مخاطبین وبسایت ما میدانند که من اهل صحبت در مورد تاریخچه نیستم و بیشتر تمرکزم روی مطالب زود بازده است! اما در بحث مدیریت زمان دانستن این که مدیریت زمان از چه زمانی استارت خورده، میتونه به ما کم کنه تا بهتر مطالب را با زندگی روزمره همگام سازی کنیم… پس در مورد تاریخچه مدیریت زمان با هم بخوانیم…
تاریخچه مدیریت زمان چگونه بود…
تاریخچه مدیریت زمان در دل کسب و کار و تجارت نهفته است.از ابتدای انقلاب صنعتی اروپا، صنعتگران و کارخانه داران متوجه شدند برای بهره وری بالاتر باید از زمان خود بهترین استفاده را داشته باشند. چرا که کار در کارخانه بر خلاف کار در زمین کشاورزی و یا در یک مغازه سنتی، نیاز به دقت و نظم خاصی در استفاده از زمان داشت.بنجامین فرانکلین، سیاستمدار، مخترع و دانشمند امریکایی میگوید:
زمان یعنی همان پول!
از زمانی که انسان به این بینش رسید که با استفاده از زمان میشود به دستاوردهای بیشتر دست پیدا کرد، تمرکزش را گذاشت بر مدیریت این زمان. بهمین خاطر دانشمندان حیطه کسب و کار در این زمینه پیش قدم شدند و دانسته های بسیاری از جانب آنها در مورد مدیریت زمان به ما رسیده است.فردریک وینسلو تیلور، پیتر دراکر و استیون کاوی از ابتدایی ترین و البته مطرح ترین صاحب نظران در حیطه افزایش بهره وری هستند.
از مدیریت زمان تا افزایش عملکرد
تاریخچه مدیریت زمان صرفا به به این جا ختم نمیشود.موضوعی فراتر از مدیریت زمان وجود دارد: یعنی افزایش عملکرد هم مورد بحث قرار میگیرد.تا حدود ۳۰ سال پیش، تمام تمرکز متخصصین بهبود فردی، روی مدیریت زمان بود.البته که اقتضای آن روزها این بود که افراد زمان خود را مدیریت کنند و همین یادگیری مدیریت زمان باعث میشد از روزشان بیشتر استفاده کنند.این موضوع در کشور های پیشرفته رواج پیدا کرد و افرادی که قصد خودسازی داشتند، به این مهارت، مجهز شدند.با وجود این که افراد مجهز به مدیریت زمان شده بودند، کسانی را هم میدیدند که بازدهی بسیار بالاتری دارند.یعنی از همان زمانی که در دست داشتند، بازدهی بیشتری در زندگیشان دیده میشد.همین اتفاق باعث پیدایش موضوعی به نام افزایش عملکرد شد.
افزایش عملکرد، یعنی چگونه از همین زمانی که در دست داریم، بهترین استفاده را داشته باشیم.
در کشور ما متاسفانه کمی دیرتر به علوم روز احساس نیاز پیدا می شود و الآن کماکان در موضوع مدیریت زمان درگیر هستیم و کم کم مردم در حال رو آوردن به افزایش عملکرد هستند. و البته با توجه به تاریخچه مدیریت زمان ، هنوز فاصله داریم تا فراگیری این علم و موضوع!
سوالی که در بخش نظرات سایت و همچنین در کامنتهای پیج اینستاگرام بسیار با آن مواجه شدیم، در رابطه با عادت کردن و این بود که یک رفتار بعد از چه مدت تبدیل به عادت میشود؟ من عبارت زمان تشکیل عادت را برای این تعبیر انتخاب میکنم.
در مقاله عادت چیست ، گفتیم که عادت عبارت است از رفتاری که بسیار تکرار کردهایم و مغز آن را به قسمت ناخودآگاه منتقل کرده است.در مقاله نقش باور داشتن گفتیم که قبل از انجام تکنیکهای عادتسازی باید برویم سراغ باورهایمان.باورهایمان را در مورد عادتی خاص اصلاح کنیم سپس تکنیکها را پیاده سازی کنیم.در مقاله مسیر عصبی اشاره کردیم به بحث علمی و این که در حقیقت چه اتفاقی میافتد که ما به رفتاری عادت میکنیم و عادت جدید شکل میکرد.در مقاله چرخه عادت هم به تئوری چرخه عادتها پرداختیم و چندین راه حل برای ایجاد یک عادت پیشنهاد کردیم.
زمان تشکیل عادت چقدر است؟
تحقیقات مختلفی وجود دارد که اعدادی را راجب عادت کردن بیان میکند.اما چیزی که در جلسات مشاوره به مراجعین گفته ام و آنها به نتیجه دلخواهشان رسیدند، این اعداد بوده:
۷ – اگر آگاهانه توانستیم عادت بدی را ۷ روز انجام ندهیم یا عادت خوبی را در زندگی پیادهسازی کنیم،به این معناست که یک مرحله به نهادینهشدن عادت کمک کردهایم.
۲۱ – مرحله اول عادتسازی، عدد ۲۱ است. عادتهای کوچک مانند مسواکزدن یا نماز اول وقت در ۲۱ روز تثبیت میشوند.یعنی اگر روزی انجام ندادیم، گمشدهای در زندگی خود حس میکنیم.
۴۰ – عادتهایی که در ۲۱ روز تثبیت شدهاند، در ۴۰ روز تبدیل به عادت میشوند.عادتهایی که ترک کردنشان با سختی امکانپذیر است مانند (ترک عادت دروغگویی یا ترک عادت نوشیدن الکل) در ۴۰ روز تثبیت میشوند.
۶۶ – بعد از ۶۶ روز میتوان گفت که عادتهای بد را ترک و عادتهای خوبی را جایگزین کرد.یعنی عادت اتفاق افتاده است.اما باید مراقب بعضی از عادتهای قدیمیمان باشیم. امکان دارد گاهی ناخودآگاه بازگردند.
۱۲۰ – آخرین زمان تشکیل عادت ، ۱۲۰ روز است.بعد از ۱۲۰ روز قطعا مسیرهای عصبی جدید از مسیرهای عصبی قدیمی قویتر شدهاندالآن میشود با اعتماد به نفس کامل فرمان را به قسمت ناخودآگاه بسپاریم و به زندگی خود برگردیم.با توجه به قلمرویی که عادتهایمان در زندگی ما دارند،پیشنهاد میکنم بعد از گذشتن ۴۰ روز، عادت جدیدی انتخاب کنیم و همانطور که حواسمان به تغییر عادت قبلی است،بر روی تغییر عادت جدید تمرکز کنیم.
آقای چارلز دوهیگ نویسنده کتاب قدرت عادت در کتاب خود ایدهای قدرتمند ارائه کرده به نام چرخه عادت . در این نوشته میپردازیم به توضیح این موضوع.
یک آزمایش جالب و قابل تامل!
محققان تصمیم گرفتند که رفتار موشها را در یک کار تکراری، در نظر بگیرند.سنسورهایی بسیار کوچک و قابل سنجش را در مغز یک موش قرار دادند. این موش را در ورودی یک جعبه تو در تو و در خروجی این جعبه، یک شکلات قرار دادندمحققان با استفاده از سنسورهای دقیقی که در مغز موش قرار داده بودند، میزان فعالیت مغز موشها را بررسی کردند.دفعات اول در تمام مراحل، مغز موش فعال بود. ابتدای مسیر، هر دفعه که به بن بست میرسید و هر بار که به دیوارهای برخورد میکرد. تمام این روندها، انرژی بسیاری از موش استفاده میکرد. و در آخر زمانی که موش به شکلات رسید، دوپامین (هورمون شادی) در مغز موش ترشح شد!این روند چندین بار اتفاق افتاد. بعد از ۱۷ بار تکرار، موش مسیر خود را بدون اشتباه پیدا کرد. سنسورها یک صحنه جالب را نشان میداد.ابتدای مسیر، مغز موش انرژی زیادی مصرف کرد تا الگوی تکرارشونده را تشخیص دهد. زمانی که تشخیص داد، مغز رفت در حالت کممصرف! موش بصورت کاملا خودکار، مسیر را پیمود تا به شکلات برسد. وقتی که به پاداش رسید، موش لذت برد و دوپامین تزریق شد.این آزمایش و آزمایشهای بسیاری که در مورد عادتها انجام شد، یک فرمول قابل توجه را به محققان نشان داد. این فرمول بیان میکند که بر اساس چه مؤلفههایی یک رفتار تبدیل به یک عادت میشود و چگونه به صورت روتین در میآید. این فرمول معرفی شده است تحت عنوان چرخه عادت !
محرک، رفتار و پاداش، سه مؤلفۀ تشکیل دهندۀ این چرخه است.
معضل شبکههای اجتماعی
قصد دارم مثالی بزنم که در زندگی اکثر مطالعهکنندگان این کتاب وجود داشته باشد. عادت وقت تلف کردن در شبکههای اجتماعی! شبکههای اجتماعی و پیامرسانها تبدیل شدهاند به قسمتی از زندگی جامعه ایرانی.اینستاگرام پُرمخاطبترین شبکه اجتماعی فعال در ایران است که نزدیک به ۴۰ میلیون کاربر دارد. چه میشود که ساعتها در روز زمانمان را پای این شبکه اجتماعی تلف میکنیم؟قصد دارم این عادت را بر اساس سه مؤلفه بالا توضیح دهم.حوصلهمان سر میرود و کاری نداریم، با خودمون میگیم “سری به گوشی بزنم” و میریم سراغ گوشی موبایل. نوتیفیکیشن (هشدار) اینستاگرام را میبینیم. نرمافزار را باز میکنیم. تعداد نظرات مخاطبان و تعداد قلبهایی که نثار مطالب ما کردهاند، یک حس خوب به ما منتقل میکند!با خودمون میگیم: “حالا ببینم دوستان چه مطالبی گذاشتند؟” مطالب رو باز میکنیم و فیلم طنزی که پسرخاله گذاشته رو میبینم. خب جالب بود! حس خوب دیگهای به ما منتقل شد. یک دانستنی یک دقیقه ای مطالعه میکنیم. حس خوب دیگه ای به ما منتقل میشه! به خودمون میایم وقتی که ۳ ساعت از زمانمون پای گوشی موبایل تلف شده!!!
