اراده ذاتی است یا آموختنی ؟

گاهی اوقات با دیدن میزان تلاش، زمین خوردن و دوباره ایستادن دیگران با خودمان میگوییم:معلوم است فلانی میتواند مسیر را ادامه دهد، اون از شکم مادر این قدر با اراده بود.با کلماتی همچون از شکم مادر – مادر زادی – ژنتیکش اینطور است بر بی ارادگی ها و کم آوردن هایمان التیام میگذاریم.در این جا میخواهیم بررسی کنیم که آیا اراده ذاتی است یا آموختنی ؟

اراده ذاتی است یا آموختنی ؟ پاسخ زیبای آقای والتر میشل

آقای والتر میشل متخصص در حیطه روانشناسی اجتماعی، قسمت بسیار زیادی از عمر خودش را در موضوع اراده و تقویت اراده گذراند.ایشون یک آزمایش جالب و فوق العاده موثر انجام داده اند به نام آزمایش مارشمالو.آقای والتر میشل به سوال ذاتی یا آموختنی بودن اراده پاسخ جالبی داد.ایشون اراده رو به مساحت مستطیلی تشبیه کرده که یک ضلع آن ذات و ژنتیک فرد است و ضلع دیگر، میزان تلاش برای یادگیری.با این پاسخ ساده میشه فهمید که قطعا ژنتیک افراد در میزان ارادۀ آن ها موثر است،اما نباید از این قافل شد که یک مستطیل فقط یک بُعد ندارد و بعد دیگر مستطیل اراده، میزان تلاش برای یادگیری اراده است.

مهارتی به نام اراده

الآن که پاسخ به سوال اراده ذاتی است یا آموختنی ، میتوان اراده را در لیست مهارت ها آورد. البته از جنس مهارت های نرم. مانند مهارت عادت سازی یا ایجاد عادت جدید و مهارت ایجاد اعتماد به نفس و یا عزت نفس .میشود این گونه تشبیه کرد:

ما بازویی داریم به نام اراده،هر چه بیشتر تمرین داشته باشیم، به این معناست که با این بازو در حال دمبل زدن هستیم.

یعنی میتوان با یک سری تمرین های معین، مانند (تمرین نامه به خود) عضلات ارادۀ خودمان را قوی کنیم.

 

چرا باید مهارت حل مسأله را بیاموزیم؟

یکی از مهمترین موضوعاتی که در مدرسه به ما یاد نداده‌اند، مهارت حل مسأله است.اگر در کودکی می‌آموختیم که در برخورد با مشکلات زندگی چه رفتاری داشته باشیم، قطعا در موقعیت های مختلف رفتارهای مناسب از خود نشان میدادیم. (پیشنهاد میکنم نوشته عادت ها را بخوانید) در این نوشته قصد داریم در مورد ضرورت یادگیری مهارت حل مسأله بیشتر بخوانیم. چرا باید به مهارت حل مسأله مجهز شویم؟پاسخ های مختلفی میتوان برای این پرسش بیان کرد، باید این موضوع مشخص شود که مهارت حل مسأله چه فایده ای برای زندگی ما دارد. از آنجا که انسان ها سرگردان به دنبال منافع خود هستند، لذا پیدا کردن فواید این موضوع پاسخی است برای ضرورت حل مسأله. در ادامه به ۴ فایده بسیار مهم این مهارت اشاره خواهیم کرد.

مهارت حل مسأله و مسئولیت پذیری

اولین و مهمترین فایدۀ حل مسأله، این است که آدمی را از مسئولیت گریزی به سمت مسئولیت پذیری هدایت میکند.نمیدانم مقصر کیست؟ پدر ها و مادر ها، فرهنگ مریض جامعه، سیستم آموزشی یا هر کس دیگر، انسان های جامعۀ ما (که خودمان هم جزئی از این جامعه هستیم) مسئولیت گریزند.به هر مسأله‌ای که در زندگی برخورد میکنند، سریعا به دنبال مقصر میگردند. ( دقیقا کمی بالا تر را بخوانید متوجه میشوید که در همین متن هم دنبال مقصر بودم)مهارت حل مسأله این قدرت را به انسان میدهد که هنگام ناخوشی ها، بجای این که دنبال مقصر بیرون از خودش بگردد، به درونش متمرکز میشود و بجای تمرکز بر مقصر، به راه حل فکر میکند. همانطور که گفتم این تغییر نگاه (مسئولیت گریز به مسئولیت پذیر) مهمترین فایدۀ حل مسأله است.

استفاده بهینه از زندگی

اگر بگویم یک نفر به طور میانگین ۱۹۰ روزش را دنبال وسایلش میگردد، باورتان میشود؟با یکی از اساتید خوب کشور نشسته بودیم و در مورد اخرین مطالعات صحبت میکردیم، که ایشون این آمار را به نقل از یک مقاله از دانشگاه استنفورد بیان کرد.اگر من بعنوان یک فرد مجهز به حل مسأله باشم، گم کردن وسایلم را بعنوان یک مسأله تعریف میکنم و برای عدم تکرار این مسأله و حل آن، برنامه ای در نظر میگیرم. برای حل آن یک سیستم ایجاد میکنم و با روش های حل مسأله، راه حل هایم را محکم و محکم تر میکنم.ما فرزندان آدم به اندازه خیلی کمی در این دنیا هستیم و فرصت چندانی نداریم. نباید زندگیمان را خرج دست و پنجه نرم کردن با مسائل تکراری کنیم. با یادگیری مهارت حل مسأله میتوانیم رشد کنیم و بجای حل کردن مسائل تکراری، مسائلی جدید و بزرگ تر را بعنوان چالش پیش رو ببینیم. 

مهارت حل مسأله و ارتقای شخصی

رسالت مسائل در زندگی ما این است که ضعف و نقاط قابل ارتقای زندگی ما را به ما نشان دهند. حال اگر دیدیم و توانستیم آن مسائل را حل کنیم، در زندگی به اندازه همان مسأله ارتقا پیدا کرده ایم و دچار مسائل جدیدتر و پیشرفته تر میشویم که حل کردن آن ها هم شخصیت ما را ارتقا میدهند.برای مثال، شخصی از همسرش خیانت میبینید. با یک مشکل بزرگ در زندگی روبرو میشود به نام خیانت همسر. اگر سطحی نگر و مسئولیت گریز باشد، خیانت را به گردن همسر می‌اندازد و کار می‌کشد به شکایت و طلاق و جدایی (در بهترین حالت).حال تصور کنید این فرد به این چالش، نگاه مسأله داشت. قبل از هر کاری ریشه مشکل را در خود جستجو میکرد، متوجه میشد عوامل مختلفی از جمله کم محبتی به همسر، کم توجهی به او و کم وقت گذاشتن با همسر ریشه این خیانت است.بجای طلاق و جدایی، روی نقطه ضعف خود تمرکز میکرد، از لحاظ ارتباطی، ارتقا پیدا میکرد. فردی با همچین سبک ارتباطی با همسر، با هر کسی ازدواج کند، این مسأله دوباره برای او تکرار خواهد شد. تا زمانی که پیام داخل مسأله را دریافت نکند و مسأله را حل نکند، این مسأله برایش تکرار میشود.

