرید. می توانید با نگهداری از یک گل شروع کنید. همین که بدانید شما مسئول مراقبت و آبیاری از آن هستید، کافیست.استفاده از این روش ها کمک زیادی به افزایش انگیزه می کند؛ در صورتی که حواسمان به موانع افزایش انگیزه نیز باشد. با سه در مورد از موانعی که انگیزه را نابود می کنند، آشنا می شویم:۱) افکار ناامید کننده:ما انسان ها موجوداتی اجتماعی هستیم و نمی توانیم منکر این شویم که نظر دیگران روی ما تاثیر می گذارد. فرض کنید یه لباس خیلی زیبا دیده اید و قصد خرید آن را دارید. با خود فکر می کنید زیبا ترین لباسی است که تا الان دیده اید. به دوستتان می گویید که برای خرید لباس همراه تان بیاید؛ اما تا لباس را می بیند چپ چپ به شما نگاه می کند و می گوید:《واقعا اینو میخوای بخری؟ خیلی زشت و از مد افتاده ست.》می توانید بگویید نظر دوست تان هیج تاثیری روی شما نذاشت؟ حتی اگر آن لباس را بخرید همیشه گوشه ى ذهنتان این احتمال وجود دارد که شاید این لباس قشنگ نباشد.هر چقدر هم که انسان محکمی باشید اگر افکار ناامید کننده محاصره تان کنند، ناخودآگاه انگیزه تان کاهش می یابد. پس بهترین کار دوری از این افکار است. بهتر است انقدر به خودمان مطمئن نباشیم و فکر نکنیم ما تاثیر ناپذیریم! ما انسانیم و این خصوصیت انسان است که رنگ اطراف را به خود میگیرد؛ هر چند کم و بی روح.  ۲) بد قولی کردن:برایتان پیش آمده که به دلیل بی‌انگیزگی، ساعت قرار خود را عوض کنید یا بهانه‌ای برای نرفتن به سر کار پیدا کنید؟ تمام این پشت گوش انداختن ها به مغزتان القا می‌کند که شما هیچ کاری را درست و کامل انجام نمی‌دهید و  همین موضوع، روز به روز انگیزه تان را کمتر می کند.۳) تصمیم گیری های زیاد و همزمان:تحقیقات نشان داده است که به هر مقدار تصمیم بگیریم، ذهن ما برای رسیدن به نتیجه ی این تصمیمات، انرژی موجود خود را تقسیم می کند!آنتونی رابینز می گوید :《مردم با تمرکز بر روی چند هدف در یک زمان، برای هدفی که می توانند در یک سال به دست آورند بیشتر از ده سال وقت صرف می کنند.》وقتی چند تصمیم را همزمان می گیرید ذهنتان کلافه می شود و به احتمال زیاد به هیچ کدام نمی رسید.کمال گرایی را کنار بگذارید! تمرکز خود را متوجه یک یا دو تصمیم کنید. اگر مجبورید تمرکز خود را تقسیم کنید، سعی کنید فعالیت هایتان شبیه به هم باشد تا انرژی کمتری از شما بگیرد.در این مقاله با هر چیزی که برای ایجاد انگیزه نیاز داشتید، آشنا شدید. حال تنها کاری که باید بکنید گوش دادن به همان توصیه روش اول است: شروع کنید!

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf
رسالت زندگ وبسایت منازاده

به دنیا اومدیم که چی کار کنیم ؟

رسالت زندگی و ماموریت من در این دنیا، سوالاتی است که کمتر کسی درگیر آن نشده است. در این نوشته قصد داریم در مورد رسالت زندگی هر فرد و نحوه پیدا کردن آن صحبت کنیم.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم  

ز کجا آمده‌ ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می‌ روم آخر ننمایی وطنم

رسالت زندگی چیه ؟

وقتی کسی درباره ی رسالت و هدف زندگی مون میپرسه؛ همه مون فکر میکنیم که باید در جواب چه چیز عجیب و غریبی جواب بدیم.فکر میکنیم حتما باید بگیم:(من به دنیا آمده ام که دنیا رانجات دهم. یا من برای دفاع از حقوق تمام پرندگان به دنیا آمده ام . یا اینکه من به دنیا آمده ام که پروفسور شوم) واقعا هدف ما از به دنیا اومدن این چیزا نیست. به پیر به پیغمبر این چیزا نیست. خیلی خوبه که ما یه هدف منحصر به فرد داشته باشیم ولی واقعا بعضی اهداف جز آزار روح ما قطعا فایده ی دیگه ای نخواهد داشت.متاسفانه امروزه در ایران مردم از نظردسته بندی رسالت زندگی به دو  دسته تقسیم میشن:

  • افراد بیخیال :که بیخیال همه چیز هستن. همش میگن بیخیال چرا خودمو اذیت کنم. همیشه هم در حال بهونه آوردن هستن که من جای اشتباهی به دنیا اومدم ، من تو خانواده اشتباهی به دنیا اومدم، اگر فلان شرایط بود من شق القمر میکردم و هزاران بهونه دیگه. بعدش هم که میبینن شرایط ایده آل شون فراهم نیست ؛ بیخیال رسالت میشن و خودشون رو میسپارن به غافله ی عمر تا وقتی که اجل شون برسه.
  • افراد سخت گیر: این افراد دنبال بهترین هرچیزی هستن،پس برای زندگی شون هم دقیقا دنبال بهترین و رسالت هستن. توی انتخاب رسالت شون که به مشکل برمیخورن هیچی . از طرفی هم وقتی رسالت رو پیدا کردن ، دنبال انتخاب بهترین راه ها با وسواس تمام برای رسیدن بهش هستن. ممکنه تا آخر عمرشون هم هیچ وقت نتونن اون رسالت واقعی رو پیدا کنن.

هیچکدووم از این دودسته به کمال نمیرسن و همیشه یه حس بدی راجع به خودشون و زندگی شون خواهند داشت.

رسالت زندگی از دیدگاه اسلام

ما دو نوع رسالت و هدف داریم:

۱٫هدف کلی

که خدا نوع انسان را برای آن خلق کرده و آن عبودیت و کمال انسانی است که اختلافی در این هدف نیست و همه انسان ها وظیفه دارند که در راستای آن حرکت کنند.

۲٫هدف و رسالت شخصی

که بنابرا تفاوتی که در استعدادها و سلیقه ها هست متفاوت خواهد بود.که برای مشخص کردن این هدف هم ما باید طبق چارچوب های دینی پیش بریم. و در هیچ کدام از این چارچوب ها امور خارق العاده و ماورایی برعهده ی ما گذاشته نشده.

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ ( خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‌اش تکلیف نمى‌کند. )در این آیه شریفه هم واضح بیان شده که دین اسلام دین سختی نیست و توقعی جز در مسیر توانایی شما از شما خواسته نشده.

رسالت زندگی از دیدگاه روانشناسی

در روانشناسی عمق نگر یونگ زندگی به این چهار دسته تقسیم میشه:

۱)ایگو- پرنت (ego-parent) :

که حدودا تا ۱۲ سالگی هست . در این سن ما با ارزش های خانواده بزرگ می شیم . در این دوره رسالتمون این هست که مورد تایید والدینمون باشیم . به اصطلاح خودمون بچه خوبه باشیم. کارهایی انجام بدیم که مورد تشویق اونها قرار بگیریم مثل نمره بالا گرفتن و مودب بودن و درس خوندن و … 

۲)ایگو – ورلد (ego-world) :

این دوره دو قسمتی هست یکی ۱۲ تا ۲۱ و یکی دیگش ۲۱ تا ۳۵ هست. توی دوره ایگو ورلد ما می خوایم خودمون رو به جهان ثابت کنیم . برای همین خانواده ها شاکی میشن که نوجوانشون یاغی شده. در اصل یاغی نشده می خواد خودش رو ثابت کنه . میخواد بگه منم هستم. منم ببینید . کارهای خطرناک ممکنه بکنه . برای تایید دوستاش ممکنه هر کاری بکنه قسمت دوم ایگو ورلد می خواد ثابت کنه من خودم به تنهایی می تونم کارهام رو بکنم . در واقع زمان شغل پیدا کردن و شغل عوض کردن هست. تا اینکه جات رو توی این عالم پیدا کنی. منطقه پول درآوردن و بدو بدو کردنه .

۳)ایگو- سلف (ego-self):

معمولا بین ۳۵ تا ۴۵ هست . دوره ای که خیلی چیزها برات جذابیت شون رو از دست میدن و دلت میخواد توی حوزه خودت عمیق بشی. اینجاست که میگی « برای دل خودم می خوام کار کنم …. »  جایی هست که کار دل می کنی. شاید دیگه چول برات جذابیت اش رو از دست بده و دلت بخواد فقط یه کار رو انجام بدی. کاری که دلت می خواد. فقط هم معیار دلت هست.