چرخه عادت و مثال بالا
مثال بالا، نمونهای از اتلاف وقت ما در دنیای مجازی است که قصد داریم با هم تحلیلش کنیم:
عامل محرک: در این مثال، عامل محرّک ما، سر رفتن حوصله و بیکاری است! البته دفعات اول امکان دارد این عامل نبوده، اما الآن تبدیل شده به یک عامل محرک! عامل محرک چیزی است که اتفاق افتادنش، ما را سوق میدهد به انجام عادت.
رفتار: در مثال بالا، رفتاری که انجام شد، همان گشت و گذار در اینستاگرام است. رفتار همان چیزی است که در ما به عنوان عادت نهادینه شده. همان کار تکراری که اکثر اوقات ناخودآگاه انجام میدهیم.
پاداش: دوپامین یکی از هورمونهای مغزی ماست. ترشح این هورمون نتایجی دارد که یکی از آنها احساس لذت است. یک نکته مهم و درگوشی وجود دارد. مغز ما معتاد دوپامین است و هر کاری انجام میدهد تا دوپامین تزریق شود. در مثال بالا، با دیدن لایک و کامنت و ویدیوهای خنده دار و مطالب جذاب در اینستاگرام، در مغز ما دوپامین تزریق میشود.
در ادامه قصد داریم به هر کدام از این موارد بپردازیم و توضیح دهیم.
عامل محرک اولین مورد از چرخه عادت !
عامل محرک، اولین مولفه از چرخه عادت است. کاری که عامل محرک در روند تشکیل و ادامه یک عادت انجام میدهد، همان کاری است که یک جرقه کوچک با انبار باروت انجام میدهد. صدای اذان، عامل محرک است برای فردی که عادت به نماز اول وقت دارد. دیدن دوست پُرحرف، میتونه عامل محرکی باشد برای عادت غیبت کردن.عامل محرک در چرخه عادت میتواند یکی از موارد پایین باشد:
زمان:
یکی از محرکها برای انجام یک رفتار، زمان است. یعنی مغز فرد برای خود برنامه دارد که در زمان مشخصی یک کاری را بصورت روتین انجام دهد.چند سال پیش من عادت داشتم راس ساعت ۱۰ و نیم شب بخوابم! مدت زیادی این کار را انجام داده بودم و برایم تبدیل به عادت شده بود.ساعت ۱۰ تمام تلاشم را میکردم خودم را تا ۱۰:۳۰ به رخت خواب برسانم. مغز من عادت کرده بود به این که ساعت ۱۰ و نیم به استراحت برود.گذشت و گذشت تا روزهای امتحان فرا رسید! شب امتحان که همه درس میخواندند، راس ساعت ۱۰ و نیم در کتابخانه مدرسه خوابم میرفت و ساعت ۶ بیدار میشدم. نیم ساعت تأخیر در خواب خیلی برایم سخت بود.ساعت ۱۰ و نیم یک عامل محرک بود برای عادت خواب من! تا این زمان میرسید، بدنم ( مخصوصا مغزم) آماده تعطیلی بود. ذهنتون رو زیاد درگیر خواب من نکنید. مهم نیست! فقط برایم این مهم بود که مثالم را متوجه شده باشید. مطلب سادهایست و مطمئنم که متوجه شدهاید.
مکان:
شخصی در کامنتهای سایت سوالی پرسیده بود:حاجآقا سلام!عادت بدی دارم که اصلا دوست ندارم در زندگیام ادامه داشته باشد. اما نمیتوانم آن را ترک کنم. عادت به قلیان کشیدن دارم. به نظر شما چطور میتوانم این عادت را ترک کنم؟ من یک صدا ضبط کردم و برای این فرد ایمیل کردم. مضمون این صوت، توضیح این ۵ عامل محرک بود. فرد در پاسخ گفت:فکر میکنم مکانیه که من شرکت میکنم. من معمولا جلسۀ صحبت های دوستانهام را در قهوهخانه برگزار میکنم.من در پاسخ گفتم: تست کن و فضای جلساتت رو عوض کن. بعد به من بازخورد بده.بعد از یک ماه برای من ایمیلی آمد با کلی تشکر. ایشون در ایمیلش به من گفت که من یک ماه است که لب به قلیان نزدهام.مکان مشخص این قابلیت را دارد که محرک ما باشد برای انجام کاری تکراری!
یک اتفاق خاص
در جامعه مذهبی این اتفاقی را که قصد دارم مثال بزنم زیاد میبینیم.وقتی کسی عطسه میکند، اطرافیان سریع میگویند عافیت باشه!یک حادثه خاص اتفاق میافتد و باعث میشود کسانی که به عافیت باشه گفتن عادت دارند، به این عادت خود عمل کنند (بعضی اوقات بدون اراده!)
رفتار دیگران
این اتفاق را خیلی میبینیم: توی خیابان یک ماشین بوق ممتد میکشد و در پاسخ یک فُحش آبدار تحویل میگیرد. فردی که فحش میدهد خیلی اوقات بعد از فُحش دادن بین خودش و خودش شرمنده این حرفش میشود. گاهی ناراحت میشود که چرا جلوی دیگران این حرف رو زده. رفتار دیگران باعث میشود این فرد عصبی بشود و در نتیجه عصبانیت، دهان به فحاشی باز میکند.مثالهای بسیاری وجود دارد که رفتار دیگران، محرکی میشود برای انجام ناخودآگاه یک عادت!مثالهای دیگر با خودتان!
وضعیت احساسی
مثال واضحی که در این مورد میتوانم بیان کنم، رفتار افراد سیگاری است. این افراد میگویند که من بخاطر تسلی خاطرم سیگار میکشم. وقتی احوال احساسیام بهم ریخته، سیگار میکشم. این فرد عادت کرده است وقتی که از لحاظ روحی دچار اضطراب شد، سیگار بکشد. یا وقتی افسردگی سراغش آمد، سیگار بکشد.وضعیت احساسی هم پنجمین عامل محرک برای انجام یک رفتار است.
رفتار دومین نقطه در چرخه عادت
دومین زنجیره از چرخه عادتها، رفتار است. همانطور که بالاتر گفتم، رفتار عبارت است از همان کار تکراری که بدون زحمت و بعضی اوقات بدون این که آگاه باشیم انجام میدهیم.
رفتار همان کاریست که میگوییم به آن عادت کردهایم.
در افراد سیگاری، سیگار کشیدن رفتار است! در افراد سحرخیز، سحرخیزی رفتار است. یک اشتباه رایج که وجود دارد این است که باید رفتار را عوض کنیم. کمی جلوتر به این مساله میپردازیم.
پاداش نقطه پایانی چرخه عادتها
همانطور که بالاتر گفتیم، مغز ما معتاد دوپامین است. مغز ما زمانی که توسط دوپامین تغذیه میشود، لذت میبریم. مغز تمام تمرکزش بر این است که اتفاقی رخ دهد و دوپامینی تزریق شود.حال ما میتوانیم برای عادتسازی از این مکانیزم مغز استفاده کنیم. کاری که ظاهرا برای ما انجامش خوشآیند نیست را میتوانیم با استفاده از این مکانیزم مغز، به راحتی تبدیل به عادت کنیم.برای مثال:فردی که با مطالعه بیگانه است، میتواند از دوپامینِ چیزی که از آن لذت میبرد، استفاده کند. یعنی یک جورایی لذت قرض کند!! بعد از هر بار مطالعه، یک عدد شکلات بخورد. بعد از هر بار مطالعه، ۵ دقیقه بدون عذاب وجدان، در اینستاگرام بگردد. بعد از هر بار مطالعه، ۱۰ دقیقه پلی استیشن بازی کند. یا هر کار دیگری که دوست دارد را انجام دهد.با این کار، فرد تا مدتی به صورت آگاهانه مطالعه میکند و بعد (به خاطر چیز دیگری) دوپامین در مغزش ترشح میشود. بعد از مدتی، مغز شرطی میشود:مطالعه = بستنی = دوپامینوقتی مغز ما به این مرحله رسید، میتوانیم بستنی را یکی در میان کنیم و کم کم حذف کنیم.جلوتر میگوییم که بعد از چند روز مغز ما به این مرحله میرسد.
چگونه در زندگیمان چرخه عادت را پیادهسازی کنیم؟
بسیاری از افراد توقع دارند بدون این که باخبر باشند از عامل محرک و همچنین بدون این که پاداشی تعیین کنند، یک عادت بد را ترک و یک عادت خوب را جایگزین آن کنند. این کار شدنی است اما به اندازه دیدن پشت گوش، سختی دارد.
فکر کنم شما هم مثال ترک عادت مرض است رو شنیده باشید. این مثال برای کسانی است که از چرخه عادتها خبری ندارند.
این افراد را دوست دارم! چون صادقانه تلاش میکنند عادت بدی را ترک کنند، اما اکثرا شکست میخورند و روی خود برچسب بیاراده میزنند.خودداری از انجام یک رفتار هیچ عادتی را عوض نمیکند! برای تغییر یک عادت باید:
رفتار را شناسایی کنیم.
عوامل محرک (یا همان جرقهها) را شناسایی کنیم.
عوامل محرک (یا همان جرقهها) و رفتار را مدیریت کنیم.