مهارت حل مسأله و پیشگیری از بیماری های روحی و جسمی

یکی دیگر از فواید مهارت حل مسأله ، سلامتی و پیشگیری از بیماری های روحی و جسمانی است. کسی که در جریان زندگی اش با چالشی روبرو شود و نتواند آن را مدیریت کند، مجبور به تحمّل تاوان آن است. یا بیماری های روحی مانند افسردگی یا وسواس فکری. یا بیماری های جسمی که بر اثر فشار های عصبی اتفاق می‌افتد (به تعبیر دیگر بیماری های سایکوسوماتیک)پس کسی که مجهز است به حل مسأله از لحاظ روحی و جسمی، نسبت به کسانی که این مهارت را نیاموخته‌اند، سالم ترند. 

مسائل یا مشکلات ! | مسأله این است…

یادم می‌آید از همان ایام کودکی، وقت هایی که یک کلمه نامناسب از دهانم بیرون می‌آمد، مادرم با اخم نگاهم میکرد و لفظ جایگزین به من میداد. مثال زمانی که به برادرم میگفتم تو غلط کردی فلان کار رو انجام دادی، مادر به میدان می‌آمد و کلمه اشتباه کردی رو روی زبونم میگذاشت.

وقت هایی هم که نوبت به نصیحت میرسید، مادر میگفت: بتمرگ، بشین، بفرما هر سه یک معنا دارد، اما اثری که روی طرف مخاطب دارد، بسیار متفاوت است.بله! اینطور است. واقعا متفاوت است.حتما چیزهایی از علم NLP میدانید. برنامه ریزی عصبی کلامی. کلمات شما قبل از این که روی مخاطب شما اثر بگذارد، به مغز شما شکل می دهد و نگرش شما به دنیا را مشخص میکند.فرض کنید در زندگی به چالشی برخورد کرده اید. ادبیاتتان، نوع نگاه شما به چالش را مشخص می‌کند.اگر بگویید به معزل گرفتار شده‌ام، خودتان را مقابل چالش فلج کرده اید و دیگر هیچ راهی برای گذراندن چالش برای خودتان نمیبینید.اگر بگویید با مشکل روبرو شده‌ام، میدانید مشکل برطرف شدنی است اما واضح و احساس درماندگی میکنید.ولی اگر با خود بگویید مسأله جدیدی اتفاق افتاده است، مغزتان به دنبال جواب مسأله است.از کودکی عادت کرده ایم به این که هر مسأله ای پاسخی دارد. فقط امکان دارد این پاسخ را ندانیم.کاری که ما باید انجام دهیم تغییر ادبیاتمان است. تغییر ادبیات باعث تغییر نگرشمان به دنیای پیرامون میشود.تصور کنید یک نفر با چالشی به نام دیسک کمر روبرو میشود. اگر این را مشکل ببیند فقط میداند کمرش درد میکند.اما اگر نگاهش به این چالش، مسأله باشد، میتواند چالش را راحتتر ببیند، حالت مطلوب را تصور کند و به فکر حل مسأله بیافتد.تا چند روز آینده چندین نوشته در مورد حل مسأله در وبسایت قرار خواهد گرفت.

نامه ای به خودم

نامه ای به خودم…

شاید اگر نامه ای به خودم را برای فردی جز خودم مینوشتم، اینقدر در شروع و خطاب و اتمام نوشته‌هایم سر در گم نبودم.
سلام. تعجب نکن! چیزی نیست. این همان خودگویی هاییست که با خودت داشتی و هیچ وقت کسی نمیشنید.
فقط الآن به کلمات تبدیل شده و مخاطبش کمی عمومی تر از خودت.
مهدی منازاده حواست هست چه کردی؟ چه میکنی؟

اصلا میدونی نامه ای به خودم را چرا نوشته ای؟

۲۶ سال پیش، همچین روزی با اشک و گریه پا به این دنیا گذاشتی. برای چه در این دنیا پا گذاشتی؟ فکر میکنی قرعۀ ورود به دنیا به نامت درآمده بود یا زرنگ بودی و زدی توی صف؟ هیچ کدام. نوبت تو شده بود که به این دنیا بیای و ادعاهایی که داشتی را ثبت کنی.اولین روز نه چیزی میدانستی و نه از فهمیدن بویی برده بودی. اولین چیزی که از این دنیا یادت می‌آید، آن صبح است که با پدر و مادر در باغ وحش وکیل آباد قدم میزدید. نمیدانم ۳ سالت بود یا کمتر!

پس از تو تا ۳ سالگی هیچ توقعی نیست و این برهه از زمان جایی در نامه ای به خودم ندارد!

کودکی رو در شهری غیر از زادگاهت بودی و بخاطر اختلاف فرهنگی خانواده‌ات با جامعه اطراف با کسی رابطه ای نداشتی.

ماهی یک روز فقط فرصت بازی با همسن و سال هایت را داشتی که آن ها تو را هم بازی نمی‌دانستند.

نمیدانم چه حالی داری وقتی به دوران ۳ تا ۷ سالگی ات فکر میکنی…سخت است در فامیل فوق العاده مذهبی که شعار “دخترها با دخترها، پسرها با پسرها“یش هنوز در گوشت میپیچد، همسن و سال پسر نداشته باشی.
یک خاطره را برایت یادآوری کنم؟

روزی که کمتر از  ۵ سالت بود و در خانه مادربزرگ دختر ها با هم بازی میکردن.

رفتی جلو تا در بازی شرکت کنی، گفتن نه ما بازیت نمیدیم. رفتی یک گوشه اتاق بازیشان قایم شدی!

دخترِ فلانی آمد و گفت چه میکنی؟
گفتی برو کنار تو نباید من رو ببینی؛
گفت چرا؟
گفتی من نقش خدا رو در بازیتان دارم. من شما رو میبینم اما شما نباید من رو ببینید.
هه خودت به خودت نقش داده بودی و همبازیشان شده بودی.