۴)ایگو – گاد (ego- god)  :

این مرحله که بعد از ۴۰ و ۴۵ اتفاق می افته . دیگه بیخیال خودت هم میشی . فقط برای رضای خدا کار انجام میدی . برات هیچی مهم نیست، حتی خودت . فقط خدا برات اهمیت پیدا می کنه . یه جورایی شبیه فنا فی الله می مونه . اکثر پیامبران هم توی چنین سنی به رسالت می رسند. رسالتی که برای انجامش فقط یک انگیزه وجود داره : رضای خدا . و تمام پیامبران از همه چیزشون می گذرند : مال و اموالشون ، خانواده و حتی خودشون. اینجاست که بهش میگیم منطقه برکت و من بهش می گم منطقه جاودانگی.این مسیری هست که هر فرد در زندگی اش طی می کنه .

ویژگی های یک رسالت زندگی درست

ویژگی اول یک رسالت زندگی قابل اتکا:

اینه که : دست یافتنی نیست. اونی دست یافتنی هست بهش میگن هدف .هدف رو بهش میرسی و تمام .پس اینجا فرق بین رسالت و هدف رو میفهمیم.اما رسالت مثل جاده می مونه . تو جاده ات رو انتخاب می کنی و از بودن در اون جاده لذت می بری . همین ! قرار نیست به جایی برسی. همین که تو جاده ی رسالت ات هستی لذت می بری . ولی به این نکته هم باید توجه کنی که اون رسالت میتونه بعید باشه ولی حواسمون باشه که جاده باید بهمون نزدیک باشه.پیشنهاد میکنم به مقاله اهداف در لینک زیر مراجعه کنید :

ویژگی دوم :

تا از مرحله بقا بیرون نیای . رسالت معنا نداره .تا زمانی گرسنه باشی و لباس نداشته باشی و سقفی بالای سرت نباشه ، کشف رسالت زندگی بی معناست.تمام کسایی که امروز الهام بخش ما هستند به اوایل کارشون که نگاه کنید صرفا یک کاری رو شروع کردند که بتونن نیازهاشون رو برطرف کنند به تدریج که نیاز مالی شون برطرف شد در اون کار عمیق شدن و درش معنا پیدا کردن. و گسترش اون معنا شد رسالت زندگی شون.حتی خیلی ها به من میگن داستان آنتونی رابینز رو خوندی که ظرف هاش رو تو وان حمام می شست و وضعیت مالی خوبی نداشت؟ میگم آره.اگر دقت کنی می بینی که همون آدمه شغل داشت (نگهبان پارکینگ بود) توانایی خرید غذا و تامین یه سقف رو داشت که بتونه شب راحت بخوابه . لنگ غذا و جای خواب نبود. حالا وضعیت فعلی اش رو دوست نداشت و شروع کرد به تغییر. حداقل ها رو تامین کن . بعد رسالت خودش میاد.

ویژگی سوم :

جنس رسالت زندگی از جنس خدمت به مردم هست. یعنی خدمتی که شما به این دنیا می کنی. خدمتی که از شما به یادگار می مونه . چون از جنس خدمت هست پس مقصدی نداره و همواره شما می تونید خدمتی رو به این دنیا ارائه کنی .یکبار دیگه با هم رسالت های معروف رو مرور کنیم :

  • می خوام دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنم.
  • میخوام کمک کنم مردم شاد باشند.
  • می خوام زندگی مردم رو بهتر کنم.
  • می خوام خودم و دیگران در آرامش باشند.

من چطوری رسالت زندگی ام رو پیدا کنم ؟

موقع پیدا کردن رسالت سوالی که مثل خوره مغزت رو میخوره اینه که : تهش که چی ؟؟؟؟ و واقعا تهش که چی ؟؟؟؟حالا میخوام جواب این سوال از دو بعد بهتون بدم : از بعد اسلامی واقعا ما به دنیا اومدیم که بنده ی خوبی باشیم و در این مسیر به اندازه ی خودمون تلاش کنیم. تهش همون ابدیت هستش که دیر یا زود به سمتش خواهیم شتافت. از بعد خودمونیش هم بخوام بگم: واقعا ما به دنیا نیومدیم که پولدار،فیلسوف،دارنده ی جایزه ی نوبل،علامه دهر،یوسف سلیمان یا هرچیز دیگه ای باشیم ما به دنیا اومدیم که با آرامش در مسیر جلو بریم. دراین مسیر کمک کنیم، رشد کنیم،توشه ی آخرت مون رو جمع کنیم و جلو بریم. پس خیلی خودت رو اذیت نکن. منظورم این نیستش که هدفت قرار نده که به موفقیت های بالا دست پیدا کنی ؛ منظورم اینه که خودت رو اذیت نکن. تو همین که توی مسیراستعداد و علاقه ات تلاش میکنی و جلو میره خیلی عالیه ولی خودتو اذیت نکن. 

چرا داشتن رسالت زندگی مهمه ؟؟

انگیزه‌ای برای زندگی کردن و زنده‌بودنتصور کن تو این دنیا هیچ هدف و معنایی برات وجود نداشته باشه، اون موقع چی میشه ؟ آیا تا پایان عمر بدون هیچ‌گونه معنا و رسالتی می‌توان زندگی کرد؟ شاید فردی معنای زندگی خودش را در فرزندش ببین، شاید در کمک به دیگران و به همین ترتیب هر کس در این دنیا برای خود معنایی چه کوچک و چه بزرگ در نظر می‌گیره.بارها و بارها آمارهایی تکان دهنده از خودکشی، اعتیاد و … در دنیا منتشر می‌شه، که یکی از علت‌های اون نبودن رسالت و معنایی خاص در زندگی این افراد هست. البته قرار نیست ما که به خاطر ترس از خودکشی یا اعتیاد برای خودمان رسالت پیدا کنیم بلکه ما برای داشتن یک زندگی پر از انگیزه و همراه با آرامش نیاز به داشتن رسالت و معنایی در زندگی هستیم.هدفمند و جهت‌دار بودن زندگیافرادی که رسالت زندگی خودشون رو کشف کردن، زندگی جهت‌دار و هدفمند دارن. دیگه نیاز نیست صبح با هزار زحمت از خواب بیدار بشن. این افراد هر زمانی که بخوان کاری انجام بدن نیاز به زمان خاصی ندارن و کارشون رو انجام میدن هر چند که اندک باشه. به قول استیوجابز اگر هنگام بیدار شدن از خواب هدفی نداری بهتر است برگردی و بخوابی.پیشنهاد میکنم مقاله مدیریت زنان رو مطالعه کنی:رها کردن گذشته داشتن تمرکزیکی از علت‌هایی که اکثر افراد در گذشته می‌مونن و حسرت آن را می‌خورن این هست که هیچ انگیزه و هدفی برای آینده خود ندارن. این افراد در پیله گذشته خود ماندن و دائم گذشته خود را نشخوار می‌کنن. البته عکس این قضیه هم برقرار هست. یعنی افرادی که رسالت شخصی برای خود دارن نیازی ندارن که دائم در حسرت گذشته بمونن چون امید آن‌ها به آینده بیشتر هست. حس خوب و رضایت درونییکی از نتایج خوب داشتن رسالت در زندگی این است که حس خوب و رضایت درونی تجربه خواهی کرد. این حرف تناقض با این نداره که مشکلات در زندگی نیست یا فردی که در زندگی رسالتی شخصی دارد هیچ‌گاه دچار مشکل نخواهد شد بلکه در یک مشکل یکسان، افرادی که رسالت دارن با امید و انگیزه سراغ اون میرن و افرادی که هیچ رسالتی در زندگی ندارن زیر بار مشکل میمونن و ناامیدتر خواهند شد.آزاد شدن پتانسیل درونیفردی که رسالت زندگی خودش را پیداکرده است میدونه نقطه قوتش چیه و در کجا میتونه خوب بدرخشه. به همین خاطر افرادی که رسالت زندگی خودشان را کشف کردند با دست به کارهایی می‌زنن که در جهت علاقه و استعداد اونهاست و به همین جهت هست که در کارشان بسیار موفق هستن و با سرعت بیشتری به سمت هدف خود حرکت می‌کنن.پیشنهاد میکنم مقاله احساسات روحیات و هیجانات رو در لینک زیر مطالعه بفرمایید :تبدیل‌شدن به بهترین خوددرنهایت امر زمانی که فردی در جهت رسالت زندگی خود حرکت می‌کند رفته‌رفته بهترین خود تبدیل می‌شود. فردی که رسالتی در زندگی دارد نیاز ندارد که دقیقا از دیگران کپی‌برداری یا تقلید کند. این فرد سعی می‌کند به‌جای این‌که به دنبال رسالت دیگران باشد گوهر درونی خود را صیقل دهید و آنچه خداوند به او هدیه داده را شکوفاتر کنی.