برای موقعیتهایی که نمیشود محرکها را حذف کرد، یک رفتار جایگزین انتخاب کنیم. (مثلا اگر زمان اضطراب، سیگار میکشیم، سیگار را با تخمه عوض کنیم. زمان اضطراب تخمه آفتابگردان بشکنیم)برای موقعیتهایی که میشود محرکها را حذف کرد، محرک را حذف کنیم تا زمینه انجام آن عادت را نداشته باشیم. (مانند مثال قلیان و قهوهخانه در مثال بالا )
پاداش تعیین کنیم.
بعد از مدتی پاداش را مدیریت کنیم.
اگر پاداشی مناسب با سبک زندگی ما نیست، کم کم عوض کنیم و اگر میبینیم نتیجه مورد علاقه را گرفتهایم، پاداش را حذف کنیم.برای مثال برای این که تناسب اندام داشته باشیم، باید ورزش کنیم. برای عامل محرک و رفتار برنامه ریزی میکنیم، و یک بستنی تعیین میکنیم برای پاداش!خب یک بستنی به تنهایی شاید بیشتر از کالریای که با ورزش سوزاندهایم، کالری وارد بدن ما میکند! در این جا باید برنامهای داشته باشیم که بعد از مدتی که ورزش کردن در ما تبدیل به عادت شد، بستنی را کم کم از سیستم عادتمان حذف کنیم. اینفوگرافیک تغییر عادتها
صحبت آخر
در این نوشته در مورد چرخه عادت ، مطالبی را ارائه کردیم:مورد اول از چرخه عادت ، جرقه یا عامل محرک است.مورد دوم از چرخه عادت ، رفتار است.مورد سوم از چرخه عادت ، پاداش است.
متخصصین علوم عصبی به یک موضوعی دست پیدا کردند به نام مسیر عصبی!دانستن این موضوع در مسیر زندگی در حیطههای مختلفی میتواند به ما کمک کند به خصوص در ساخت عادت جدید . در این نوشته و فیلمی که آوردهایم، بصورت دقیق میتوانید درباره این موضوع بخوانید.
مسیر عصبی
ما در بدنمان سلول های بسیار زیادی داریم و فشردهترین سازه بدن ما، مغز ما هست ( که حالا حالاها خیلی باهاش کار داریم.)در بدن ما چیزی نزدیک به ۸۳ تا ۹۰ میلیارد سلول عصبی وجود داردکه به هر کدام از اینها یک نورون گفته میشود.هر کدام از این ۹۰ میلیارد سلول قابلیت دارد با ۱۰ هزار نورون دیگر ارتباط بگیرد!
ارتباط بین این نورونها (یا همان مسیر عصبی ) به چه دردی میخورد؟
هر کاری که ما انجام میدهیم، حاصل برقراری ارتباط بین یک رشته از نورون ها با یک رشته از نورونهای دیگر است. تا یک پالس الکتریکی از ناحیهای از مغز به ناحیۀ دیگر منتقل شود.زمانی که برای اولین بار قصد انجام کاری را داریم، باید یک رشته عصبی جدید ایجاد شود. پالس الکتریکی باید از روی هر کدام از این نورونها و مسیری که بین هر کدام از این نورونها برقرار شده، عبور کند.فاصله بین سلولهای عصبی خیلی کم است! اما برای پالس الکتریکی فاصله زیادی است. بخاطر همین مساله انجام کار جدید برای ما سخت است! چرا که پیمودن فاصله بین دو سلول عصبی برای پالس الکتریکی سخت است.خبر خوب این جاست!زمانی که برای بار اول کاری را به اتمام میرسانیم، یک اتفاق خوب افتاده! پالس الکتریکی به جایی که باید رسیده! از آن مهمتر این که رد پای خود را به جا گذاشته، راه برای پالسهای الکتریکی بعدی باز شده!
به زبان خودمونی بگیم؟
وقتی بار اول کاری رو انجام بدهید، دفعات بعدی به راحتی بیشتری میتوانید اون کار را انجام دهید و مقاومت کمتری از جانب مغزتان صورت میگیرد.خبر بهتر این جاست!هر چقدر بیشتر همان کار را انجام دهید، مسیر عصبی برای پالسهای الکتریکی جدید، واضحتر میشود و انجام آن کار راحتتر! این فیلم را با هم ببنیم:
خب مسیر عصبی چه ربطی به بحث عادتها و ایجاد عادت جدید دارد؟
بخاطر تکرار و تکرار و تکرار رفتارهای اشتباه،مسیرهای عصبی اشتباه بسیار قدرتمندی در مغزمان ایجاد کردهایم و عادتهای مخربی ساختهایم.اما با کمی تلاش میتوانیم این مسیرهای عصبی را ترک کنیم و مسیرهای جدیدی ایجاد کنیم.فقط کافی است تکرار و تکرار و تکرار داشته باشیم در انجام رفتارهای مناسب.اینطور به راحتی میتوانیم مسیر عصبی مناسب در مغزمان بسازیم. و این یعنی نزدیکترین مسیر پیشرفت!
مسیر عصبی در چه جایگاه هایی قابل استفاده است؟
هر جایی که رد پایی از یادگیری دیده میشود، میشود از داناییهامون از مسیر عصبی استفاده کنیم. مثلا در موضوع شروع گفتگو یا اعتماد به نفس یا مهارت تقویت اراده و یا مدیریت زمان و مهمترین کاربردش در عادت سازی است
سخن پایانی!
موضوع مسیر عصبی از آن موضوعاتی است که میگویم ای کاش جایی در سیستم آموزشی به دانشآموزان، میآموختند. گاهی اوقات در اطرافم دانشآموزانی را میبینم فقط بخاطر این که درسهایی مانند ریاضی را متوجه نمیشوند، کلا از کتاب زده میشوند.در صورتی که اگر این دانشآموز از مسیر عصبی خبری داشت، میدانست که مسیر عصبی ریاضی تشکیل نشده و با کمی تلاش این مسیر عصبی را نیز میتواند در خود ایجاد کند.پس فیلم بالا را دانلود کنید و تا میتوانید برای دیگران ارسال کنید تا آنها هم از این موضوع با خبر شوند.
باور داشتن ! باورها و عادتها دو کلمه غیر قابل تفکیک از هم هستند. اگر توانستیم باورهایمان را مدیریت کنیم، به راحتی میتوانیم عادتهایمان را کنترل کنیم.
ما باورهایمان را زندگی میکنیم!
در یکی از جلسات مشاوره، آقایی جلویم نشسته بود که دو باور بسیار خطرناک برای داشتن یک زندگی عاطفی داشت! این فرد با وجود این که ۲۷ سال بیشتر نداشت، اما تا بحال ۳ ازدواج ناموفق داشت! ازدواج اولش بخاطر یک باور اشتباه به جدایی رسیده بود.اولین باور خطرناک این بود که اگر اسم یک آقا در گوشی همسرش ببیند، به این معناست که با اون آقا رابطه فرازناشویی برقرار کرده! و این آقا در گوشی همسرش، اسم استاد راهنمای دانشگاه را دیده بود!همین اتفاق باعث شده بود که آقا به خانم تهمت خیانت زد و با پرداخت مهریه از این خانم جدا شده بود.باور خطرناک دوم این بود که اگر کسی طلاق بگیرد، دیگر ازدواجهایش نیز به جدایی ختم میشود.ببینید حرف من این نیست که بانوان را تشویق کنم که شماره مرد در گوشی تلفنشان ذخیره کنند. و اصلا در این حیطه قصد صحبت کردن ندارم. حرفم این است که اگر شماره فردی در گوشی دیگری بود، هزار احتمال دیگر غیر از خیانت وجود دارد! اما این فرد بخاطر باورش، همسرش را طلاق داده بود.و در مورد باور دوم: این همه انسان شاد و خوشبخت وجود دارند که ازدواج اولشان موفقیتآمیز نبوده ولی زندگی مشترک دومشان بسیار موفقیتآمیز بوده! هدفم از این مثال نشان دادن قدرت باور بود. این جمله را خیلی دوست دارم:
ما انسانها، باورهایمان را زندگی میکنیم و چیزی جز باورهایمان را نمیبینیم!
در بحث عادتها (مانند تمام حیطههای زندگی) قدرتمندترین چیز، باورهای ماست. اگر باور داریم که نمیتوانیم فلان کار اشتباه یا فلان گناه را ترک کنیم، قطعا این طور خواهد بود. و اگر باور داشته باشیم که به راحتی میتوانیم عادتی که برای دیگران سخت است را در خود تشکیل دهیم، قطعا این طور خواهد بود.هنری فورد یک جمله بسیار جالبی دارد:
چه فکر کنی میتوانی، چه فکر کنی نمیتوانی، در هر صورت حق با توست!
آیا نمیدانیم سیگار یا نوشابه ضرر دارد؟
از بین افراد سیگاری، شما کسی را سراغ دارید که نداند سیگار بد است؟ نداند سیگار مضر است و سلامتی انسان را به خطر میاندازد؟ نداند سیگار کشیدن سفیدی دندانها را تحتتاثیر قرار میدهد؟یا بین افرادی که نوشابه میخورند، کسی هست که نداند نوشابه برای معده ضرر دارد؟ کسی هست که نداند نوشابه پوکی استخوان میآورد؟ببینید افرادی که سیگار میکشند، یا نوشابه میخورند یا عادتهای بد مرسوم دیگر (بخوایم چند قدم برویم جلوتر عادت به اهمالکاری، عصبانیت، ولخرجی و یا عادت به گناهان اعتیادی مانند حسد، غیبت، چشم چرانی و بعضی از گناهان جنسی) دارند، شاید دقیقا ندانند که چه ضررهایی دارد، اما به خوبی میدانند که کار خوبی انجام نمیدهند.سوال اصلی اینجاست! چرا این کارها را انجام میدهند؟اگر بگوییم نمیدانند، چرا خوب میدانند! اگر بگوییم بلد نیستند، آموزشهای بسیاری در فضای وب وجود دارد که بصورت رایگان یاد میدهند که چگونه یک عادت بد یا گناه را ترک کنیم.چرا با علم به این که این عادتی که ملزم به آن است ضرر دارد، چرا آن را ترک نمیکنند؟پاسخ اینجاست که میدانند! اما باور ندارند ( قدرت باورها و عادتها را نمیدانند)!!!شخص سیگاری اگر با اولین پُکی که به سیگارش میزد، تمام دندانهایش زرد و سیاه میشد یا نفس تنگی میگرفت و ریهاش از کار میافتاد، قطعا سراغ پُک دوم نمیرفت! اگر فردی که عادت به نوشیدن نوشابه دارد با اولین جرعه نوشابه، خونریزی معده پیدا میکرد و استخوان پایش بخاطر پوکی استخوان میشکست، ادامه نوشابه را دور میریخت! یا فردی که به دروغ گفتن عادت دارد، اگر اولین دروغی که امروز فرصت گفتنش مهیا میشد را میگفت، بلافاصله متوجه از هم پاشیدن بنیان خانوادهای یا به هم خوردن رابطهای که با دوستش دارد را با چشمانش میدید، دیگر اقدام به گفتن دروغ نمیکرد.پس پاسخ واضح شد! فردی که به دام عادت بد یا گناهی افتاده است، میداند کارش بد است اما باور ندارد که این کار بد است باید باورها و عادتهای مناسبی داشته باشیم.!!!