تا هفت سالگی که تفاوت هِر را از بِر تشخیص نمیدادی هم هیچ!

یادش بخیر!

یادت است روزهای آخر شش سالگی را چقدر با شعف گذراندی برای رسیدن به جشن تولد ۷ سالگی؟

قرار بود پدر و مادر برایت جشن تولد بگیرن که پسرمون شاخ قول شکانده و ۷ سالش شده!

دقیقا ۲۰ سال از آن روز گذشته.

سن تکلیف دینی، ۱۵ سال است و اما روزی که بدی را از خوبی تشخیص دادی، تولد رسالت توست!

پس تو باید از ۷ سالگی در راه رسالتت قدم بر میداشتی.روزهای بالا و پایین زیادی داشتی…

از اولین نخ سیگار که ۱۱ سالت بود و یکی از دوستانت (!) در پارک شهر اراک گوشه لبت گذاشت گرفته تا روز بعدش که از خودت بخاطر تجربه سیگار کشیدن بدت می‌آمد.
از اولین بار گوش جان سپردن به آهنگ محسن یگانه در ۱۶ سالگی گرفته تا دریافت جایزه مسابقات آموزش و پرورش رشتۀ قرائت قرآن.
خداییش در خانه ای که صدای تلویزیون را بخاطر آهنگش قطع میکردن، آهنگ گوش دادن نشان از ارتداد بود. خدا رو شکر که گوش کردن همان آهنگ هم چند روز بیشتر ادامه نداشت.

نه این که بخاطر ترس از خدا و عذاب های خدا ترکش کرده باشی ها! بخاطر این که خوشت نیامد ترک کردی.
دیگه از فراز و نشیب هایت چه بگویم؟ آها یادم آمد…سوم راهنمایی اولین تجدیدی عمرت را آوردی! سوم دبیرستان برای اولین بار از مدرسه اخراج شدی. از این اتفاقات که در زمان خودش تو را به یک انسان ضد رشد معرفی میکرد گرفته تا روز ۲۴ دی ۹۶ که اولین جلد کتابت چاپ شد و پایین کتاب در قسمت نویسنده نامت حک شده بود.یک خاطره از سیاه ترین چهره ای که داشتی رو بگم؟ ۱۱ سالت بود. ۳ روز قبل از تحویل سال جدید، سال ۸۵٫ لباس نو هایت را بر تن کردی و منتظر پدر بودید برای سفر به زادگاه! سفر عیدانه از اراک به قم!مادرت گفت تو خونه منتظر بمون تا بابا بیاد. گوش نکردی و رفتی بیرون خودت را به دوستانت نشان بدهی. رفتی زمین فوتبال آسفالتی که همیشه دوستات اونجا بودن. چند نفر غریبه هم سن و سالت آنجا بازی می‌کردن. تعارفت کردن بیا باهامون بازی کن.تو هم با لباس نو هات رفتی تو بازی. یکی از بازیکن ها پا پشت پایت انداخت و نزدیک بود بیافتی! با اون بنده خدا دست به یقه شدی، هُلَش دادی…خورد زمین و دستش زیرش ماند و فریاد زد.بهش گفتی بلند شو الکی ننه من غریبم راه ننداز. دستش را از زیر بلند کرد و دیدی که ساق دستش شکست…فرار کردی!از شکستن استخوان دست مردم در کارنامه ۲۰ ساله‌ات (بعد از ۷ سالگی) داری تا تجربۀ دیسک کمر و گردن!از سخنرانی در مسجد امام زین العابدین علیه السلام (یکی از مسجد های مهم شهر قم) در پرونده ات داری تا سخنرانی در دانشگاه تهران.خلاصه از صعود و سقوطت بخواهم بگویم این نوشته را به کتاب تبدیل میکند. خودت میدانی که هیچ کس مثل من، تو را نمیشناسد.اما … سوالم اینجاست.در این ۲۶ سال چه کردی؟ چه تغییری در دنیای پیرامونت ایجاد کردی؟میخواهی بگویی کتاب نوشتم؟ قبول کتابت خوب است. اما چه تفاوتی داری با این همه انسانی که کتاب نوشته اند؟میخواهی بگویی سایت دارم و بیش از ۷۰ مقاله نوشتم؟ این هم باشه تو خوبی. اما چه تفاوتی داری با این همه انسانی که سایتی دارند و در آن به دیگران آموزش میدهند؟میخواهی بگویی روحانی هستی؟

میخواهی بگویی به بیش از ۲ هزار نفر آموزش سبک زندگی دادم؟

نامه ای به خودم را نوشتی که مرا گول بزنی؟ ببین توقع نداشته باش با این اعداد گول بخورم.

تمام این کارهایی که انجام دادی را هر کسی با کمی تلاش میتواند انجام دهد.

چه اثر متفاوتی در این دنیا گذاشتی؟ چه چیز منحصر به فردی داشتی؟

آمدی در این دنیا و رسالتی داشتی.

نامه ای به خودم نوشتم که رسالتم رو یادآوری کنم

قرار بود ارزشی به این دنیا اضافه کنی.

درسته تا الآن قدری ارزش اضافه کردی. اما این، همان بود که برایش به این دنیا آمدی…؟

نمیخواهم حالت را خراب کنم، اما فکر میکنم به خاطر شرایط جدیدت که کسب و کاری برای خودت دست و پا کردی و دیگران تا حدی تحویلت میگیرند، سرعتت را کم کرده ای!

حواست باشد که تعریف دیگران در مسیر جلویت را نگیرد.

باید حرکتت سال به سال بیشتر باشد.خیلی شد!خیلی وقت بود این همه کلمه کنار هم نچیده بودی. الآن هم زحمت کشیدی.میدونم طی نوشتن این متن یه جاهایی به قدری لبخند روی لبت بود که روی گونه ات احساس خستگی کردی و جاهایی از متن اشکت جاری شد.مهدی جان عزیزم. من بیشتر از هر کسی تو را دوست دارم اما گاهی حس میکنم تو حواست به من نیست!هم من میدونم هم تو! زندگی در این دنیا چیزی نیست که بخاطرش خودت را برنجانی. میدونم تحت تاثیر اولین تار موی سفیدی هستی که چند روز پیش روی سرت پیدا کردی، اما زندگی همینه.شاید دلیل آن تار موی سفید، جدی گرفتن قسمت هایی از زندگی بوده. زیاد جدی نگیر.

مگر خودت در کلاس ها نمیگویی لحظه حال، نقطه انقطاع گذشته ایست که دیگر در دسترس نیست و آینده ایست که مبهم است پس بجای زندگی در دو عدم، از لحظه استفاده کنید!