تبعات کشف نکردن رسالت زندگی

ویژگی افرادی که هدف و رسالت زندگی خود را کشف نکردن:-زندگی را دردناک و ناعادلانه میدونن،-احساس نارضایتی دارن،-نمی‌توانند آرامش درونی خود را پیدا کنن،-انتخاب های درستی ندارن،-وقت خود را بیهوده تلف می کنن،-همیشه بد اخلاق و از دیگران طلبکار هستن.وقتی رسالت نداری یا داری ولی اون رو به عنوان رسالت نمیشناسیش؛ انگار که به جایی وصل نیستی. مثل بادکنکی معلق که با یه نسیم به راحتی جابه جا میشه و معلقه . اونوقته که شما به راحتی ناراحت میشی و ناامید. ولی وقتی یه رسالتی برای خودت داری، انگار که به جایی وصلی و انقدر سریع و راحت بهم نمیریزی.

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf

اول هدفتو بشناس بعد بهش حمله کن

همه ی موجوداتی که در این دنیا زندگی میکنن یه هدفی دارن. حتی حیوانات و گیاهان هم کمالی دارن، برای رسیدن به این اهداف و کمال تلاش میکنن. پس هدف داشتن یه موضوع مهم در طبیعته که حال ما بر اساس اهدافی که برای خودمون تعیین می کنیم مشخص میشه.حال خوب ما در گرو این اهداف قرار خواهد گرفت. خب هر چقدر که این اهداف با شرایط و استعداد های ما بیشتر همراه باشه بیشتر به هدف هامون می رسیم و حالمون بهتر میشه. حالا میخوایم امروز راه های پیدا کردن هدف از خلقت مون رو بررسی کنیم.

من برای هدف یا هدف برای من،مسِئله این است.

اصلی ترین موضوع اینه که برای چی نیاز به هدف داریم؟  خب اهداف ما برای رشد و بهتر شدن ما هستن. که ما با رسیدن به این اهداف احساس لذت از زندگی مون داشته باشیم. بعضی وقتا ما یه شرایطی رو برای خودمون میسازیم که باعث رنج و عذاب مون میشه.به عنوان مثال برای چی ما یه شغل خوب میخوایم ؟؟؟ خب برای اینکه رفاه بیشتری داشته باشیم و در نهایت راحت­تر زندگی کنیم. وقتی شما توی زمینه­ای شروع به کار میکنی که فقط به این خاطر که آینده شغلی خوبی داره؛ وقتی اصلا ازش لذت نمی بری، قطعا به اون رفاه ایده ­آل و کامل هم نمی­رسی. پس هر روز سرکار رفتن شمارو عذاب میده.یه مثال دیگه اینه که خب شما پول رو برای چی میخوای؟ برای آسایش . ولی اگه پول بشه دغدغه هر روز شما،خب قطعا زندگی شما نابود میشه. خیلی عالیه که شما برای هدفی تلاش کنید ولی نه اینکه همش استرس و دغدغه اش رو داشته باشی.پس؛ خیلی مهمه که شما در هدف گذاری به این موضوع توجه کنی که تمام چیزایی که به عنوان هدف ازشون یاد میکنی، برای آسایش بیشتر هستن نه اینکه باعث رنجش و عذابمون بشه  و حال خوب الانمون رو هم از بین ببره.و نکته ای که اینجا خیلی مهمه بدونید؛ اینه که شما از اهدافتون مهم­تر هستید. نباید برده و بنده اهدافتون باشید. ما وسیله­ ای برای رسیدن به هدف نیستیم. اهداف وسیله ­ای هستند تا ما به دو تا موضوع مهم دست پیدا کنیم، یکی داشتن آرامش و دوم داشتن شادی.پس اگه هدفت در راستای این دو موضوع نیست سریعا باید اونا رو عوض کنی. مثال ساده­اش اینه که شما اگه یه میلیاردر یا یه پزشک فوق تخصص باشی ولی شاد و سرزنده نباشی،آرامش نداشته باشی یا در بدترین شرایط موجب بیماری­های جسمی و روحی در شما بشه، میتونم ساده و رک بهت بگم که تو باخت دادی. پس هدف برای توعه نه تو برای هدف.پیشنهاد میکنم حتما مقاله ۱+۷ راهکار برای بدست اوردن انگیزه رو مطالعه بفرمایید.

ویژگی های هدف خوب چیه؟!

 

واضح و مشخص بودن هدف(specific)

هدف باید واضح، مشخص و دقیق باشه.شما باید بدونی دقیقا چه چیزی میخوای و دید واضح و روشنی نسبت به اون داشته باشی.علاوه بر اون باید هدف رو دقیق و با جزییات بیان کنی. برای اینکه در این مرحله کمکتون کنیم چند سوال ساده میپرسیم، حتما پاسخ بدید تا از مرحله­ ی اول عبور کنید.هدف و خواسته ی دقیق من چیه؟به چه چیز میخواهم برسم؟این کار با چه روش هایی انجام میشه؟چه کسانی می­تونند به من کمک کنن؟

قابل اندازه گیری بودن(measurable)

خب برای اینکه درست منظورمو برسونم یه مثال براتون میزنم. به عنوان مثال شما میتونی بگی، من میخوام میلیارد بشم یا اینکه بگی من با درآمد ۳ میلیون تومنی که دارم ماهانه ۲ میلیون پس انداز می کنم و با این پس انداز یک استارت آپ راه اندازی میکنم و از این طریق میتونم میلیاردر بشم . اگر یک هدف قابل اندازه گیری باشه شما هر لحظه میتونید بررسی کنید که میزان پیشرفت­تون چقدر بود و چقدر زمان میبره که به اون هدف دست پیدا کنید.

در دسترس بودن(achievable)

انتظارات غیر واقعی و دور از دسترس برای خودت نداشته باش. چون به احتمال زیاد بهش نمیرسی و این باعث میشه که انگیزه­ات افت کنه. کاری که میتونی انجام بدی اینه که یه هدف بزرگ رو تبدیل کنی به چند تا هدف کوچیک و قابل دسترس، تا کم کم بتونی به اون هدف بزرگ دست پیدا کنی. دقت کن این جمله به این معنی نیست که نمی تونی هدف های بزرگ رو برای خودت تعیین کنی،بلکه میتونی بلند پرواز باشی ولی باید واقع بینانه چیزهایی رو بررسی کنی؛ مثل:

  • مدت زمان موجود
  • منابع مورد نیاز
  • امکانات
  • توانایی و استعداد
  • مهارت هایی که باید یادبگیرید

شما میتونید هدف­های بزرگ انتخاب کنید ولی نباید تخیلی و غیر قابل تحقق باشند.مثلا نگیید تا آخر هفته آینده ده کیلو وزن کم میکنم یا قراره میلیاردر بشم!

مناسب و مرتبط بودن(relevant)

اول اینکه هدفی که شما تعیین میکنی باید در راستای دیگر اهدافتون باشه و خیلی پرت نباشه.دوما هدف شما باید نیاز­های روحی شما رو ارضا کنه و متناسب با شخصیت شما باشه.شما در این مرحله باید سوالاتی از خودتون بپرسید مثلا:اگر به هدفتون برسید چه تغییراتی در وضعیت فعلی شما به وجود میاد؟آیا این هدف خواسته­ی قلبی شماست یا چون بقیه میگن دنبال میکنید ؟

زمان دار بودن(time based)

یه قانونی وجود داره که میگه کارها به اندازه زمانی که دارید کش پیدا میکنن. حتما برای کارهاتون یک ددلاین مشخص کنید.حالا ممکنه این سوال براتون پیش بیاد که چقدر زمان باید صرف انجام کارها بکنم؟ زمان صرف شده باید معقول باشه، از اونجایی که وقت طلاست برنامه­تون نباید خیلی باز باشه؛ چرا که باعث تلف شدن وقتتون میشه و از طرفی هم نباید خیلی فشرده برنامه ریزی کنید که اگر کار غیر پیش بینی شده ای پیش اومد، باعث شه از کار دیگه ای بزنید.به این مثال توجه کنید : من میخواهم بعد از مدتی پس انداز ،پول زیادی داشته باشم. یا اینکه من تا سه ماه آینده پنج میلیون پس انداز میکنم.همونطور که میبینید هدف دوم زمان دارد. و در پایان فراموش نکنید هر چند وقت یک بار هدف خود را بازبینی کنید .از تجربه هاتون و بازخورد دیگران درس بگیرید.چون ممکنه چیزی که دو سال پیش خواسته و هدف شما بوده الان دیگه هدفتون نباشه، پس گاهی نیازه هدف خودتون رو اصلاح کنید .برای اینکه بیشتر راجع به هدف خوب بدونید به مقاله انتخاب هدف هوشمندانه مراجعه کنید :