باورها و عادتها
یکی از مهمترین کارها برای تبدیل شدن دانایی به باور این است که با چشمانمان ببنیم این عادت بدی که گرفتارش هستیم چه رنجهایی دارد و ترکش برای ما چه منفعتهایی ایجاد میکند.اگر خودمان را در مسیر اتفاقات مربوط قرار دهیم بسیار عالی و مطلوب است! مثلا سری بزنیم به بیماران ریوی و ببینیم چند درصد آن ها سیگاری بودهاند. یا سر بزنیم به بیمارانی که پوکی استخوان دارند و ببنیم چند درصد از آنها نوشابه نمینوشند. و یک سر به انسانهای موفق در حیطهای که هستیم بزنیم و ببینیم چند درصد از آنها اهل عادتهای بدی که ما داریم نیستند.این حالت مطلوب است.اما میدانم این کار سخت است و هر کسی حاضر به این نیست که تحقیق میدانی کند و به بیمارستانها و قبرستانها سر بزند. به همین خاطر راهحلی که آنتونی رابینز (گرانترین سخنران جهان) پیشنهاد میکند را برای شما آوردهام.جدول رنج و لذت!یک کاغذ برداریم و یک بعلاوه (+) رسم کنیم و خط پایینش را تا انتهای صفحه بکشیم. چیزی میشود شبیه به صلیب. یا تی (T) انگلیسی!حالا بالا، سمت راست آن بنویسیم رنج تَرک نکردن و بالا سمت چپ آن بنویسیم لذت تَرک کردن .حالا بیایم و پایین اینها را پـُر کنیم.میبینیم که باورها و عادتها میتوانند با این جدول تغییر کنند.در جدول پایین یک نمونه از زبان فردی که سیگاری است را میبینیم:
حالا که این جدول را کشیدیم. چه کارش کنیم؟؟
برای اثرگذاری این جدول، چند تا کار باید انجام دهیم:
باید با خودتان برنامه بذارید تا میتوانید پر کنید و گزینه اضافه کنید
باید تمام نکاتی که مینویسید برای خودتان منطقی باشد! رنجها برای شما ترسناک باشد و لذتها دهانتان را آب بیاندازد. امکان دارد یک رنج بنویسید که برای شخص دیگر خنده دار باشد! شخص دیگر مهم نیست! مهم این است که برای شما قابل لمس باشد.
یک روز در میان باید مرور کنید مثلا اگر از شنبه این هفته شروع میکنید روزهای زوج این هفته را بگذارید برای مرور مطالبی که در این کاغذ نوشته اید. هر دفعه ۵ دقیقه کافیه.
یک روز در میان باید اصلاحش کنید به این جدول گزینههایی را اضافه کنید، گزینههایی کم کنید، طرحش را عوض کنید! این کار را هم میتوانید به مدت ۵ دقیقه ادامه کارهای گزینه ۳ انجام دهید.
زمان مرور باید با صدای بلند بخوانید.
در یکی از آموزشهایی که از دکتر حورایی شنیدم (از اساتید خوب کشور هستند) به نکته جالبی برای تبدیل دانستهها به باور اشاره کردند. ایشون گفتند:ما دانستهها را در مغزمان جای میدهیم و باورها را در قلبمان و فاصله مغز و قلب ما، دهان ماست! اگر میخواهیم یک دانستهای را باور کنیم، باید با زبانمان با توجه کامل آن دانستهها را مرور کنیم. ببینید کل این کار نوشتنش نیم ساعت طول میکشد و یک روز در میان ۱۰ دقیقه زمان میخواهد. یعنی هفته ای ۳۰ دقیقه! ولی قدرت بسیاری در انتقال دانستهها به باور دارد.
از تکنیک جدول رنج و لذت میتوانید در حذف یک باور و یا ایجاد یک باور استفاده کنید.
سخن پایانی
نمیشود دو کلمه باورها و عادتها را از هم جدا دانست . این باورها و عادتها هستند که زندگی ما را رقم میزنند و باورها و عادتهای ما میتوانند ما را خوشبخت کنند یا این که ما را بدبخت کنند.
با توجه به تحقیقات روانشناسی، ۹۵ درصد از شادی، ناراحتی و تمام نتایج و احساسات به عادت ها بستگی دارد.
عادت به چه معناست؟
یکی از کلماتی که در اصطلاح به کار برده میشود و به راحتی نمیتوان آن را تعریف کرد، کلمه عادت است.میشود تعریف کرد اما هر کس تعریفش نسبت به تعریف دیگری تفاوتهایی دارد.تعریف من در این کتاب از عادت، همان چیز است که در ذهنهای شما میآید!
عادت به رفتاری گفته میشود که در زمان یا مکان مشخص با حداقل توجه و انرژی اتفاق میافتد.
کتابهای مختلف آکادمیک وجود دارند که به تعریف عادت پرداخته و معانی مختلف دیگر را نقد یا تحلیل کردهاند.اما بحث ما در این کتاب، تعریف و چیستی و چرایی و فلسفه چیزی نیست! این کتاب کاربردی است و خیلی کم در تعاریف زمان شما را مصرف میکند. بیشتر تمرکز ما بر چگونگی است و نیاز به تمرین و عملکرد شما دارد.
عادت در مسیر موفقیت چه جایگاهی دارد؟
خدای متعال قوانینی بر جهان وضع کرده که با استفاده از آنها میتوان تا نامحدودها ارتقا پیدا کرد یا تا نامحدودها سقوط کرد!در قرآن کریم به هر دو مدل اشاره شده است! آیه دوم سوره نجم، میزان ارتقای انسان را تا نزدیکی بسیار زیاد به مقام خدای متعال معرفی کرده است. رسول خدا در معراج به این درجه از کمال دست پیدا کرد.در جای دیگر از قرآن، نقطه مقابل معرفی شده است. عزت نفس چیستعذاب وجدانآیه ۱۷۹ سوره اعراف میگوید عدهای هستند که از چهارپایان هم پستترند.چه میشود که انسان میتواند به بالاترین درجهها صعود یا به پایینترین درجه سقوط کند؟پاسخ ساده است! عادت های سالم و خوب، انسان را به بالاترین درجات انسانیت هدایت میکند. عادت های بد نیز انسان را به پایینترین نقاط میرساند
در مغز ما چه اتفاقی میافتد که عادت میکنیم؟
بالاتر اشاره کردیم که بر این جهان قوانین بسیار دقیقی حاکم است. مغز ما هم بهعنوان پیچیدهترین سازه در جهان، مکانیزمهای بسیار دقیقی دارد. از جمله این مکانیزمها، مکانیزم عادتسازی است! این مکانیزم وظیفه دارد کارهای تکراری را تحلیل و بعد به یک عادت تبدیل کند.مغز تحلیل میکند که پشت این کار تکراری چه الگوی ثابتی وجود دارد؟ این الگو را پیدا میکند و زمانی که انسان دوباره در این الگو قرار میگیرد، همان رفتار را بدون نیاز به توجه و تمرکز تکرار میکند.به طور میانگین، مغز هر فردی، ۲ درصد از وزن بدن آن فرد را تشکیل میدهد ولی ۲۰ درصد انرژی بدن را صرف میکند. به همین خاطر است که تمام تلاش مغز این است که:
کارهای جدیدی انجام ندهیم.
کارهایی که زیاد انجام میدهیم را به عادت تبدیل کند یک عادت جدید تا انرژی کمتری از ما بگیرد.
حالا متوجه شدید وقتی که در نظر دارید کار جدیدی انجام دهید، بهانههایی بسیار خلاقانه به ذهنتان میآید! این بهانهها تماما به این مکانیزم مغز برمیگردند. چرا که نمیخواهد انرژی بیشتری مصرف کند. تمام تلاشش را انجام میدهد که کمترین انرژی را مصرف کند. برای مقابله با این بهانه ها به اراده ی قوی نیاز داریم و باید روی تقویت اراده مون کار کنیم.
عادت های کوچک، نتایج بزرگ!