پس چرا گاهی اوقات در دام حسرت گذشته یا ترس از آینده می‌افتی؟مهدی جان کلام رو مختصر کنم…امروز تولدی دیگر فرا رسید. ۲۷ مین سال زندگی ات شروع شد. تا الآن این بودی. اگر اتفاق خاصی برایت اتفاق نیافتد حداکثر ۵۰ سال دیگر در این دنیا فرصت داری. یعنی بیش از یک سوم را گذراندی. برو ببینم چه میکنی. این نامه را برایت نوشتم تا خود آگاهی‌ات بیشتر شود. خوش باشی. تا ۳۰ فروردین سال آینده ببینم چه میکنی. دوست دارم سال آینده لیست دستاوردهایت را برایم ارسال کنی. زندگی شاد و پر دستاورد و ارزشمندی رو برات آرزو میکنم. 

اگر میخوای دیگران عاشقت بشن حتما”

این جا کلیک کن

 

عیدانه نشست اول

عیدانۀ سال جدید! سال جدید و زندگی جدید!

با عرض سلام و شادباش به مناسبت فرارسیدن این رویداد باستانی!
هر کس به طریقی در شادی این روزهای شما دخیل است و من هم به نوبه خود با این فایل صوتی، سال جدید را به شما تبریک میگم.

 

برای دانلود فایل صوتی روی این دکمه کلیک کنید

به زودی متن این فایل صوتی اینجا اضافه می شود…

خطای شناختی

خطای شناختی

تصمیم گیری، بر خلاف نامش که بر سر همگان افتاده است، یک مهارت پیچیده است و برای این که به این مهارت مجهز باشیم، جا داره در مورد ابعاد مختلف روانی انسان آشنا باشیم. یکی از مباحثی که عدم آگاهی نسبت به آن ما را دچار خطا در تصمیم گیری می کند، موضوع خطای شناختی است.در این نوشته قصد دارم توضیح مختصر و البته مفیدی در مورد خطاهای شناختی ارائه کنم.

رفتار ما چگونه شکل می گیرد؟

زمانی که یک اتفاق بیرونی رخ میدهد، ما با توجه به برداشتی که نسبت به آن رفتار داریم، عکس العمل نشان می دهیم.این برداشت ما به یک احساس تبدیل می شود و در آخر با یک رفتار بیرونی خودش را نشان می دهد. این رفتار بیرونی می‌تواند اشک شوق باشد (که نتیجه خوشحالی بسیار است) یا درگیری فیزیکی (که نتیجه عصبانیت زیاد است) یا صبر و کنترل هیجان و یا هر رفتار دیگر!

برای مثال:

متوجه می‌شویم که فرزندمان، با توپ شیشۀ پنجره منزل را شکسته است.ما متوجه این اتفاق بیرونی می شویم. با توجه به برداشتی که از رفتار کودکمان داریم، یک احساس در ما برانگیخته می شود. امکان دارد عصبانی شویم (چرا که شیشه را تازه عوض کرده بودیم) یا امکان دارد برایمان مهم نباشد (بخاطر این که این شیشه تَرَک های بسیاری داشته و قصد تعویضش را داشتیم.)حال این احساس، خودش را در دنیای بیرونی به شکل یک رفتار نشان می دهد. یا رفتارمان صبر است یا پرخاشگری !

رد پای خطای شناختی

با توجه به توضیح روانی که در مورد مراحل رفتار ارائه کردم، متوجه شدید که رفتار ما یک روند معلوم دارد.در این میان مهم است که برداشتی که داریم صحیح و منطبق با واقعیت بیرونی باشد.خطای شناختی اینجا خودش را نشان می دهد. خیلی اوقات بخاطر وجود خطاهای شناختی برداشت ما از واقعیت، اشتباه از آب در می‌آید و همین اشتباه باعث تصمیم های اشتباه ما در زندگی می‌شود.این ویدیو را ببینید:

دروازه بان نارنجی پوش، دچار خطای شناختی شد و پیش داوری کرد و این خطای شناختی باعث برداشت اشتباه شد. تا جایی که دروازه را خالی گذاشت و به شادی پرداخت! همین خطای شناختی باعث گل خوردنش شد! 

تعریف خطای شناختی

خطاهای شناختی، خطاهایی هستند ذهنی که به صورتی مرتب به گرایش، نگرش یا باوری غلط منجر می‌شوند و در تصمیم‌گیری، استدلال، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر می‌گذارند. (۱)

این تعریف، به همراه مثال و فیلم بالا خطای شناختی را بصورت واضح و قابل فهم می رساند. 

چرا دانستن خطای شناختی مهم است؟

رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن به ۹۹ خطای شناختی اشاره کرده است و طبیعتا اگر در مورد هر کدام یک از این ۹۹ مورد بدانیم، نسبت به مشکلات آن مورد واکسینه خواهیم شد.فواید خطای شناختیدانستن درباره هر یک از خطای شناختی، یک نتیجه منحصر به فرد خود را دارد.اما در صورت کلی دانستن در مورد موضوع خطای شناختی چه آثاری در زندگی ما دارد؟ چند مورد لیست کرده ام برایتان:

قدرت تصمیم گیری بهتر!

همانطور که در ابتدای نوشته اشاره کردیم، برای این که بتوانیم تصمیم های دقیقی بگیریم، باید با خطاهای شناختی آشنا باشیم تا هنگام قضاوت اطلاعات، بخاطر خطای شناختی دچار وهم یا برداشت اشتباه نشویم.

افرایش قدرت مدیریت زندگی با شناخت خطای شناختی

زمانی که اطلاعات کافی نسبت به خطاهای ادراکی و شناختی داشته باشیم، میتوانیم تشخیص دهیم که چه زمانی خود یا اطرافیانمان دچار کدام خطای شناختی شده ایم.با این ابزار، دیگر در دام خطای شناختی خود یا دیگران قرار نمیگیریم که این به تنهایی میتواند قدرت مدیریت ما بر زندگی را تحت تاثیر قرار دهد.

تقویت تفکر آزاد

یکی از نتایجی که خطاهای شناختی در زندگی ما دارند، انجماد فکری یا همان تعصب است. با آگاهی از سبک و سیاق خطاهای شناختی، میتوانیم تعصب ها را مدیریت کنیم.می‌شود ادعا کرد که با آگاهی نسبت به خطاهای شناختی، بدور از تعصب فکر کنیم و اتفاقات اطرافمان را ارزش گذاری کنیم.