انواع هدف

۱. اهداف بلند مدت

یکی از انواع هدف ها، اهداف بلندمدت هستن. این اهداف، همان اهداف بزرگ و اصلی هستند که دوست دارید در طول زندگی به اونها برسید. تحقق این اهداف به سن و سال شما بستگی داره و بسته به سن‌تون ممکنه در اواخر عمر خود به بعضی از اونها برسید. معمولا این اهداف ظرف ده سال یا بیشتر محقق میشن.اهداف بلند‌مدت از برنامه‌هایی تشکیل شده‌اند که برای آینده طرح‌ریزی می‌کنیم و معمولا به خانواده، سبک زندگی، حرفه و بازنشستگی مربوط میشه. افراد معمولا با در نظر گرفتن اینکه ظرف پنج تا بیست سال آینده می‌خواهند چه ‌کار کنن یا دوست دارن در چه جایگاهی باشند، برای خودشون اهداف بلند‌مدت ترسیم می‌کنند و بعد برای رسیدن به اونها، از اهداف کوتاه ‌مدت استفاده می‌کنند.نمونه‌هایی از اهداف بلندمدت عبارتند از:

  • دریافت مدرک مهندسی مکانیک
  • دریافت مدرک فوق‌ لیسانس؛خریدن خانه
  • شرکت در مسابقه‌ی دو ماراتن
  • تأسیس شرکت؛بازنشستگی در ۵۵ سالگی

اهداف بلندمدت به دو نوع مادام‌العمر و غایی تقسیم میشن :

الف . اهداف مادام‌العمر

اهداف مادام‌العمر در یکی از موضوعات خانواده، شغل و حرفه، تحصیلات، امور مالی یا صرفا کسب لذت قرار می‌گیرند. هدف مادام‌العمرِ شما ممکنه این باشه که هم حسابدار بشید و هم فوق‌لیسانس بگیرید، چهار فرزند داشته باشید، صدها میلیون تومان پول جمع کنید یا به دور دنیا سفر کنید.این نوع اهداف معمولا در ابتدا کلی هستند اما وقتی به‌سمت اونها حرکت می‌کنید، تعریف و معنای خاص‌تری پیدا می‌کنند. مثلا اگر از ابتدا هدف‌‌ مادام‌العمر شما این بوده که معلم بشید، در ادامه‌ی مسیر تعریف دقیق‌تری از اون هدف خواهید داشت، و می‌خواهید معلم ریاضی دبیرستان شوید و باز هم اون رو دقیق‌تر تعریف می‌کنید و می‌خواهید تا زمان بازنشستگی، معلم حسابان یا جبرواحتمال باشید.به مرور زمان، تعریف دقیق‌تری از اهداف‌تون خواهید داشت، اهدافی که اغلب مهم‌ترین و معنادارترین اهداف شما هستند. تنها مشکلی که وجود داره، اینه که زمان زیادی برای رسیدن به این اهداف لازمه. درنتیجه ممکنه نتونید روی اونها تمرکز کنید، از این شاخه به اون شاخه بپرید و نتونید برای رسیدن به اهداف مادام‌العمرتون، نگرش مثبتی داشته باشید. به همین دلیل، داشتن اهداف توانمندکننده (اهداف کوتاه‌مدتی که به شما کمک می‌کنند به اهداف بلندمدت‌تان برسید) سودمنده.

ب. اهداف غایی

اهداف غایی، اهدافی کلیدی هستند که باید اول اونها رو تحقق ببخشید تا بتونید به اهداف مادام‌العمرتون برسید. این اهداف معمولا ظرف یک تا ده سال محقق میشن. اگر هدف مادام‌العمر شما این باشه که پزشک بشید، هدف غایی شما رفتن به دانشکده‌ی پزشکی خواهد بود. یا اگر هدف مادام‌العمر شما سفر به دور دنیاست، هدف غایی شما پس‌انداز کردن مقدار معینی پول خواهد بود.برای رسیدن به چیز‌های بزرگ نه ‌تنها به تلاش، بلکه به رویا و نه ‌تنها به برنامه، بلکه به هدف نیاز داریم .

۲. اهداف کوتاه‌مدت

یکی دیگه از انواع هدف­ها، اهداف کوتاه‌ مدت هستن. این اهداف، اهدافی هستن که فرد در آینده‌ی نزدیک (معمولا کمتر از یک سال)، قصد رسیدن به اونها رو داره. اهداف کوتاه‌مدت اغلب پُلی به‌ سوی اهداف بلندمدت محسوب میشه. این اهداف، توانمندکننده در نظر گرفته میشه، چرا که دستیابی به اونها فرد رو قادر میکنه تا به اهداف بزرگ‌ترش برسه. شما به‌وسیله‌ی اهداف توانمند کننده می‌تونید پیشرفت خودتون رو به ‌سمت اهداف بلندمدت ارزیابی کنید.برای اینکه از شکست‌های کوتاه‌مدت دلسرد نشوید، باید اهداف بلندمدت داشته باشید.اهداف توانمند کننده معمولا به تحصیلات، شغل، پروژه‌های کوتاه ‌مدت و حتی کسب یک تجربه‌ی ارزشمند کاری مربوط میشن. هرکدوم از اینها به تحقق اهداف بلندمدت کمک می‌کنند.موارد زیر نمونه‌هایی از اهداف کوتاه‌مدت هستن:

  • کاهش وزن به‌اندازه‌ی پنج کیلوگرم
  • نقاشی کردن اتاق خواب
  • موفقیت در کنکور
  • گرفتن کارت پایان‌خدمت یا معافیت
  • به‌دست آوردن یک شغل تابستانی.

دلیل اینکه افراد معمولا به اهداف خود دست پیدا نمی‌کنند، اینه که یا اهداف‌شون رو مشخص نمی‌کنند یا اونها رو جدی نمی‌گیرند. برندگان بازی زندگی، می‌تونن به شما بگن مقصدشون کجاست، در طول مسیر چه برنامه‌ای دارند و در این مسیر چه کسی اونها رو همراهی میکنه.اهداف کوتاه‌مدت به دو نوع اهداف بنیادی و اهداف موقتی تقسیم میشن.

الف. اهداف بنیادی

اهداف بنیادی، اهدافی هستند که به احتمال زیاد ظرف کمتر از یک سال به اونها دست خواهید یافت. این اهداف ممکنه، اهداف توانمند کننده باشند که احتمالا باید قبل از تحقق اهداف غایی به اونها برسید. این اهداف معمولا برای بهبود شرایط فیزیولوژیکی استفاده میشن. اول باید در کنکور رتبه‌ی خوبی بیارید تا درنهایت وارد دانشکده‌ی پزشکی بشید. اهداف بنیادی می‌تونن مستقل باشن و هیچ ربطی به هدف غایی یا هدف مادام‌العمر نداشته باشن.موارد زیر نمونه‌هایی از اهداف بنیادی هستند:

  • تشکیل تیم بسکتبال در دبیرستان
  • آموختن نحوه‌ی نواختن سه آهنگ با پیانو
  • پس انداز برای خرید یک دستگاه سینمای خانگی

تراژدی زندگی نرسیدن به هدف نیست، بلکه نداشتن هدفی برای رسیدن است

ب. اهداف موقتی

این اهداف معمولا در کمتر از یک ماه محقق میشن. اغلب برای بهبود مهارت‌های فنی اونها را ترسیم و روزانه روی اونها تمرکز می‌کنید. اکثر مواقع این اهداف، می‌تونند اهداف توانمند کننده باشن که باید قبل از تحقق اهداف بنیادی‌ به اونها برسید. مثلا وقتی به خودتون میگید: «هفته‌ی بعد می‌خواهم در امتحان زیست‌شناسی بیست بگیرم»، این هدف به شما کمک میکنه تا در امتحان‌‌نهایی زیست‌شناسی، نمره‌ی خوبی بگیرید. این نمره به شما کمک می‌کنه تا رتبه‌ی خوبی در کنکور بیاورید و درنهایت وارد دانشکده­ۀ پزشکی شوید. اهداف موقتی هم مثل اهداف بنیادی، می‌تونند اهداف مستقلی باشند و هیچ ربطی به اهداف مادام‌العمر یا غایی نداشته باشند.موارد زیر نمونه‌هایی از اهداف موقتی هستند:

  • نقاشی کردن خانه
  • تمیز کردن زیرزمین
  • تمام کردن تکلیف مدرسه

 

راه های رسیدن به هدف

متقاعد کردن خودتون که هدف شما قابل دستیابی است :

بعد از انتخاب هدف، این قدم مهم ترین قسمت برای رسیدن به هدفه. اگه شما هدف رو پایین­تر از خودتون تصور کنید، خب قطعا اون هدف جذابیتش رو از دست میده و دیگه شما تلاشی برای رسیدن به اون هدف نخواهید کرد و به اصطلاح ساده تر همش پشت گوش میندازینش.مثال ساده­اش، برخوردیه که ما با درس های ساده تر مثل ادبیات و دینی در زمان مدرسه داشتیم. همیشه نگرانی بابت این دروس نداشتیم در حالی که این دروس هم جزئی از معدل ما بودند و اهمیت داشتند. 