اگر در طول یک ماه تمام رفتارهای ریز و درشت خود را مکتوب کنید، خواهید دید نتایجی که در زندگی ما رخ میدهد بخاطر عادت های کوچک و بزرگ ماست.طبق تحقیقات انجام شده، ۹۵ درصد از نتایج، داشتهها و دستآوردهای ما حاصل عادت های ماست. تنها ۵ درصد از زندگی را آگاهانه ثبت میکنیم که آمار عجیبی به نظر میآید.دارن هاردی نویسنده اثر مرکب در این کتاب مثال جالبی میزند. آیا شنیدهاید فیل فردی را گاز گرفته باشد؟ پشه چطور؟ تا الآن کدامیک از این دو حیوان انسان را بیشتر آزار دادهاند؟ فیل عظیم الجثه یا پشهای که وزنش به ۱ گرم هم نمیرسد؟پشههایی وجود دارند که با جثه کوچکشان، قدرت این را دارند که یک بیماری خطرناک و مرگآفرین منتقل کنند.خیلی کم پیش میآید که ما از رفتارهای بزرگ و کلی ضربه بخوریم، اما چیزی که سرنوشت ما را میسازد، رفتارهای کوچک و بزرگ ماست که بصورت عادت در زندگیمان روان هستند.
عادت ها از کجا تشکیل میشوند؟
عادت ها (همانطور که در تعریف عادت اشاره کردم) تشکیل شده از رفتارهایی که انجام دادیم و انجام دادیم و انجام دادیم و انجام دادیم. یعنی یک رفتار تبدیل شده است به عادت و این تعریف عادت کردن است !پس:
باید ببنیم رفتارهایی که انجام میدهیم از کجا تشکیل شده است.
یک دختر کوچولو از مادرش پرسید:« مامان چرا سر و ته سوسیس رو با چاقو جدا میکنی و بعد سوسیسها رو سرخ میکنی؟»مادر جواب داد: «مادربزرگت این کار را انجام میداد و من دلیل اصلیش رو نمیدونم.»دختر بچه رفت پیش مادربزرگش و این سوالش را تکرار کرد. مادربزرگ لبخندی زد و برای دختر کوچولو توضیح داد:«من همیشه میدیدم مادرم سر و ته سوسیسها رو میبُره! گفتم شاید این کار حکمتی داره و من هم بعد از ازدواج این کار را انجام میدادم. اواخر عمر مادرم، یک شب شام مهمان ما بود. من میخواستم سوسیس سرخ کنم و داشتم سر و ته سوسیس رو قطع میکردم که مادرم پرسید: “چرا این کار رو میکنی؟ “من پاسخ دادم: “چون شما همیشه این کار رو میکردی!”مادرم خندید و گفت: “من این کار رو میکردم چون تاوهای که داشتم کوچک بود و نمیشد سوسیس رو کامل در آن سرخ کرد!” »حقیقتا بسیاری از رفتارهای ما در زندگی دقیقا تقلید از چیزهایی است که دیدهایم و برایشان دلیلی نداریم.
آزمایشی بسیار جالب بر روی میمونها
تحقیقات بسیاری در این باره بر روی حیوانات مختلف انجام شده است. تحقیق ۵ میمون یکی از معروفترین تحقیقات در این زمینه است.
۵ میمون را در قفسی که یک نردبان وسط آن قرار داشت، گذاشتند. چند عدد دوش آب نیز بالای قفس تعبیه کرده بودند که اگر میمونی به بالای نردبان رسید، آب سرد روی آن میمون بریزد. محققها چند عدد موز روی این نردبان گذاشتند. یکی از میمونها که از بقیه زرنگتر بود، رفت بالای نردبان و موز را از روی نردبان برداشت. دوش آب سرد فعال شد و از آن جایی که میمونها از آب سرد تنفر دارند، حس بدی به آنها دست داد! اما نمیدانستند دلیل این آب سرد چیست؟این روند ۳ بار دیگه انجام شد. موز بالای نردبان قرار گرفت، میمونی موز را برداشت و دوش آب سرد فعال شد. دفعه چهارم محققان دیدند که میمونی که موز را بر میدارد توسط میمونهای دیگر مورد ضرب و شتم قرار میگیرد.میمونها دلیل بارش را فهمیده بودند و دیگر میمونی سمت نردبان نمیرفت تا موز را بردارد.محققان یکی از میمونهای قفس را برداشت، و میمون جدیدی در قفس گذاشت. میمون جدید رفت بالا نردبان و موز را برداشت! آب سرد جاری شد و محققان دیدند که ۴ میمون قدیمی در حال ضرب و شتم این میمون از همه جا بیخبر هستند.بار دیگر موز قرار گرفت با این تفاوت که بارش آب سردی وجود نداشت! میمون جدید رفت بالا و موز رو برداشت ولی آب سردی نبارید! میمونها شروع کردند به ضرب و شتم میمون جدید.یک میمون دیگر جایگزین یکی دیگر از میمونهای قدیمی کردند. دیگر بارشی در کار نبود. میمون جدید میرفت موز را برمیداشت و توسط مابقی میمونها مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.نوبت به نوبت تمام میمونهای قدیمی عوض شدند و میمونهای جدید جایگزین شدند. نکته جالب این جا بود که میمون دیگری به جمع این میمونهای جایگزین شده اضافه شد. موز بالای نردبان قرار گرفت و این میمون بیچاره توسط میمونهایی که دلیل کارشان را نمیدانستند مورد ضرب و شتم قرار گرفتند!این اتفاق برمیگردد به سلولهای آیینهای مغز ما که وظیفه آموزش دیدن را دارند. میبینند که دیگران چه کارهایی را انجام میدهند و این کارها را در زندگی خودمان منتقل میکنند.یک روایت از حضرت امیر با این مضمون وجود دارد:
« مراقب افکارت باش که گفتارت را تشکیل میدهد. مراقب گفتارت باش که رفتارت را تشکیل میدهد. مراقب رفتارت باش که عادتهایت را تشکیل میدهد و مراقب عادت هایت باش که سرنوشت تو را تعیین میکند.»
مانند دیگر مقاله هایی که در سایت مطالعه کردید، قصد ندارم با تعبیر های “دهان پُر کن” به شما به عنوان مخاطب سایت “احساس نادانی” مطلق بدهم. پس تعریفی که میخواهیم برای مدیریت زمان ارائه کنم، تعریفِ سبک و زود هضم است. مدیریت زمان یعنی:
برنامه ریزی برای استفاده بهتر از دقایق روز از طریق تقسیم مناسب زمان بین کارها!
جالب است! در زندگینامه افراد موفق در جهان یک نکته مشترک وجود دارد که خیلی از این افراد موفق، این نکته را دلیل موفقیت خود میدانند. این نکته چیزی نیست جز استفاده مناسب از زمان .
ارزش زمان شما چقدر است؟
خیلی جاها شنیده ایم که زمان مانند طلاست! اما این جمله حرکتی ایجاد نمیکند! برای این که متوجه شویم زمان تا چه اندازه در زندگی ما اثر دارد، قصد دارم آن را با پول بسنجم. مطمئنم زمان چیزی است که با هیچ پولی قابل قیاس نیست، اما به هر حال برای این که قابل لمس باشد، میخواهم فرمولی به شما معرفی کنم تا ارزش زمانتان را برای شما معرفیاین فرمول چند مرحله دارد:مرحله اول: هدف مالی شما برای ۳ سال آیندهمرحله دوم: میزان ساعتی که دوست دارید در ازای آن این درآمد را داشته باشید (همان سه سال آینده)مرحله سوم: تعیین ارزش پولی یکی ساعت شما.یک کاغذ و خودکار کنار خود داشته باشید و دقیقا حساب کنید:
مرحله اول: قصد دارید سه سال دیگه دقیقا چقدر درآمد داشته باشید؟
چرا میپرسم سه سال؟ سوالم از این آب میخورد که انسان های دنبال افزایش بهره بری و پیشرفت الآن در حال مطالعه این مقاله هستند. اگر برنامه ای برای افزایش درآمد ندارید، مساله ای نیست! درآمد امروزت رو در نظر بگیر!دوست دارید ۳ سال آینده به ازای یک ماه کار مفید، چقدر ورودی مالی داشته باشید؟ببینید هر عددی که به ذهن شما میآید، شما توانایی کسب آن را دارید و فقط نمیدانید چگونه این عدد را به دست آورید. ترس نداشته باشید! عدد را بنویسید، برای بدست آوردن آن نیاز به دانایی دارید. برای کسب دانش در دنیای امروزه فقط کافیه اراده کنید. محتوای رایگان بسیاری برای آموزش دیدن پیدا خواهید کرد. خب! هر عددی را یادداشت کردید، تقسیم کنید بر ۲۷ (تعداد روزهای کاری در یک ماه) تا این جای کار شما ارزش یک روز خود را در ۳ سال آینده مشخص کرده اید.
مرحله دوم: قصد دارید برای این درآمد چقدر زمان بگذارید؟
خب در مرحله دوم باید مشخص کنید که درآمدی که در نظر دارید ۳ سال دیگه داشته باشید، به ازای چند ساعت مصرف زمان در روز باشد؟افراد معمولا ۸ ساعت کار روزانه را در نظر میگیرند. اما راه هایی هست که شما درآمد غیرفعال داشته باشید. یعنی زمانی که حتی شما خواب هم باشید، پول به حسابتان بیاید.قصد ندارم به ذهنتان جهت دهم.مشخص کنید که درآمدی که میخواهید داشته باشید، به ازای چند ساعت کار در روز خواهد بود؟؟؟؟؟؟
مرحله سوم: محاسبه دقیق ارزش ریالی زمان شما
در این مرحله باید عددی را که در مرحله اول بدست آورده اید را تقسیم کنید بر عددی که در مرحله دوم به دست آورده اید.برای مثال این تصویر را ببنید:
با توجه به این فرمول میتوانیم ارزش زمانمان را بر اساس پول بسنجیم.
یک مزیتی که این کار دارد، این است که ارزش زمان برایمان ملموس میشود. آگاهی داریم اگر کاری که ارزشش از یک ساعت من کمتر است انجام دهیم، دیگر نمیتوانیم در سه سال این عدد برسیم.
با توجه به فرمول بالا، همین الآن ارزش زمانتان را حساب کنید و روی یک کاغذ A4 بنویسید و جایی که زیاد رفت و آمد دارید بچسبانید تا همیشه جلوی چشمانتان باشد.