 قدرت تحلیل و درک بهتر اخبار

مهمترین سلاح قدرت ها در دنیا برای مبارزه با یکدیگر، سلاح رسانه است. اکثر قریب به اتفاق رسانه ها برای موفقیت در جنگ رسانه ای، از خطاهای شناختی موجود در انسان ها سوء استفاده را می کنند و هر چه را میخواهند به خورد ما می دهند.من و شما به عنوان شهروند جهانی در قرن ۲۱ با آگاهی از انواع خطای شناختی می توانیم این اخباری که توسط رسانه های مختلف به دست ما می رسند را به درستی تحلیل و پیام داخل این اخبار را استخراج کنیم. 

کلام پایانی

در چند مقاله بعد قصد داریم به تعدادی از خطاهای شناختی که در جامعه ایرانی برجسته است می پردازیم.خوشحال می شم نظرات شما در مورد مباحثی که در این نوشته مطرح شد را در قسمت نظرات بخوانم.

بهبود عملکرد به سبک WSC

بهبود عملکرد به سبک WSC | راه حل من برای افزایش عملکرد

مطالب زیادی در مورد بهبود عملکرد در سطح اینترنت وجود دارد،اما ارائه راهکاری برای بهبود عملکرد که در زندگی خودم نتیجه فوق العاده ای داشته و زندگی‌ام را متحول کرده، هدف من از نوشتن این نوشته است. این نوشته در مورد بهبود عملکرد را دقیق بخوانید و در قسمت نظرات به من بگویید که شما برای بهبود عملکرد چه کارهایی رو پیشنهاد می‌کنید.

نقطه عطف زندگی من

بعضی افراد نگاه به گذشته رو کلا اشتباه میدونن. بعضی هم فقط در گذشته زندگی می‌کنند. من از اون دسته از افراد هستم که گذشته رو پُلی برای آینده می‌دانم.باید از گذشته یاد بگیرم برای ساختن آینده بهتر.قصد دارم برای رساندن اهمیت مطلب این نوشته، قطعه ای از پازل زندگی ام رو با شما به اشتراک بگذارم.به معنای کلمه انسانی اهمال کار و به زبان خودمونی تنبل بودم.نمیخوام از شاهکارهای اهمال کاریم حرف بزنم اما ناچارم برای رساندن مطلب به عقب موندن تمام کارها و حذف شدن واحد های انتخابی در کلاس های حوزه اشاره کنم.هر از چندگاهی کتاب مطالعه می کردم.در حال مطالعه یک کتاب در مورد تنبلی و دفع الوقت بودم به نام از شنبه !نویسنده کتاب، اصرار داشت که برای نتیجه گرفتن از مطالب، باید به مطالبی که در قسمت های خاص کتاب به نام اقدامک آمده، عمل کنید.من هم به تک تک اقدامک ها عمل می کردم. یکی از اقدامک ها که این بود که یک هفته تمام کارهایی که میکنید را دقیق دقیق یادداشت کنید و در پایان هر روز تحلیل کنید.بعد از انجام این اقدامک متوجه شدم ۵ سال دیگه توی زندگی‌ام هیچ کاره ام!فردی که روزانه ۵ ساعت موبایل بازی میکند و ۲ ساعت فوتبال می‌بیند و ۱ ساعت و نیم فیلم و سریال می بیند، ۵ سال آینده‌اش نه تنها به رویاهایش نزدیک نشده، بلکه یک فرد صرفا مصرف گرا خواهد بود و وجودش برای دنیا بی فایده است.خلاصه یک هفته، یادداشت روزانه به من فهماند که در زندگی چه کاره ام و به قول کسانی که زیبا مینویسند این یک هفته تحولی بنیادین در زندگی ام ایجاد کرد.

خودآگاهی گمشدۀ بهبود عملکرد

حقیقت مطلب این است که به خاطر این که نمی‌دانیم کجای کارمان می‌لَنگَد، پیشرفتی در زندگی نداریم! اتفاقا در زندگی اقدام ها و عادت هایی داریم که هر کدام از این اقدام ها به تنهایی عامل موفقیت خیلی ها بوده اند، اما به خاطر وجود ترمز هایی که خودمان نمیدانیم، نتیجۀ قابل توجهی در زندگی نمیبینیم!باید برنامه ای برای خودآگاهی داشته باشیم. برنامه یا سیستمی که نسبت به کارهایی که آگاه نیستیم، ما رو آگاه کند.

تاثیر محاسبه نفس یا self assessment در بهبود عملکرد

راه حل مشکل اینجاست، محاسبه نفس!اجازه بدید قبل از ادامه هر صحبتی، نظر یکی از بزرگترین روانشناس و انسان شناس های هستی رو در مورد محاسبه نفس بررسی کنیم: حدیث محاسبه نفس 

بنابر مطالعات و آموزش هایی که من دیدم،تصورم این است که محاسبه نفس یا خود ارزیابی ۸۰ درصد بار خودآگاهی رو بر دوش می‌گیرد.

محاسبه نفس به این معنا که:هر شب قبل از خواب، روزی که پشت سر گذاشته ایم را تحلیل کنیم،کارهای خوبی را که در طول روز انجام داده ایم،را برای دوباره انجام دادن تشخیص دهیم و کارهایی که بهتر بود انجام نمیدادیم را هم تشخیص دهیم برای فاصله گرفتن از این قبیل کارها.همین! 

فرمولی برای ۳ برابر شدن بهبود عملکرد

بیش از ۳ سال مطالعه، تجربه و بازخوردی که از مشاوره برنامه ریزی و بهبود عملکرد افراد و سازمان ها داشته ام، به یک فرمول جالب رسیدم! فرمول از این قرار است:

نوشتن تک تک کارهایی که در روز انجام میدهیم+محاسبه نفس در پایان هر شب+جمع بندی آخر هفته و سنجش با ماتریس آیزنهاور=بهبود عملکرد فردی

با توجه به معنای تک تک مؤلفه های این فرمول به زبان انگلیسی،

(Writing day jobsself assessmentConcluding with the Eisenhower Matrix)

این فرمول را به WSC نام گذاری کرده‌ام. نامش اصلا مهم نیست! مهم پیاده سازی آن است… طبق بازخوردی که از پیاده سازی این فرمول بر افراد مختلف گرفته ام،به این نتیجه رسیده ام که در هر مسیری که باشید،اگر این فرمول رو به مدت یک هفته و با فاصله ۳ ماه یکبار انجام دهید،سرعت پیشرفتتون بسیار زیاد خواهد شد و عملکرد فوق العاده پُر بازدهی خواهید داشت.