هدف خودتون رو، روی کاغذ بنویسید. در غیر اینصورت حتما رویا باقی خواهد ماند .

مکتوب کردن اهداف یک جزء جدایی ناپذیر از اجرایی کردن اهدافه. این کار هم باعث میشه اون هدف تو گیر و دار زندگی فراموش نشه. هم اینکه همیشه مقابلمون باشه و براش تلاش کنیم. مزایایی که پس از رسیدن به هدف به اونها دست خواهید یافت رو روی کاغذ بنویسید.وقتی به یه هدفی میرسیم بعد از مدتی یادمون میره که برای رسیدن به این هدف چقدر تلاش کردیم؛ چه تجربه و دست آوردهایی داشتیم . پس نوشتن میتونه توی این موضوع هم خیلی بهمون کمک کنه.

برای هدف خود،برنامه بنویسید :

داشتن برنامه در همۀ امور، حتی امور بسیار جزیی هم از اهمیت به سزایی برخورداره. همیشه باید در این برنامه اولویت ها رعایت بشه. و حتی پلن b هم داشت! یعنی اگه من، از این راه به هدف مورد نظر نرسیدم آخر دنیا نیست و میتونم راهم رو عوض کنم . تعیین زمان مشخص برای رسیدن به هدف  :زمان بندی برای اهداف اهمیت بالای داره . به عنوان مثال شما تعیین میکنید که من میخواهم یک گوشی موبایل مدل x رو بخرم. خب این موبایل تا ۶ ماه آینده قیتمش حدودا در این رنج قرار داره و از لحاظ عملکردی جز جدیدترین­ هاست، و قطعا ۶ ماه آینده در این سطح نخواهد بود. پس باید برای اهداف یک زمان مناسب در نظر گرفته بشه تا روی رسیدن به هدف تاثیر نزاره . فهرستی از چیزهایی که می تونند مانع هدفتون بشن بنویسید:درسته که همیشه درباره ی حسن ظن نسبت به اهداف و اتفاقات صحبت میکنیم ولی برای طرح یک برنامه ی دقیق و آمادگی لازم برای رسیدن به هدف همیشه باید موانع رو هم در نظر گرفت. افرادی رو که در این مسیر می تونند به شما کمک کنند رو مشخص کنید :سعی کنید افرادی رو انتخاب کنید که واقعا مطمئن هستید وسط راه، شمارو تنها نمیزارن. نتیجه رو تجسم کنید، چون باعث حفظ انگیزه میشه :رویا پردازی و تجسم نتیجه، باعث افزایش شور و اشتیاق بسیاری خواهد شد. ولی نباید اجازه بدیم که این رویا پردازی­ها، بسیار زیبا تر از حقیقت بشن و ما رو از حقیقت امر دور کنن . تصمیم بگیرید که تا قبل از نرسیدن به هدف ،از اون دست برندارید :استمرار برای رسیدن به اهداف و دونستن اینکه : “تو اجازه داری خسته شی ولی اجازه نداری جا بزنی” باعث میشه که شما تا ۹۵ درصد حتما به اون هدف دست پیدا کنید. اون ۵ درصد هم، شک ما رو میبره به حوادث غیر مترقبه و درست انتخاب نکردن هدف و … پیشنهاد میکنم مقاله ی اراده ذاتی یا آموختنی ؟  رو حتما مطالعه بفرمایید.

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf

چرا زود جوش میارم؟

امون از این زبان سرخ که سر سبز رو در یک لحظه به باد میده. یه لحظه جوش میاریم و تا چند وقت برای خودمون پشیمونی میخریم. همه مون قطعا توی این موقعیت قرار گرفتیم؛ واقعا انگار که اون لحظه اصلا به هوش نبودیم. کارایی کردیم،حرفایی زدیم،چیزایی از خودمون نشون دادیم که به راحتی از حافظه ها پاک شدنی نیست. خب حالا بریم دلایل اینکه جوش میاریم رو بشناسیم.

خشم چیست؟

خشم یکی از نیرومندترین احساسات ماست و ریشه اون ترس است. خشم یک احساس کاملا طبیعی است که خب همه ی موجودات به غریزه اون رو در خودشون دارن و برای بقا لازم و ضروری است . اگر یک حیوان براساس خشم خود عمل کنه، هیچ ایرادی بر اون وارد نیست اما اگر یک انسان براساس خشم خود عمل کنه و قادر نباشه که خشم خودش رو مدیریت کند، اون وقت هستش که می‌گیم این انسان هنوز تکامل  پیدا نکرده و به احساسات خودش کنترل نداره.مشکل زمانی است که خشم از حد فراتر میره و انسان نمیتونه اون رو مدیریت و کنترل کنه.

چرا خشمگین می‌شیم؟

به غیر از طبیعت خشم که براساس ترس‌های طبیعی ما و برای محافظت از ما بروز می‌کنه، دلایل دیگری نیز برای خشم وجود داره که از نقص‌های شخصیتی ما سرچشمه می‌گیره. در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می‌کنیم:

خشم ناشی از خودشیفتگی :

فرد مغرور و خودشیفته همیشه گارد محکمی در برابر اظهار نظر دیگران و سطح کیفیت رفتار و زندگی بقیه داره. این افراد تحمل انتقاد را ندارن چون درست یا غلط حس می کنن که برترین هستن. از طرفی هم چون حس میکنن که باید همیشه بهترین باشن از همه لحاظ ، تحمل اینکه در زمینه ای، فردی از اونا پیشی گرفته براشون آزار دهنده است. و در برابر افرادی که حس کنن حتی کمی از خودشون برتر هستن گارد سختی دارن و همین موجب بروز رفتار نادرست از اون ها خواهد شد. مثال ساده اش فردی که خیلی به ظاهر و تیپ اش اهمیت میده؛وقتی در یک مهمانی حضور پیدا میکنه و میبینه که از خودش خوش تیپ تر و زیباتر هم وجود داره به شدت ناراحت و عصبی میشه. علاوه بر اینکه به خودش خوش نمیگذره، ممکنه با نیش و کنایه کاری کنه که به اون شخص هم خوش نگذره.

خشم ناشی از ترس و ضعف درونی:

افرادی که در این دسته قرار میگیرن از اعتماد به نفس کمی برخوردار هستن.و نسبت به موقعیت و توانایی هاشون درک درستی ندارن ؛ در بیشتر موقعیت ها هم خودشون رو کم تر از اون چیزی که هستن میدونن. این نبود یا کمبود اعتماد به نفس باعث میشه این افراد همیشه خودشون رو قربانی و ضعیف بدونن و این دید باعث یک خشم درونی قوی در اونا میشه. همیشه منتظر حمله احتمالی افراد هستن. پس همیشه حالت دفاعی دارن. حتی بعضی مواقع در دید دوستان و نزدیکانشون انگار که اونا همیشه توهم توطعه دارن؛ خب این کم کم باعث دوری دوستاشون و آسیب به خودشون میشه.

 

خشم ناشی از سرکوب‌ها:

هر چه میزان سرکوب ما بیشتر باشد، خشم نیز بیشتر است. کسانی که احساسات و نیازهای خود را؛ چه در کودکی و چه در بزرگسالی سرکوب می‌کنن، خشم زیادی را درون خود ذخیره کرده و دچار بیماری‌های روان-تنی میشن. حتی ممکنه شروع این سرکوب ها از طرف والدین و معلم هاشون باشه، که به مرور باعث میشه فرد از ابراز خودش دست برداره. وقتی احساسات خودش رو چه خوب چه بد ابراز نکنه به مرور زمان یا باعث بیماری روحی و جسمی میشه.یا اینکه یه وقتی بالاخره صبر اون فرد تموم میشه و رفتاری از خودش نشون میده که دیگه قابل جبران نیست. مثالی که توی ذهنمه اینه : همسایه ای داشتیم همیشه ناراحت بود از اینکه چرا همسایه روبرویی همیشه جای پارکش رو صاحب میشه؛ هر دفعه که این اتفاق می افتاد کمی خودخوری میکرد و بعدش میرفت کوچه پایینی پارک میکرد و میومد.بعد از گذشت چند ماه یه روز خیلی خسته از محل کارش برگشت و باز هم با این صحنه مواجه شد علاوه بر اینکه با کلیدش یه خط از سر تا ته ماشین همسایه کشید، دوتا لاستیکش هم پنچر کرد. خب میبینید، شاید اون همسایه روحش از نارضایتی این فرد خبر نداشته والان با دیدن ماشینش حتی نمیتونه حدس بزنه که چه کسی این کار رو انجام داده. این فرد میتونست از همون روز اول با گذاشتن یه یادداشت محترمانه یا زنگ زدن و تذکر دادن به صاحب ماشین این نارضایتی رو ابراز کنه و مشکل رو خیلی ساده حل کنه. بدون آسیب زدن به خودش و ماشین همسایه.حالا اگر بریم در گذشته این فرد جست و جو کنیم به احتمال زیاد میبینیم که در همون کودکی اگر مورد آزار قرار میگرفته همیشه والدین و معلم هاش به جای آموزش نحوه بیان احساسات، اون رو تشویق به سکوت و نادیده گرفتن موضوع کردن؛ در آخر هم با یک رفتار عجیب مواجه شدن.