نقاط کور در مدیریت زمان
قبل از این که بخواهیم در مورد ادامه بحث صحبت کنیم، اجازه میخوام که به این نقاط کور در مدیریت زمان بپردازم. منظورم دقیقا این است که خیلی اوقات مساله ما، مدیریت زمان نیست! مساله چیز دیگریست که ما (از روی اشتباه) آن را مدیریت زمان دیده ایم.چند موردی که در پایین به آن ها اشاره کرده ام عبارت اند از:
رویاهای بزرگ و هدفگذاری غیر واقعی
ضعف در مهارت تصمیم گیری و اولویت بندی
ضعف در برون سپاری
کمال طلبی
مشکل در حل مساله
اهمال کاری
ضعف در نه گفتن
پیشنهاد میکنم توضیحات هر کدام را مطالعه کنید و به قسمت هایی که پیشنهاد شده مراجعه کنید.
رویاهای بزرگ و هدف گذاری غیرواقعی
بسیاری از ما زمانی دچار ضعف در مدیریت زمان میشویم که اهداف خیلی بزرگ و غیر واقعی برای خودمان تعریف میکنیمگاهی تصمیم میگیریم به رویای بزرگی که برای خود ترسیم کرده ایم، برسیم. اولین چیزی که بعد از نگاهمان به غول های آن حیطه به ذهنمان خطور میکند، کمبود زمان است! فرقی نمیکند چه حیطه ای باشد! آموزشی، مذهبی، اقتصادی، علمی یا هر حیطه دیگر!یک تله ذهنی وجود دارد به نام مقایسه!خیلی افراد میگویند مقایسه پسندیده نیست! اما به نظر من مقایسه یک ابزار است و مانند تمام ابزار های دیگر، هم میشود از آن به شکل صحیح استفاده کرد و هم به شیوه غلط!مقایسه ایراد دار، مقایسه ای است که بین دو چیز با شرایط متفاوت اتفاق می افتد.هنگامی که برای خودمان یک رویای بزرگ تعیین میکنیم و خودمان را با افرادی مقایسه میکنیم که شرایطشان با ما متفاوت است، باعث میشود کمبود زمان رو حس کنیم و دچار زیاده کاری شویم.علی حاجی محمدی از جوان های موفق کشورمان است که در حیطه کسب و کار های اینترنتی فعال هستند، یک جمله بسیار زیبایی دارند:الانِ کسب و کار خودتون رو با الانِ دیگر افراد و کسب و کارهای موفق مقایسه نکنید!
افراد و کسب و کار های موفق، شروع حرکت را با وضعیتی شبیه به الآنِ ما یا حتی عقب تر از ما تجربه کرده اند. کافی است یک سرچ کوچک در گوگل در مورد شروع آمازون، اپل و دیگر کسب و کار های موفق داشته باشید.
ضعف در مهارت تصمیم گیری و اولویت بندی
از استیو جابز رمز موفقیتش را پرسیدند. در جواب گفت:نیمی از موفقیت یعنی داشتن ایده های خوب و نیم دیگر یعنی رها کردن ایده های خوب برای پرداختن به ایده های عالی!در یکی از دوره های آنلاینی که در موضوع مدیریت زمان شرکت کردم این جمله را از مدرس شنیدم. این جمله را از دان فین شنیدم و مسئولیت صحت یا عدم صحت این جمله به خود این مدرس بیزینس برمیگردد. اما جمله ای است که بتوان به آن بعنوان رمز موفقیت یک انسان نگاه کرد.من بعنوان یک مدیر میخواهم در جلسات برون سازمانی بسیاری شرکت کنم. از طرفی هم سر زدن به کارمندان و خوش و بش با آن ها، یک کار بسیار مهم است که میتواند به پیشرفت کسب و کارم کمک کند. بحث دیگر این است که نمیشود از خانواده بخاطر کسب و کار چشم بپوشانیم، پس میخواهم در حالی که به دو کار مهم قبل برسم، برای خانواده هم زمان بگذارم!
تمام این کار ها را هم به قدری مهم میدانم که نمیتوانم به نفع یکی از این ها، دیگری را رها کنم.دقیقا همین عدم اولویت بندی، میتواند بازدهی ما را کم کند.اولویت بندی مهارتی ضروری است که در عین حال پرچالش و سخت قلم داد می شود.خیلی اوقات برای فرار از سختی و چالش اولویت بندی، میرویم سمت یادگیری مدیریت زمان و صورت مساله (یادگیری مهارت اولویت بندی) را رها میکنیم.به عبارت دیگر خیلی از ما از انتخاب بین مهم و مهمتر میترسیم.درست مانند کسی که ۱۰ هزار تومان پول، باید بین یک بستنی ۵ هزار تومانی و یک فالوده ۶ هزار تومانی یکی را انتخاب کند، اما و چنان از انتخاب بین این دو میترسد و دچار تردید می شود که ۱ هزار تومان قرض میگیرد و هر دو را میخرد!!!
ضعف در تفویض اختیار
کمبود زمان برای بسیاری از افراد امکان دارد بخاطر عدم تسلط بر مهارت تفویض اختیار است.خیلی از اوقات در واگذاری کارها به دیگران، درست عمل نمیکنیم! یا این اعتقاد را داریم که نمیشود کار را به دیگران سپرد، یا درست نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. طوری کارها را به دیگران میسپاریم که بیشتر از حالت معمولی زمان خودمان را میگیرد.امثال این اتفاق ممکن است برای شما اتفاق افتاده باشد:به یکی از دوستانتان سپرده اید که مهمان های جشن عروسی تان را دعوت کند. اما به تعداد شرکت کننده ها با شما تماس میگیرد و از شما میپرسد که آیا فلانی رو بگم؟ تنها بیاد یا با خانواده ! فلانی برای عروسی فرزندش شما رو دعوت نکرد! و مانند این مثال ها! اگر خودتان وقت میگذاشتید و دعوت میکردید زمان کمتری مصرف میشد!یا این مثال:وظیفه آشپزی در منزل به پای شماست اما شما بخاطر یک مساله دیگر، فرصتی برای آشپزی ندارید. از همسرتان میخواهید که شام امشب را درست کند. حال سوال ها شروع میشود چند پیمانه برنج بریزم یا آب باید چه مقدار بجوشد و یا این که فلان ادویه را کی به غذا اضافه کنم. سوال هایی که میپرسد ۲ مشکل دارد:
شما زمان بیشتری که بخواهید به آشپزی بپردازید باید زمانتان را بگذارید برای پاسخگویی و حتی آموزش به همسرتان
سوال ها هر چند دقیقه یکبار تکرار میشود و همین باعث از بین رفتن رشته تفکر و تمرکز شما میشود که بازدهی شما را بسیار پایین می آورد.
کافی است چند تا از این تجربه های ناموفق در سپردن کار ها به دیگران داشته باشیم تا به این نتیجه برسیم که ای بابا هیچ کس مانند خودم نمیتواند کار های مرا انجام دهد.کس نخوارد پشت من / جز ناخن انگشت منعقیده دارند که هیچ کس مانند من برای کار دل نمیسوزاندشروع میکنیم به انجام و خودداری میکنیم از تفویض اختیار به دیگران. به کارهایمان نمیرسیم و فکر میکنیم نرسیدن به کارها بخاطر نداشتن مهارت مدیریت زمان است.
کامل گرایی
کامل گرایی نیز میتواند یکی از مشکلاتی باشد که ما را به سمت مدیریت زمان سوق داده باشد.کامل گرایی یا کمال طلبی کلمه ای است، ترجمه عبارت perfectionism که در کشور ما با عبارت هایی مانند کمال گرایی، کامل گرایی، کمال طلبی و یا کمال گرایی مطرح میشود. کاری به معنای تحت اللفظی ندارم.معنای این اصطلاح این است که کاری را انجام نمیدیم یا انجام میدهیم که تمام استانداردهای لازم آن را به صورت ۱۰۰ در صد کسب کرده باشیم. و اگر کاری را انجام دادیم و توانستیم ۹۵% مسیر را به خوبی برویم و ۵ درصد خطا داشته باشیم، از کاری که انجام داده ایم رضایت درونی نداریم.انسان های کامل گرا، یا در زندگی دستاوردی ندارند! چرا که استاندارد های فرضیشان محقق نشده که شروع کنند، یا شروع کرده اند و دستاوردهایی نیز دارند اما اصلا احساس رضایت از زندگی را تجربه نکرده اند. چون ۱۰۰ درصد را فتح نکرده اند و نمره ۹۵ باعث ناراحتی آن ها شده.جالب است بدانید، خاصیتی که در دنیا وجود دارد این است که دست بالای دست بسیار است یعنی نمیشود در دنیا کامل بود و همین خاصیت دنیا باعث شده کامل گراها رضایت از زندگی نداشته باشند.خب کامل گرایی چه ربطی به مدیریت زمان دارد؟معمولا فردی که کامل گراست برای انجام یک کار چند برابر زمان مورد نیاز وقت میگذارد. برای یک مهمانی معمولی به اندازه یک عروسی زمان میگذارند و باید تمام جزئیات را بررسی کنند تا این که نکند چیزی را از قلم انداخته باشند.با این مساله در زندگی روبرو میشوند و درمان آن را در مدیریت زمان میبینند و به سمت این مهارت گسیل می شوند.