نوشتن تک تک کارهای روز

در مرحله اول باید یک دفترچه در جیب و یک قلم دم دست داشته باشیم. هر کاری که انجام میدهیم، لحظه شروع و لحظه پایانش را ثبت کنیم!

با ثبت تک تک کارهایمان میتوانیم کارهای غیر ضروری و غیر مفید را ببینیم. چیزی که ثبت نشود به سختی تغییر می کند!

ثبت تمام کارها دو فایده بزرگ دارد:

  1. متوجه پِرتی ها و زمان هایی که الکی هدر می دهیم میشویم
  2. هر کاری را انجام نمیدهیم! چون میدانیم باید ثبت شود و بعدا بررسی شود، به خیلی از کارها آگاهانه تن نمی دهیم!

به نظر من نیاز به دلیل نیست!همین که میدانیم این کار قسمتی از فرمول بهبود بهره بری ما از زمان و داشته هایمان است، بهترین دلیل برای انجام این کار است.

دقیق دقیق!

من دیده ام طلا فروش ها هنگام محاسبه چطور دقیق طلاهایشان را اندازه گیری می کنند. حتما شما هم دیده اید.دقیق دقیق!سوت به سوت!(هر یک گرم، ۱۰۰۰ سوت حساب می‌شود.)چرا این قدر دقیق حساب می کنند؟ چون طلا رو ارزشمند میدونن و برای هر یک سوت آن ارزش قائلند.سوال من اینجاست!

چرا ما برای زمانمان ارزش قائل نباشیم؟

در مرحله شعار، تک تک ما میگوییم زمان از طلا هم گران تر است! اما وقت رفتار، این گونه عمل نمیکنیم!به جان خودم ارزش زمان از طلا هم بیشتره! من لحظه جان دادن یک نفر که از زیادی اموالش نمیدانست دقیقا چقدر پول دارد را دیدم! این فرد با پرداخت چقدر پول میتواند یک ساعت بیشتر زنده بماند؟رفیق! من و شما هم، چنین لحظه ای رو درک خواهیم کرد! به نظر من می‌ارزد دقیق تر از طلا با زمان و لحظاتمان برخورد داشته باشیم.

محاسبه پایان شب

بعد از نوشتن تمام کارهایی که در روز انجام دادیم، قبل از خواب ۵ دقیقه زمان می گذاریم و دقایقی که در روز مشغول کارهایمان بودیم را جمع می زنیم و کارهای مشابه را جمع میزنیم.مثلا در روز ۳ بار به سرویس رفته ایم:

  1. از ۷:۰۳ تا ۷:۰۹
  2. از ۱۳:۲۵ تا ۱۳:۲۱
  3. از ساعت ۲۰:۴۸ تا ۲۰:۵۲

زمان محاسبه اولین دفعه ۶ دقیقه، دومین دفعه ۶ دقیقه و سومین مرتبه ۴ دقیق زمانمان را در سرویس بهداشتی گذرانده ایم. که در جمع بندی میگوییم ۱۶ دقیقه سرویس بهداشتی!پایان هر روز باید این کار رو انجام بدهیم. طوری باید بنویسیم که جمع تمام دقایق ثبت شده به ۱۴۴۰ دقیقه برسد! یعنی ۲۴ ساعت

سنجش هفته با خط کش آیزنهاور

تمام کارهای ما در زندگی، از لحاظ اهمیت و فوریت به چهار دسته تقسیم می شوند:

کارهای ما:

یا مهم هستند و فورییا غیر مهم هستند و فورییا غیر مهم هستند و غیر فورییا مهم هستند و غیر فوری

کارهای مهم و فوری

کارهایی از جنس ضرورت!کارهایی که باید انجام بدهیم و گر نه فرصتی از دستمان می‌رود یا آسیبی به ما وارد می‌شود.عیادت از یکی از اقوام، مراجعه به پزشک (زمانی که حالمان بحرانی است)، پرداخت قبض آب و برق و گاز، خرید مایحتاج زندگی، غذا خوردن، دستشویی رفتن و … نمونه هایی از کارهای مهم و فوری هستند.همانطور که از عنوان پیداست، این کارها به ما کمک می کنند که به اهدافمان برسیم یا این که جلوی بحرانی را بگیریم، یعنی مهم هستند. از جانبی هم این کارها ضرب الاجل دارند. یعنی تا زمان خاصی می توانیم آن ها را انجام دهیم و اگر به هر دلیلی انجام این کارها به تعویق بیافتد، بعدا برای انجام کار دیر است. 

کارهای غیر مهم و فوری

کارهایی از جنس بطالت! کارهایی که انجام ندادنش چیزی به ما اضافه نمیکند و چیزی جز وقت تلف کردن نیست، اما تاریخ انقضا دارد!استفاده از تخفیف جشنواده یک فروشگاه، پاسخ دادن به یک تماس ناشناس (در صورتی که منتظر تماس خاصی نباشید)، کارهایی که وقت و بی وقت توسط اطرافیان به ما سپرده میشه و … چند مثال از کارهای مهم و فوری هستند.کارهای غیر مهم و فوری را نامیدم بطالت چرا که انجام دادن آن ها زمان ما را از بین می برد و انجام دادن و ندادنشان هیچ تفاوتی ندارد و برای ما دستاوردی ندارد! فقط ضرب الاجل دارد و اگر انجام ندهیم بعده ها نمیتوانیم آن ها را انجام دهیم ( همون بهتر که انجام ندهیم! 🙂  ) 

کارهای غیر مهم و غیر فوری 

این کارها را من حماقت می نامم!کارهایی که انجام دادنش با انجام ندادنش فرقی ندارد و هیچ موقع دیر نیست برای انجام آن ها!چند مثال میزنم:پرداختن به شبکه های اجتماعی، وبگردی، تمام بازی های ویدیویی، تمام بازی های موبایل، خرید درمانی، مهمانی های دوستانی زیادی و …متاسفانه و متاسفانه و متاسفانه، آمار نشان می دهد که اکثریت مردم کشور من یعنی ایران زمانشان را در این قسمت می گذرانند.یعنی مشغولند به کارهای غیر مهم و غیر فوری! کافیه نگاهی کنید به زمانی که افراد در شبکه های اجتماعی میگذرانند. 