خشم ناشی از ناتوانی در «نه» گفتن :

کسانی که نمی‌توانند از موضع خود دفاع کنن، برای خود احترام قائل بشن و در جایی که باید، «نه» بگن، دچار خشم شده و این خشم رفته رفته درون آنها تلنبار میشه.این خشم مثل یک انبار باروت هر لحظه میتونه به بدترین شکل ممکن بروز پیدا کنه و منفجر بشه.”نه گفتن” به جا و درست، واقعا میتونه یه هنر باشه. وقتی به مهمونی دعوت شدی که اون جمع رو دوست نداری،وقتی به کاری دعوت شدی که بلدش نیستی، وقتی پولت رو لازم داری خیلی راحت بگو نه. هم به خودت احترام گذاشتی هم برای خودت یک چارچوب تعیین کردی. وقتی اولین بار قبول میکنی که به اون مهمونی بری یا پول قرض بدی، داری توقع ایجاد میکنی که هر دفعه میتونی این کار رو واسشون انجام بدی. خب با اولین بار دردسر های بعدی رو هم داری به جون میخری.

خشم ناشی از پذیرفته نشدن :

هرچه نیاز به پذیرفته شدن در فرد عمیق‌تر باشه، تلاش‌ها و تنش‌های او جهت جلب رضایت دیگران بیشتر میشه  و با کوچک‌ترین ناکامی فرو‌ میریزه و خشمگین میشه. وقتی که همیشه منتظر تایید از سمت دیگران باشی، میتونم بهت بگم در بیشتر روز ها تو احساس خوب بودن و کافی بودن نداری. این نارضایتی هر روز خشم تو رو بیشتر میکنه.لازم نیست همیشه همه تورو تایید کنن. به انداره­ی همه­ی افرادی که روی کره زمین زندگی میکنن ، ذهنیت وجود داره، پس نمیشه همیشه کارهای تو مورد تایید دیگران باشه.

 

 

خشم ناشی از توقع:توقعات ما رنجش‌های از پیش تعیین شده هستن. هر چه گستره توقعات ما وسیع‌تر باشه، خشم و عصبانیت ما نیز بیشتر است و بسیاری از توقعات ما نیز توقعات عصبی هستن. نمیشه همیشه از اطرافیانت توقع برخورد خوب و درک وشعور داشته باشی . چون افراد نسبت به حال فعلی شون برخورد میکنن. اگر تو حال خوبت رو گره بزنی به چیزی که از بقیه توقع داری؛ همیشه این توقع برآورده نمیشه و تو ناکام میمونی. . حتی یه سلام بی حال از طرف رییس،همکار یا همسرت تورو به هم میریزه. ممکنه اون شخص خودش درگیری ذهنی داره ولی تو سریعا اون رو به خودت میگیری و کل روزت رو خراب میکنی. چرا؟ چون تو توقع داری اون فرد همیشه با تو گرم بگیره و یه سلام پرانرژی بهت بده. خشم ناشی از شک و عدم شناخت خود:زمانی که فرد بنیانی سست داشته باشد، خود را به درستی نشناسه و به خود و توانمندی‌ها و شخصیت خودش شک داشته باشه، با هر تهدیدی خشمگین شده و بنابراین یا آماده جنگ برای اثبات خود می‌شود یا فرار می‌کنه. وقتی شما خوب خودت رو نشناسی و نپذیری این باعث پیدایش دو چالش در شما میشه :

  1. اول اینکه ضعف های خودتو به اندازه کافی نمیشناسی. پس دنبال پیشرفت و برطرف کردنشون نمیری. یا اینکه کلا این ضعف هارو نمیشناسی و همش دنبال توجیه کردنشون هستی. که این باعث عدم انتقاد پذیری و شونه خالی کردن از مسئولیت هایی میشه که به شما محول شده.
  2. دوم اینکه قوت های خودتو به اندازه کافی نمیشناسی. پس همیشه تواضع بیش ازحد به خرج میدی؛خودت رو نادیده میگیری. این عدم شناخت رفته رفته باعث که ما در جایگاهی که لایقش هستیم قرار نگیریم و همیشه این حسرت خودش رو در غالب خشم نشون میده.

پیشنهاد میکنم حالا که دلایل خشم رو شناختیم حتما به مقاله ی کنترل عصبانیت و کنترل خشم هم سر بزنید .

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf

سواری دادن به نفس

اگر نفسی شکننده داشته باشی، یابه قول خودمون عزت نفس نداشته باشی، دیگران از شر تو در امان نخواهند بود، نه دیگران خودت هم از شر خودت در امان نخواهی بود و کار هایی میکنی که در شأنت نیست و پا میزاری روی شکست‌ناپذیر بودن خودت؛ امام هادی (ع) می‌فرماید: مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ

کسی که برای خودش ارزشی قائل نیست، عزت نفسی نداره، از شر اون ایمن نیستی تو؛ یعنی چی، یعنی امکان داره هر شری از جانب اون به سمت تو روان بشه، حواست باشه رفیق، تمرکز کن روی عزت نفست که هم خودت از شر خودت درامان باشی و هم دیگران از شر تو درامان باشن.

شما می توانید فایل صوتی و pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf فایل صوتی

دروغی به نام تلقین

یکی از به قول ما طلبه ها غلو یا بزرگنمایی هایی که تو مباحث دینی برای ما اتفاق افتاده اینه که ، تمام دینمون رو در قالب اذکار و ذکر و ادعیه به ما معرفی کردن، در مورد عبادات عبادات ظاهری به ما معرفی کردن کسی که فلان نماز را بخواند فلان می شود کسی فلان ذکر را بگوید فلان می شود کسی که فلان تعداد مرتبه بگوید یا رزاق خدا رزق زیاد به او میده.نمیخوام اینو انکار کنم فقط اینو میخوام بگم که بیش از اندازه به پوسته ی دین پرداختن و خب برای رسیدن رزق یک روایت داریم که خدای متعال کاری انجام نمیده مگر اینکه اسبابش اتفاق بیفته، اسبابش باشد، واسطه ها باشد.امکان نداره من بشینم خونه و هزارو هشصد مرتبه بگم یا رزاق و مثلا یه چلو قیمه یا چلو مرغ بیاد جلوم، این امکان نداره .یا رزاق باید باشه، نماز اول وقت باید باشه، کار کردن هم باید باشه، درست و حسابی روی اصول کار کردن هم باید باشه، سخت کار کردن هم باید باشه، متوجه اید چی میخوام بگم ؟واضحه؟ میخوام بگم که هرکدوم از دستاورد های ما تو زندگی چه رزق باشه چه توانمندی باشه یا هرچیز دیگه صرفا با تلقین بدست نمیاد.به زبان امروزی ما میگیم فردی با اعتماد بنفسه که هم تصویر ذهنی مناسبی از خودش داشته باشه که با تلقین و کارای دیگه که باور ایجاد میکنه اونو درست میکنن و هم مهارت داشته باشه. فردی که مهارت نداشته باشه قطعا نمیتونه کاری رو انجام بده، یک بچه هفت ساله، تصویر ذهنیش از خودش اینه که من میتونم تو مسابقات رانندگی شرکت کنم، تو مسابقات موتور سواری شرکت کنم. حالا اونو بشونید پشت موتور، پاش میرسه اصلا بخواد ترمز بگیره؟ یا بشونید پشت رول ماشین، پاش میرسه گاز بده؟ پاشو بزاره روی کلاجا بخواد دنده عوض کنه؟ تصویر ذهنیش از خودش اینکه من خیلی میتونم من میتونم من میتونم من میتونم خیلی هم به خودش تلقین کرده، خیلی هم باخودش تمرین کرده تو ذهنش، اما وقتی مهارت نداره وقتی تعادل نداره اینکه بخواد هم فرمون رو مدیریت کنه و هم دنده رو عوض کنه وقتی این اتفاق نمیفته قطعا نمیتونه رانندگی مناسبی داشته باشه.پس تلقین موثره اما نه اونقدر که کردن تو گوش ما که همش بگو من میتونم من میتونم من میخوام من میتونم میتونم انجام بدم و اینا، همه چی این نیست و به نظر من یکی از ضرر هایی که دین دیده و چیزی که تو ذهنم هست اینکه این مغرضانه بوده ، یعنی یک عده بودن از صدر اسلام یکسری روایت هارو فیلترکردن و یکسری روایت ها که پوسته ی دین روبه ما میرسونده، کسی که نماز اول وقت نخواند ،کسی که نماز اول وقت بخواند، نماز اول وقت بسیار مهمه اما شما مقایسه کنید با اینکه یک نفر هنگام اذان یه کار بسیار مهم یک نفر باهاش داره و اگر به کار طرف نپردازه اون بنده خدا حقش ضایع میشه، من به کار ارباب رجوع نپردازم برم نماز اول وقت بخونم، نماز اون دنیا از من شکایت میکنه میگه چرا منو بدنام کردی؟ چرا؟ چونکه طرف منتظر من وایساده همش ناراحته و به قول خودمون داره بدو بیرا میگه به نماز. این بلند شده رفته نماز کار منو انجام نمیده.اگر این حق الناس نیست اسمش چیه حق الناس مهم تره یا نماز اول وقت؟ نماز اول وقت خوب است، اما چیزای دیگه ای هم وجود داره که به ما کمتر رسوندن. روایات کمتری از اونها به ما رسیده. اینکه صدر اسلام بعد از شهادت رسول الله چندین سال نقل روایت ممنوع بوده. دلیلش چی بوده؟ دلیلش این بود که هرچیزی به ما نرسونن، دلیلش این بوده که اون اصل دین رو کمتر به ما برسونن و پوسته دین رو بیان خیلی پررنگ کنن؛ پس مباحثی که بیانگر پوسته دین است مهمه ولی مهم تر از اونها هم چیزایی وجود داره که با تدبر درروایات و آیات به دست ما میتونه برسه.