ضعف در مهارتحل مسئله
مساله بعدی که میتواند ما را به مدیریت زمان محتاج کند، مهارت حل مساله است.یکی از مهمترین مشکل ها در حل مساله این است که ما هیچ سیستمی برای حل مسائل خود یا سازمان خود نداریم. هر مساله ای که پیش می آید، بصورت موردی حل میکنیم.مثال میزنم: کلا رفتار ما طوری است که باعث میشود دیگران از ما و دارایی های ما سوء استفاده کنند. چیزی از مهارت نه گفتن نمیدانیم، دیگران ما را در تنگنا قرار میدهند و از ما در جایی که به نفعمان نیست جواب “بله” میگیرند. دوست من آمده و بر خلاف میلم ماشینم را برای رفتن به مسافرت طلب میکند. من را در رودرواسی قرار میدهد و از من پاسخ بله میگیرد. به هر دلیلی بخاطر نداشتن ماشین بین من و همسرم بگو مگویی رخ میدهد. من بجای این که اقدام کنم برای یاد گرفتن مهارت نه گفتن، تمام تمرکزم را میگذارم تا مساله پیش آمده بین خود و همسرم را حل کنم.نداشتن یک سیستم برای حل مساله، باعث میشود ما زمان بسیاری را در حال حل کردن مساله های موردی باشیم.
مشکل اهمال کاری
اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها هم میتواند دلیل دیگری برای احساس نیاز به مدیریت زمان باشد.یک قاعده کلی وجود دارد که این گونه بیان میکند:الآن بهترین زمان برای انجام کارهای الآن است و فردا بهترین زمان برای انجام کارهای فردا !با انجام ندادن کارهای الآن، فردای خودتان را شلوغ نکنید!من باید الآن درس هایی که امروز در کلاس ارائه شد را مطالعه و مرور کنم، اما میگذارم برای شب امتحانمیدانم که روز دوشنبه هفته آینده عروسی یکی از اقوام دعوتم اما الآن که مهلت دارم کت و شلوارم را به خشکشویی نمیدهم و کار را موکول میکنم به شنبه یعنی دو روز قبل از عروسی!۲ روز است چراغ بنزین ماشینم روشن شده ولی تا ماشین به التماس نیافتد یا خاموش نشود برای پر کردن باک ماشین اقدام نمیکنم…این مثال ها چند مثال از زندگی روزمره ما است که با توجه به اهمال کاری، وقتی دست به کار میشویم که زمان زیادی نداریم و خودمان را محتاج میبینیم به موضوع مدیریت زمان.
ضعف در هنر نه گفتن
دلیل دیگر این که ما بخاطر آن احساس نیاز به مدیریت زمان پیدا میکنیم، ضعف در هنر نه گفتن است.شاید شما از جمله کسانی باشید که نمیتوانند به سادگی به دیگران “نه” بگویند. این دسته از افراد به همین دلیل نمیتوانند از زمان خود استفاده کنند و زمان خود را بخاطر خجالت یا رودربایستی وقف دیگران میکنند. افرادی که از این لحاظ دچار مساله هستند، مدیریت زمان میخواهند تا بتوانند کار دیگران را بهتر انجام بدهند و سپس به کار خود برسند.تا زمانی که این دست از افراد مشکل خود را در نه گفتن حل نکنند، نمیتوانند از تکنیک های مدیریت زمان استفاده کنند.
۵ کتاب برتر روز جهان در مورد مدیریت زمان
یکی از بهترین راه ها برای پیدا کردن کتاب های مرجع در هر موضوع، پیدا کردن کتاب های پرفروش در آن حیطه است. پرفروش ترین کتاب ها در حیطه بهبود فردی و موضوعاتی که جهانی است و اختصاص فرهنگی ندارد را میتوان در آمازون (بزرگترین فروشگاه اینترنتی جهان) پیدا کرد.برای پیدا کردن کتاب های مرجع در حیطه مدیریت زمان تا امروز (۱۲ مارس ۲۰۱۹) به وبسایت آمازون مراجعه کردم و ۵ کتاب برتر در حیطه مدیریت زمان را پیدا کردم و اطلاعاتی کلی در مورد این ۵ کتاب جمع آوری کردم.
اولین کتاب مدیریت زمان : به انجام رساندن کارها
این کتاب توسط دیوید آلن نوشته شده است. اولین نسخه این کتاب در سال ۲۰۰۱ به چاپ رسیده است.
دیوید آلن نویسنده این کتاب، شخصیتی جالب دارد. بعد از فارق التحصیلی از دانشگاه، اعتیاد فراوانی به هروئین داشته و تا ۳۵ سالگی، ۳۵ شغل را تجربه میکند. دیوید آلن الآن ۷۴ سال دارد و جزء برترین مشاوران بهبود فردی و افزایش عملکرد در جهان است.دیوید آلن در سال ۱۹۸۰ بعنوان مشاور بهبود فردی در یک شرکت فضایی – نظامی مشغول به کار بود که متوجه یک قاعده کلی در حیطه مدیریت زمان شد.قاعده ای که آلن به آن رسید را در قالب یک کتاب منتشر کرد تحت عنوان Getting Thing done .نویسنده این کتاب، مخاطب خود را با گذراندن ۵ مرحله مجهز میکند به انجام کار ها
در مرحله اول پیشنهاد میکند که تمام کارهایی که ذهن ما را مشغول کرده است را بر روی کاغذی پیاده سازی کنیم
در مرحله دوم باید بررسی کنیم و ببینیم این کارها چه کارهایی هستند و برای انجام آن ها چه کارهایی را باید انجام دهیم
در سومین قدم باید مشخص کنیم چه نتیجه ای از این کار ها توقع داریم
تصمیمی بگیریم که کدام کار را در اولین قدم باید انجام دهیم
در مرحله پنجم و آخر باید کارها را تک تک به صورت کامل انجام دهیم.
نسخۀ فارسی این کتاب را پیدا نکردم اما این کتاب بصورت کتاب های صوتی ترجمه شده در فروشگاه های اینترنتی وجود دارد و شما میتوانید تهیه کنید:کتاب صوتی تکنیکهای مدیریت زمان به روش GTD
دومین کتاب مدیریت زمان: کار عمیق! رهنمودهایی برای موفقیت متمرکز در جهان پریشان
چیزی برای تعریف کار عمیق بهتر از این نیست که نقطه ی مقابل آن، یعنی کار سطحی و کم بازده، را شناسایی کنیم… کار سطحی کاری است که برای انجام آن تمام حواس و انرژیمان را نمیگذاریم
کتاب کار عمیق توسط کال نیوپورت نوشته شده که اولین نسخه آن در سال ۲۰۱۶ عرضه شده است. با وجود این که نزدیک به ۳ سال از اولین چاپ این کتاب میگذرد، اما همچنان در لیست پرفروش های دسته بهبود فردی سایت آمازون، جایگاه دوم را به خود اختصاص داده است.در خصوص نگاشته شده است.تمام دغدغه کال نیوپورت در این کتاب، هجوم تکنولوژی و تأثیر مخرب آن بر روی تمرکز عمیق در حین انجام کارها، و همچنین نحوهٔ مقابله با آن بوده است.مطالب این کتاب در دو قسمت ارائه شده است!قسمت اول کتاب کار عمیق در مورد اثبات این که برای انجام کارهایمان نیاز به تمرکز عمیق داریمقسمت دوم کتاب کار عمیق هم در مورد ارائه راهکار برای انجام کارهای عمیق!
سومین کتاب مدیریت زمان: ۴ ساعت کار هفتگی
این کتاب نوشته تیم فریس، کارآفرین و نویسنده موفق امریکایی است که به موضوع برون سپاری کار ها میپردازد. اولین نسخه کتاب ۴ ساعت کار هفتگی، در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسیده است.این کتاب وظیفه هَرَس کردن کارهای اضافی در مسیر انجام کارهایمان را بر عهده دارد.ایده اصلی این کتاب این است که شما با ۴۴ ساعت کار در هفته نمیتوانید یک ثروتمند خوشحال باشید! چرا که زندگی ثروتمندان به این شکل نیست که کاملا کار کنند. افراد ثروتمند در برون سپاری کار ها تبحر زیادی دارند.تیم فریس در فصل دوم این کتاب برای این که وظایف کلیدی را با موفقیت تشخیص دهید و آن ها را در کوتاهترین زمان ممکن انجام دهید، به ۳ کار اساسی اشاره میکند:
مواردی را انتخاب کنید و نادیده بگیرید.
با کم ترین سطح اطلاعات پیش بروید.
یاد بگیرید چگونه میتوانید به طور کامل چیزهای بی اهمیت را نادیده بگیرید.
تیم فریس در این کتاب میگوید اگر از مدیریت زمان فقط دو قانون: پارِتوو پارکینسونپایبند باشید، نتیجه فوق العاده زیادی خواهید گرفت.
چهارمین کتاب مدیریت زمان: اهمیت گرایی ( Essentialism)
گریگ مک کیئون، با نوشتن این کتاب و انتشار آن در سال ۲۰۱۱ ، توانست دعوت نامه رهبران جوان جهانی را از طرف انجمن جهانی اقتصاد را زمانی که تنها ۳۵ سال داشت، دریافت کند.در وصف این کتاب صرفا به کلامی که ارشاد نیکخواه مترجم کتاب بیان کرده است اکتفا میکنم.این کتاب به من هنر نه گفتن را آموخت و یادآوری کرد که برای خودم، آرزوها و ارزشهای خودم زندگی کنم و نه برای خوشنود ساختن دیگران.به من یاد داد که اگر زندگیام را اولویت بندی نکنم دیگران آن را برایم اولویت بندی میکنند این کتاب به ما یادآوری میکند که اولویت یک کلمه مفرد است و نباید آن را جمع بست؛ زیرا که دنبال کردن چند اولویت تنها باعث میشود که در چندین جهت متفاوت و غیر همسو پیشرفتهای چند سانتیمتری داشته باشیم. اولین ترجمه این کتاب در سال ۹۵ توسط انتشارات سازمان اتکا تحت عنوان اهمیت گرایی چاپ شده است که توسط ارشاد نیکخواه ترجمه شده است. من لینک خاصی که بتوان از این نسخه را تهیه کرد، پیدا نکردم. اما همین کتاب در سال ۱۳۹۷ تحت عنوان اصل گرایی چاپ شده است و توسط دکتر بهنام شاهنگیان و مهدی مصلحی ترجمه شده است.بر روی این لینک کلیک کنید و نسخه چاپی کتاب اصل گرایی را تهیه کنیدبر روی این لینک کلیک کنید و نسخه الکترونیکی کتاب اصل گرایی را تهیه کنید
پنجمین کتاب مدیریت زمان: قورباغه ات را قورت بده
به صورت اتفاقی نیست اگر یک کتاب به مدت ۱۸ سال در صدر کتاب های پرفروش در یک حیطه قرار بگیرد.کتاب Eat Your Frog (که در کتاب فروشی های کشور ما با نام قورباغه ات را قورت بده در دسترس خریداران قرار گرفته است) در سال ۲۰۰۱ توسط مدرس و نویسنده معروف حیطه موفقیت آقای برایان تریسی نوشته شده است که تا بحال بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه به ۱۳۵ زبان چاپ شده است.ایده اصلی این کتاب انجام سختترین کار، در ساعات اولیه روز است. به همین دلیل از تعبیر قورباغه ات را قورت بده استفاده کرده است. زشت ترین و نچسب ترین موجودی که میتوانسته مثال زده که اوج مساله را برساند.این کتاب در قالب ۲۱ فصل در کشور ما نیز خود را در لیست پرفروش ترین کتاب های مدیریت زندگی و بهبود فردی جای داده است.