کارهای مهم و غیر فوری

تفاوت انسان های موفق و غیر موفق در این جاست!انسان های با ذکاوت در این ناحیه زندگی میکنند. صرفا مشغول به کارهایی هستند که مهم است اما فوریتی در انجامش وجود ندارد.مطالعه کتاب، تفریح اصولی، وقت گذراندن با خانواده، چک آپ سلامتی سالانه، آموزش دیدن، ورزش و … کارهایی است که در این دسته قرار می گیرند.اگر به زندگی انسان های موفق نگاه کنید، افرادی هستند که تا جایی که راه دارد از انجام کارهای غیر مهم شانه خالی می کنند و تا میتوانند کارهای مهم و فوری‌شان را برون سپاری میکنند و با فراغ بال می پردازند به مسائل مهم و غیر فوری! این یعنی یک زندگی استاندارد. 

ماتریس آیزنهاور
ماتریس آیزنهاور
 با توجه به بحث قبل، در انتهای هر روز، یک جمع بندی از کارهایی که در آن روز انجام دادیم را در دست داریم. در پایان یک هفته ثبت تمام لحظات و جمع بندی پایان روز، حالا باید جمع بندی هامون رو با توجه به ماتریس آیزنهاور بررسی کنیم.باید ببینیم چه مقدار از زمانمان را در حماقت، بطالت، ضرورت و ذکاوت گذرانده ایم.اگر از ۱۶۸ ساعت هفته، ۵۰ ساعت (روزی بیش از ۷ ساعت) را مشغول تلویزیون و شبکه های اجتماعی هستیم،نباید توقع زندگی آسوده ای داشته باشیم!اگر از ۱۶۸ ساعت هفته اگر بیش از ۵۶ ساعت خوابیده ایم، نباید غُر بزنیم که چرا درآمدمان پایین است.اگر از ۱۶۸ ساعت هفته، بیش از ۲۱ ساعت مطالعه و آموزش دیدن اصولی داریم،میتوانیم منتظر زندگی زیبا و مورد علاقمون باشیم. 

حرف پایانی

این سبک از ارزیابی، باعث خود آگاهی بیشتر ما و اصلاح سبک زندگی‌مون میشه!من جایی ندیدم این ترکیب و این فرمول را ارائه کرده باشند.تک به تک این مسائل در کتاب های مختلف مطرح شده است. با تجربه و ترکیب تک تک این کارها (یعنی نوشتن کارهای روز، محاسبه نفس، ماتریس آیزنهاور و هر سه ماه/یک هفته) توانستم هم در زندگی شخصی نتایج زیادی بگیرم و هم در زندگی کسانی که مربی شخصیشان بوده ام تغییرات فوق العاده ای ثبت کنم.امیدوارم شما هم این فرمول را در زندگی پیاده سازی کنید و نتایچتون رو با من از طریق کامنت ها در میون بگذارید.

لباس روحانیت

لباس روحانیت کجا و مهدی منا زاده کجا!!! | چرا من با لباس روحانیت فعالیت می‌کنم؟

امروز سه شنبه ۱۸ ذی حجه ۱۴۴۰ ، چهارمین سالگرد یک نقطه عطف در زندگی من است. عید غدیر چهارسال پیش در چنین روزی من ملبس شدم به لباس روحانیت! معمم شدن برای منی که در کودکی از روحانیون و لباس روحانیت تصویر جالبی در ذهنم نداشتم، یک اتفاق بزرگ بود!مهدی منا زاده لباس روحانیت

داستان از کجا شروع شد؟

یادم میاد برای طلبه شدن، خودم با خودم یک قرار گذاشته بودم! طلبه می‌شوم به شرطی که لباس روحانیت در زندگی من جایی نداشته باشد! از کودکی از افراد معمم خوشم نمی‌آمد! دلیلش هم تبلیغات و جو علیه لباس روحانیت بود! بدی خاصی از این قشر ندیده بودم. تا وقتی که طلبه شدم.هم من و هم شما می‌دانیم که در هر قشری خوب و بد وجود دارد. وارد حوزه شدم و از نزدیک با خوب و بد جامعه روحانیت آشنا شدم.از آن جا که روحانیون مشغول به خواندن درس دین هستند، توقع کسانی که از بیرون نگاه می کنند این است که روحانیون باید به آموزه های دینی عمل کنند. توقع نابجایی هم نیست! اما آموزه های امروز حوزه علمیه حلقه گمشده ای دارد به نام اخلاق!طلبه از کجا باید شیوه تعامل با دیگران را بصورت عملی بداند؟این طلبه از کجا باید شیوه انتقاد را بداند؟این طلبه از کجا نحوه صحبت کردن با زبان مردم را بیاموزد؟حوزه علمیه (متاسفانه) مانند دانشگاه برنامه ای برای دانش پذیران خود ندارد و کسی از این حوزه به جایی نمی رسد مگر آن که طلبه خودش برای خود برنامه داشته باشد.خلاصه از بحث دور نشویم! وارد حوزه شدم و دیدم نسبت کسانی که به دانسته هایشان از دین پایبند هستند به کسانی که صرفا نام طلبه را یدک میکشند و متاسفانه باعث بدنامی طلبه ها شده اند خیلی ناچیز است!خُب من دو راه جلوی خودم داشتم! اول این که بیخیال حوزه شوم و مانند هزاران نفر صورت مساله رو پاک کنم! راه دوم این که خودم کاری کنم!

چرا معمم شدم به لباس روحانیت؟

خلاصه بگم که من راه دوم رو انتخاب کردم.در زمانی که میتوانستم مسیر روحانیت رو رها کنم، و مثل آدم زندگیم رو ادامه بدهم 🙂 بر خلاف میل درونی ام تصمیم گرفتم که به لباس روحانیت تن بدهم. نمی‌شود دید مردم رو به لباس پیامبر عوض کرد، مگر با استفاده از همین لباس!البته این سیر فکری من بود برای تغییر هویت از لباس معمولی به لباس روحانیت! یک اتفاق بیرونی باعث شد ملبس شدنم خیلی زود اتفاق بیافتد!اوایل طلبگی‌ام بود که به یکی از روستاهای دور افتاده در استان خوزستان رفتم برای تبلیغ. در این سفر تبلیغی من با عمامه و عبا و قبا بودم و چند تا عکس هم از خودم در این جریان گرفتم. گذشت و خواستم به اسم یک روحانی در فیسبوک صفحه ای باز کنم، از عکس با عمامه در تصویر پروفایل استفاده کردم.به مناسبتی با عده ای از دوستانم یک قرار ملاقات با فرزند یکی از مراجع هماهنگ کردیم. از قبل با ایشون یک ارتباط نه چندان نزدیکی داشتیم.ایشون به من اشاره کرد و گفت:

تو که هنوز معمم نشدی! من عکست رو با عمامه دیدم!