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf

۲۰ علامت کمبود اعتماد به نفس چیست ؟

 

علائم کمبود اعتماد به نفس

برخی از افراد هستند که احساس بدی نسبت به خودشان دارند و خود را که آن گونه که هستند، نمی توانند بپذیرند و به ارزش­های خود اطمینان ندارند و نمی توانند رفتار محترمانه با خود داشته باشند و در این صورت است که گفته می شود فرد از اعتماد به نفس پایینی برخوردار است و زمانی که از آن آگاهی پیدا کند، می تواند در جهت بهبود خود گام بردارد

 

پیامد های کاهش اعتماد به نفس چیست ؟ 

اعتماد به نفس پایین به شکل های مختلفی روی افکار، احساسات و رفتارهای ما تاثیر می گذارد، که در زیر به آن ها اشاره ای می کنیم:

  • افکار

خود را مورد انتقاد و سرزنش قرار می دهید و نقاط قوت خود را نادیده می گیرید و از آن­ها می گذرید و به جای آن روی نقاط ضعف و عیب­های خود انگشت می گذارید .

  • رفتار

احساس این که از عهده­ی انجام هیچ کاری بر نمی آیید و از مشکلات فرار می کنید و یا مدام در تلاش هستید تا بهترین عملکرد را داشته باشید و حتی ممکن است خود واقعی تان را پنهان کنید زیرا در غیر این صورت اطرافیان شما را طرد می کنند . 

اعتماد به نفس پایین می تواند موجب بروز احساساتی مانند ناراحتی ، نگرانی ، شرمندگی ، احساس گناه و حتی عصبانیت در فرد شود .

  • بدن

اعتماد به نفس پایین موجب احساس ضعف ، خستگی ، تنش و عصبانیت در شما خواهد شد. اجتناب کردن از تماس چشمی ، صحبت کردن سریع ، پایین بودن دست ها ، قوز کردن شانه ها همگی نشان دهنده ی اعتماد به نفس پایین می باشد . 

مدام در تلاش برای راضی نگه داشتن دیگران هستید یا به خاطر ترس از این که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند ، از آن ها دوری می کنید. این نوع نگرش ها در زندگی افراد و نوع سبک زندگی آن ها، تاثیر می گذارد ممکن است در مدرسه یا محیط کاری از انجام بسیاری از فعالیت ها بپرهیزند .

 

علائم کمبود اعتماد به نفس

چه مواردی اعتماد به نفس را پایین می آورد ؟

تجارب اولیه دوران کودکی مانند تنبیه ، غفلت ، جدایی از والدین ، آزار و اذیت سایر کودکان ، مقایسه نا مناسب با دیگران ، استرس های غیر قابل تحمل ، بی توجهی دیگران به فرد و موارد دیگر تجارب اخیر مانند فشار روحی و استرس ، سوءاستفاده جسمانی یا احساسی در روابط از این دسته هستند .

آشفتگی به همراه نتیجه گیری کلی منفی همان چیزی است که در دوران کودکی و یا در موقعیت های کاملا استرس زا ایجاد می شود . در چنین مواردی یا متحمل رنج می شوید و یا به دنبال قضاوت­های منطقی برای آن چه اتفاق افتاده است، می باشید . 

تجربیات گذشته و حال ، نتیجه گیری های کلی و اعتماد به نفس پایین :

تجربیات اولیه هر فرد روی نگرش کلی او نسبت به خودش موثر است. این برداشت های کلی افراد نسبت به خود را نتیجه گیری کلی زندگی می نامند . وقتی نگرش مثبت به مسائل داشته باشیم، اعتماد به نفس ما نیز قوی می شود اما نگرش های منفی ، اعتماد به نفس را پایین می آورد.

آشفتگی به همراه نتیجه گیری منفی همان چیزی است که در دوران کودکی و یا در موقعیت های کاملا استرس زا ایجاد می شود. در چنین مواردی یا متحمل رنج می شوید و یا به دنبال قضاوت های منطقی برای آنچه اتفاق افتاده است، می باشید . گاهی این اتفاق ها بیشتر از آن چه انتظار داریم آسیب زا هستند و این اتفاقات تاثیر زیادی روی احساسات ما نسبت به خودمان دارند . 

افکار سو گیرانه که نتیجه گیری های قبلی را تقویت می کند : 

همیشه روی طرز فکر شما نسبت به مسائل مختلف تاثیر  می گذارد . یعنی نسبت به خود پیش داوری غیر منصفانه داریم و نهایتا خود را سرزنش می کنیم. و همیشه در زندگی ضعف ها و کاستی های خود را می بینند و این خود عاملی برای پایین آمدن اعتماد به نفس می باشد.

عامل دیگر، برداشت نادرست از اتفاقات اطرافمان می باشد، یعنی افراد بیشتر به جنبه منفی اتفاقات توجه می کنند. حتی اگر نکته مثبتی باشد، این سو گیری باعث می شود آن را منفی ببیند . این افکار منفی باعث می شود تا از حقایق چشم پوشی کنید .  

علائم کمبود اعتماد به نفس

نشانه های کمبود اعتماد به نفس :

  1. گوشه گیری و دوری کردن از جمع
  2. با ترس و ارام حرف زدن همراه با عرق سرد
  3. ترس از انتقاد دیگران
  4. شروع کارها همیشه دلهره اور هستند
  5. از قبول کردن مسیولیت ها فرار می کنند
  6. همیشه در حال مقایسه خود با دیگران هستند
  7. خود زنی میکنند ( یعنی همیشه خود را مورد سرزنش قرار می دهند .)
  8. خطاهای خود را نمی پذیرند و مدام در حال توجیه هستند . و سعی میکنند تقصیرات خود را به گردن دیگران بیاندازند .
  9. ثبات در رفتا و گفتار و عقیده خود ندارند و به راحتی از خواسته خود دست می کشند .
  10. همیشه نیاز به تایید شدن از سوی دیگران دارند .
  11. از تغییر می ترسند و سعی دارند گوشه امن خود را رها نکنند .
  12. اونطور که باید .و شاید از پیروزی هایشان لذت نمی برند .
  13. منفی بافی می کنند .
  14. از اینده میترسند .
  15. تعریف و تمجید دیگران را باور نمی کنند و حتی ممکن است برداشت کنند که به ان ها کنایه زده اید .
  16. بیش از حد به ظواهر میپردازند .
  17. تظاهر میکنند که بسیار سرشان شلوغ است .
  18. اغراق می کنند .
  19. زبان بدن خوبی ندارند .
  20. در برابر مشکلات کم طاقت هستند .

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf

چگونه اعتماد به نفس داشته باشیم ؟

تعریف اعتماد به نفس از نگاه حضرت علی (ع) : «من کرمت علیه نفسه‌هانت علیه شهواته»؛ باارزش‌ترین سرمایه انسان، عزت نفس است. زیرا خواهش‌های بی‌جا را خوار و مهار می‌کند. بی‌شک اعتماد به ‌نفس صفتی است که در هنگام به ‌وجود‌آمدن معضلات زندگی گشایش ایجاد می‌کند و در تعریفی می‌توان گفت: “اعتمادبه‌نفس فضیلتی است که در تنگناهای زندگی گشایش و آرامش‌آفرینی می‌کند.” از این رو شخصی که دارای اعتمادبه‌نفس باشد در آینده انسان موفّقی خواهد بود.تعریف اعتماد به نفس از نگاه وبستر : اعتماد به نفس یا Self-Confidence به این معناست که یک نفر به توان و توانمندی‌های خودش باور و اعتماد داشته باشد .این تعریف بسیار کلی است و از نظر روانشناسی مورد تایید نمی باشد و روانشناسان علاقه­مندی به این جمله و تعریف نشان نمی دهند، چون که اعتماد به نفس فرد می تواند فقط در یک زمینه باشد و قابل تعمیم به تمام حوزه­ها نیست .تعریف اعتماد به نفس از نگاه البرت بندورا : آلبرت بندورا کسی بود که، به این مسئله توجه ویژه‌ای داشت. او می‌گفت که اعتماد به نفس باید در حوزه‌های مختلف سنجیده شود. مثلاً‌ بپرسیم:

اعتماد به نفس تو در سخنرانی برای جمع‌های بزرگ چقدر است؟

اعتماد به نفس تو برای نوشتن یک گزارش مدیریتی چقدر است؟

اعتماد به نفس تو در زمینه‌ی یادگیری الکترونیکی (بدون حضور در کلاس فیزیکی) چقدر است؟

او پیشنهاد کرد به جای Self-confidence از اصطلاح Self-efficacy استفاده شود . همچنین توجه داشته باشید که  self-efficacy صرفاً در یک «حوزه‌ی خاص» تعریف می‌شود (این اصطلاح را در فارسی به خود-کارآمدی ترجمه کرده‌اند . )

چگونه اعتماد به نفس داشته باشیم؟

راهکار های افزایش اعتماد به نفس :

از خودتان بپرسید: بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟ترسیدن از اتفاقاتی که ممکن است بیفتد، خیلی راحت است. وقتی واقعاً از خودتان بپرسید: “بدترین چیزی که ممکن است رخ دهد چیست؟” تصویری روشن از موقعیت پیدا می‌کنید، کمی از ترستان از بین می‌رود و می‌فهمید که نتایج احتمالی آن به آن اندازه­ای که اول تصور می‌کردید، ترسناک نیستند. با اینکار عواقب احتمالی را برای خودتان تعریف می‌کنید و همچنین متوجه می‌شوید که هر اتفاقی که بیفتد، می‌توانید آن را مدیریت کرده و از آن سربلند بیرون بیایید. از گوشه امن خود خارج شوید .وقتی پا را از منطقه آرامشتان بیرون می‌گذارید و چیزی را امتحان می‌کنید که قبلاً نکرده بودید، نه تنها خودتان را وارد یک چالش می‌کنید بلکه محدوده‌های خود و اعتمادتان به توانایی‌های خود را گسترش می‌دهید. با امتحان کردن، یک چیز تازه می‌توانید از ترس‌هایتان کم کنید و زندگی با موانع و محدودیت‌های کمتر داشته باشید.این یکی از مهمترین و موثرترین راه‌های ایجاد اعتمادبه‌نفس دائم است. وقتی تصمیم می‌گیرید، کاری انجام دهید و از آن عقب نمی‌کشید و آن را پیش می‌برید، خودتان به خودتان ثابت می‌کنید و اینجاست که اعتماد به‌ نفستان بالا می‌رود و کم کم بعد از خروج از گوشه امن، شما میتونید دست به خلق چیزی نو بزنید و این می تواند نقطه­ای برای فخر شما باشد. تا زمانیکه اعتمادبه‌نفس پیدا نکرده‌اید وانمود کنید که دارید.یک راه برای بیرون آمدن از محدودیت‌هایی که برای خودتان درست کردید، این است که یک قدم بیرون از منطقه آرامشتان بگذارید. ممکن است غیرعملی به نظر برسد. انگار فقط به خودتان دروغ می‌گویید اما موضوع همین است. این راهکار کاملاً عملی است. اگر احساس اعتماد نمی‌کنید، حداقل تظاهر کنید و طوری رفتار کنید که انگار به خودتان و توانایی‌هایتان کاملاً مطمئنید و بنابر آن رفتار کنید. خیلی زود می‌بینید که احساس اعتمادبه‌نفس می‌کنید، اعتمادبه‌نفس واقعی. اعتماد به نفس را به چرخه ای ثابت در زندگی خود تبدیل کنید . و کاری که بسیار میتواند کمک کننده باشد این است که، موفقیت را برای خودتون تجسم کنید . به عنوان مثال شما می­کوشید که به سخنرانی زبردست با فن بیان فوق العاده تبدیل شوید ؛ پس حتما در خلوت خود این موقعیت را بازسازی کنید تا زمانی که به ان دست پیدا کنید .  با خودتان مهربان باشید و خودتان باشید .خود زنی نکنید چون شما با این کار فقط به خودتان آسیب می زنید . درک کنید که هیچ نیازی به این کار نیست. حتی اگر تا امروز هم اینطور رفتار می‌کرده‌اید، دیگر وقتش رسیده است که دست از آن بردارید. درعوض با خودتان مهربان باشید. هیچ اشکالی ندارد. بدرفتاری با خودتان هیچ دلیلی ندارد مگراینکه بخواهید خودتان را ناراحت کنید و دشمنانتان را شاد .وقتی شما سعی میکنید تماما خودتان باشید و خود واقعی تون رو نشون بدید کم کم به جبران نقص­های قابل تغییر و قبول، نقص های غیر قابل تغییر خود خواهید شد و این پله­ای مهم برای رسیدن به اعتماد به نفس است .یک بخش مهم؛ مهربان بودن با خودتان این است! که نقاط قوتتان را می‌فهمید و آنها را رشد می‌دهید. این کار نه تنها به بهتر شدن مهارت‌هایتان کمک می‌کند بلکه اعتمادبه‌نفستان را هم بالا می‌برد. مهارت‌های اجتماعیتان را تقویت کنید.روابط یکی از مهمترین قسمت‌های زندگی ماست و تقویت مهارت‌های اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه می‌گیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارت‌های اجتماعیتان اعتمادبه‌نفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.اطرافیانتان را از افراد مثبت‌اندیش انتخاب کنید و مثبت نگر باشید .از افراد منفی باف فاصله بگیرید . افرادی که با آنها نشست و برخاست می‌کنید، می‌توانند موجب شادی یا ناراحتی شما شوند. ازآنجا که ما زمان زیادی را با مردم سپری می‌کنیم، خیلی مهم است که کنار افراد مثبت یا حداقل به طرزی منطقی خنثی باشیم.بودن یک یا دو نفر منفی ‌باف می‌تواند تاثیر شگرفی بر شما بگذارد و روز به روز روحیه‌تان را خراب‌ تر کند. به بهانه­های مختلف، می توانید از این افراد فاصله بگیرید و در مدتی کوتاه تاثیرش رو توی زندگیتون حس کنید . قانونی که وجود داره این هستش که شخصیت و روحیات شما میانگینی از ۵ نفری است که بیشترین ارتباط رو باهاشون دارید. پس سعی کنید ارتباط تون رو با افراد پرانرژی تقویت کنید تا خودتون هم در این راستا قرار بگیرید .

به موفقیت های قبلی خود افتخار کنید .

لازم نیست که این موفقیت ها حتما اوردن مدل در المپیک یا گرفتن فلان مقام و مدرک باشد . شما میتوانیدد به افتخار به موفقیت های کوچک و جز خود اون هارو ارتقا ببخشید و تبدیل به موفقیت های بزرگ کنید .

روی زبان بدن خود کار کنید .

·       سر و چانه‌ی خود را بالا نگه دارید .

·       راست بایستید .

·       پاهای خود را به صورت نیمه‌باز نگه دارید .

·       کف دست خود را به سمت بالا نگه دارید .

·       دستان خود را از جیب‌تان خارج کنید و در معرض دید دیگران قرار دهید .

·       با اطرافیان ارتباط چشمی برقرار کنید .

·       مطمین و محکم صحبت کنید .

·       از کلمات «هوم»، «مثلا» و مانند آنها کمتر استفاده کنید .

·       بر دیگران تمرکز کنید و به دنبال جلب توجه نباشید.

امیدواریم که با عمل به این راهکار ها، بتوانید اعتماد به نفس خودتان را افزایش دهید.

شما می توانید فایل pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

دانلود pdf