منم بخاطر جایگاهی که ایشون داشتن و این که چیزی از عزت نفس نمیدانستم، رنگم عوض شد و گفتم:

نه متاسفانه هنوز معمم نشدم!

جلوی همه از من قول گرفت که در اولین فرصت به لباس روحانیت معمم بشم. با همسرم در میون گذاشتم و ایشون هم گفت حتما خیریتی وجود داره که این صحبت رو با شما داشتن.مهدی منازاده

چرا با لباس روحانیت فعالیت می‌کنم؟

همونطور که بالاتر اشاره کردم، نه تنها فعالیتم با لباس روحانیت، بلکه ادامه دادن راه طلبگی برای این بود که بتونم حداقل یک پله به این قشر واقعا پر محتوا اما با قالبی نه چندان به روز، کمک کنم.لذا به لباس روحانیت ملبس شدم، در جدید ترین کلاس ها شرکت کردم و با حرفه ای ترین اساتید از موضوعات بازاریابی و انواع ارائه گرفته تا طراحی لباس و بهبود فردی و ارتباطات و … ارتباط برقرار کردم.برای این که در این طیف اثر مثبت داشته باشم، اولین مرحله این است که با جدید ترین مباحث روز آشنا باشم، به همین خاطر خودم رو در معرض این آموزش ها قرار دادم.

رسالت من این است که …

هر کس در این دنیا پا گذاشته تا ماموریتی که به آن سپرده شده را با موفقیت انجام دهد و در مسیر انجام ماموریت باشد. پیدا کردن این مأموریت مهم است!مأموریتی که منم برای خودم در این دنیا پیدا کردم، آشنا کردن حداکثر مردم جهان با سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله و اهل بیت ایشان است. تا جایی که بتوانم!شاید بپرسید چه ربطی به موضوع این نوشته داره؟ به نظر من لازمۀ انجام این ماموریت ملبس بودن به لباس روحانیت است! لباسی که به رسول خدا منسوب است میتواند مردم را با رسول خدا آشنا کند، فقط کار خطیری است! چرا که خوب و بد کارهایم را به پای من نمینویسند! بلکه قضاوت مردم به این گونه است که کارهای من را به لباس روحانیت نسبت میدهند.لذا لباس روحانیت قابلیت دارد بهترین وسیله برای آشنایی مردم با رسول خدا و اهلبیت طاهرینش باشد. همچنین در طرف مقابل! لباس روحانیت میتواند چهره دین و پیامبر و اهلبیت را به جهانیان به شکل منفی معرفی کند.همانطور که متاسفانه خیلی از هم‌لباسان من (چه بخواهیم قبول کنیم چه نخواهیم) با کلامشان تعریف زیبایی از دین نشان داده اند اما با اعمالشان عکس کلامشان را ثابت کرده اند.

میخواهم خودم را زندگی کنم!

و اما چه دلیلی دارد که با لباس روحانیت فعالیت آموزشی ام را دنبال کنم؟دلیل های مختلفی دارد که دلایل گذشته از آن ها خارج نیست! یک دلیل دیگر که در بالا ذکر نکردم این است که من انتخاب کردم با لباس روحانیت زندگی کنم. منِنوعی زمانی که تصمیم به انجام کاری می‌گیرم بهترین حالت این است که طبق انتخابم زندگی کنم.به نظر من عوض کردن رنگ و مدل و نوع لباس بر مبنای نظر مردم، بیانگر نشانه کمبود عزت نفس است! اصلا زندگی بنابر حرف مردم عزت نفس پایین را نشان می‌دهد. لذا من دلیلی نمیبینم که با لباسی غیر از لباسی که خودم انتخاب کرده ام زندگی ام را ادامه دهم. 

آیا بدون لباس روحانیت، فعالیت من بهتر پیش نمی‌رود؟

بستگی دارد بهتر را چه معنا کنیم؟ اگر معنای بهتر درآمد بیشتر است، بله این طور است. تدریس مباحثی که من تدریس می کنم با کت و شلوار یا لباس اسپورت قطعا درآمد بالاتری خواهد داشت. به این دلیل که مردم روحانیت رو به عنوان قشر رایگان میشناسند و خب باورشان نمیشود که یک روحانی برای یک کلاس پول میگیرد لذا کمتر در کارگاه هایی که با هزینه برگزار می شود شرکت میکنند.اما چیزی که برای من لذت بخش است، این است که شرکت کننده های کارگاه ها و دوره هامون، در ادامه هم در تمام کارگاه های جدید شرکت میکنند. یعنی مطلب به قدری کاربردی بوده که در کارگاه های جدید نیز ثبت نام کرده اند.اما بنا بر نظر من بهتر را اگر حال خوب و احساس رضایت از زندگی خودم بیان کنیم، نه بدون لباس روحانیت فعالیت من بهتر نمی شود!قطعا با وجود لباس روحانیت در کوچه و خیابان توهین هایی می شنوم، قطعا به خاطر لباس روحانیت به من تعرض هایی می شود، همانطور که در سال ۹۷ یک تصادف برای من و دوستم اتفاق افتاد فقط به خاطر لباس روحانیت.اما با توجه به رسالتی که برای خودم پیدا کرده ام، تمام این مشکلات را نیز پذیرفته ام. لذا هیچ مساله ای با این مشکلات بالقوه ندارم.تصادف دو طلبه

پیشنهادم به شما چیست؟

پیشنهاد رسمی من به شما این است که رسالت خودتان را پیدا کنید و بنا بر آن زندگی کنید! رسالت و ماموریت من و شما زمانی پیدا میشود که ارزش ها، توانمندی ها و اهداف خودمون رو بدانیم!و قطعا زندگی بر اساس ارزش ها و در مسیر ماموریت زندگی بسیار لذت بخش تر است از زندگی های به ظاهر زیبا اما تهی!!!

پاسخ به سوالات شما

سلام دوست عزیز. امیدوارم حالت عالی باشه!در دو فیلم گذشته در خدمت شما بودیم با ۲ فیلم عالی!فیلم اول در مورد ارزش ثانیه های ما بود و در فیلم دوم ۲ تکنیک عالی در مورد مدیریت زمان به شما یاد داده ایم. 

دانلود فیلم بالا

بسیار خوشحالم که تا الان در ۳ فیلم در خدمت شما باشیم. از آن جا که نتیجه گرفتن شما برای من و تیم من بسیار مهم است، پیشنهاد می‌کنم محصول آموزشی مدیریت زمان به توان ۲ را تهیه کنید.

در این محصول ۳ تکنیک ذهنی و ۹ تکنیک عملی در مورد مدیریت زمان یاد داده ایم.