عادت ها و تاثیر گذاری آن ها بر مدیریت زمان
مغز ما بعنوان پیچیده ترین سازه خلقت، حجمی اندازه ۲ درصد از تمام وزن بدن را دارد، اما ۲۰ درصد از انرژی کل بدن، توسط مغز مصرف میشود. به همین خاطر، یک مکانیزم در بدن ما وجود دارد که وظیفه عادت سازی را بر عهده دارد. این مکانیزم وظیفه دارد کارهایی که میبیند تکراری است را دسته بندی می کند و میفرستد به قسمت ناخودآگاه.
به نظر شما، وظیفه اصلی مغز ما چیست؟
در یکی از کارگاه هایی که برگزار کرده بودم، این سوال را از شرکت کنندگان پرسیدم! پاسخ هایی شنیدم از جمله:
پیشرفت ما
موفقیت ما
یاد گرفتن
حل کردن مشکلات
فکر کردن
و …
حقیقتا این پاسخ ها جالب است! این وظایف در حیطه کاری مغز ما هست، اما وظیفه اصلی مغز ما نیست!
وظیفه اصلی مغز ما، حفاظت از زنده ماندن ماست! به همین خاطر، مکانیزمی در مغز ما وجود دارد به نام حفظ حالت موجود!
مغز با استفاده از مکانیزم عادت سازی، میتواند انرژی زیادی را ذخیره کند. به همین خاطر کار جدید را انتخاب نمیکند و تمام تلاشش این است که در حالت عادت باقی بماند.
سیستم عادت سازی ما، مزیت های جالبی دارد!
یکی از مهمترین حیطه هایی که میتواند در مدیریت زمان به ما کمک کند، همین سیستم عادت سازی است. قدرت عادت سازی، باعث می شود که با صرف انرژی کمتر، کارهای بیشتری را انجام دهیم. اگر بتوانیم مهمترین کارهایی که در زندگی به ما کمک میکنند را به عادت تبدیل کنیم، به خوبی توانسته ایم از این سیستم در مسیر مدیریت زمان استفاده کنیم. مهمترین کارها با استفاده از قانون ۸۰ – ۲۰ یا اصل پارِتو مشخص می شود.
۱- عادت پرداختن به کارهای مهم تر و رها کردن کارهای مهم!
حقیقت این است که در مسیر زندگی، ایده های خوب و کارهای مهم بسیاری در مسیر ما قرار می گیرد که برای ما در زندگی نتیجه های خوبی رقم می زند. اما نکته این جاست! قدرت ذهن ما انسان ها، نسبت به جسم محدودمان خیلی بیشتر است و اگر قرار باشد به هر ایده خوب و کار مهمی در زندگی بلی بگوییم، نمیتوانیم به کارهای مهم تر زندگیمان بپردازیم. ببینید از کلمه مهم و مهم تر استفاده کردم! نیامدم کلمه خوب و مهم تر را کنار هم بگذارم و هدفم از این کار نشان دادن سختی این انتخاب است!یک آیه بسیار عمیق در این مورد داریم:
اگر از زاویه مدیریت زمان به این آیه نگاه کنیم، میتوانیم این مضمون را دربیاوریم! هرگز به نیکی نمیرسیم مگر این که چیزهایی که به آن ها عشق میورزیم را فدا کنیم!
هرگز به اهدافمان نمیرسیم مگر این که در مسیر مهمتر ها، مهم ها را فدا کنیم.
۲- عادت به برون سپاری کارها
تصور کنید:متوجه می شوید کاری که الآن در حال انجام آن هستید، شخصی غیر از شما میتواند آن کار را انجام دهد. رویکرد شما به دو صورت می تواند باشد:
خب میتواند که میتواند! من باید تمام کارهای خودم را انجام دهم
چه فرصت خوبی برای باز شدن زمانم برای این که بیشتر به کارهایم برسم!
شخصی که به مدیریت زمان مجهز است، دیدگاه دوم را دارد و عادت دارد تا میتواند کارهایش را ( حتی اگر شده با هزینه) برون سپاری کند.پیشنهاد میکنم خلاصه کتاب ۴ ساعت هفتگی ( که بالا دکمه دانلود آن قرار داده شده) را دانلود کنید و در این مورد بیشتر مطالعه کنید.
عادت لیست نویسی
یکی از مهمترین تکنیک ها در مدیریت زمان، لیست نویسی است. به این معنا که دست به قلم باشیم و آماده باشیم برای ثبت اطلاعات بر روی کاغذ! حال این لیست میتواند کارهای فردا باشد یا ایده هایی که هنگام انجام کاری به ذهن می آید و تمرکز را میگیرد.کسی که قصد دارد بعنوان فردی استاندارد زمان خود را مدیریت کند، بر خلاف انسان های عادی جامعه به حافظه خود اطمینان نمی کند. همچنین، ذهن خود را با اطلاعات و نگرانی های
درخواست بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی ماست. هر انسانی اگر بخواهد زندگی قابل قبولی داشته باشد، نمیتواند بدون درخواست از دیگران به خواسته اش برسد. و برای درخواست کردن باید توانایی و نحوه بیان درخواست و شروع گفتگو رو داشته باشیم.درخواست میتواند از جایگاه های متفاوتی باشد. یا از جایگاه بالا به پایین، یا از نگاه همسطح و یا این که جایگاه پایین به بالا باشد. صرفا منظورم نگاه مدیر و کارمندی نیست! بالا به پایین می تواند درخواست مادر از فرزندش باشد. پایین به بالا میتواند درخواست یک بازیکن فوتبال از مربی اش باشد.در این نوشته قصد دارم بدون در نظر گرفتن جایگاه های مختلف، یک سری استاندارد ها و دستورالعمل هایی را بیان کنم که زمان هر درخواستی باید رعایت کنیم.
درخواست؛ آش کشک خاله است!!!
چه بخواهیم چه نخواهیم به ازای هر درخواستی که انجام میدهیم، از اعتبار خودمون پیش طرف مقابل، میکاهیم! هر چقدر که طرف مقابل ما انسانی بزرگ منش باشد، اما کم شدن اعتبار یک اتفاق اجتناب ناپذیر است.با توجه به این قانونی که به آن اشاره شد، هر چقدر درخواست های شما بیشتر باشد، احتمال نه شنیدن هم زیاد می شود. همیشه یادتان باشد!این قانون بر اساس تحقیقی است که در مورد هدیه دادن و گرفتن انجام شد!دانشمندان در نظر گرفتند افرادی که هدیه می دهند چه حس و حالی بدست می آورد و فردی که هدیه میگیرد چه حالی دارد؟نتیجه جالب است. در ابتدای اتفاق هدیه دادن و گرفتن، فرد هدیه دهنده، حال بهتری دارد چرا که کاری انسان دوستانه انجام داده و به خودش افتخار می کند و در یک کلام عزت نفسش بالا می رود. احساس ارزشمندی می کند. فردی هم که هدیه گرفته از لحاظی خوشحال است که چیزی بدست آورده و از نگاهی ناراحت است که از لحاظ فکری بدهکار فرد مقابل شده است.اما بعد از دو سال نتیجه حیرت آور میشود.فردی که هدیه داده با گذشت زمان حس می کند که کارش بسیار بزرگ بوده و هدیه گیرنده مدیون وی است. شخص هدیه گیرنده با خود میگوید حالا مگه چه کاری انجام داده ؟ یک هدیه معمولی به من داده است!یعنی ارزش کار پیش هدیه دهنده بالا رفته و نزد هدیه گیرنده پایین آمده است.خدای متعال در آیه ۲۶۴ سوره بقره می فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذى
ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقات (نیکی های اجتماعی) خود را با منت و آزار باطل نکنید.
در این آیه اشاره شده است به این آفت درخواست کردن.به همین خاطر است که توقعاتی که درخواست ها ایجاد میکنند، باعث پیدا شدن ناراحتی بین افراد می شود.
چگونه درخواست را ارائه کنیم؟
حالا با این فرض که مجبور شده ایم درخواست کنیم. با وجود این که میدانیم هر چه کمتر کنیم، بیشتر میتوانیم جواب بلی بگیریم، قرار است درخواستی کنیم. چگونه باید این کار را انجام دهیم؟
۱٫ خودمان را در جای فرد مقابل درخواست بگذاریم
برای شناختن شرایط باید خودمون رو جای فرد مقابل بگذاریم! اینطور میفهمیم اون فرد میتواند یا نه؟ شرایطش اجازه می دهد یا نه؟زمانی که این کار را انجام میدهیم باعث میشود درخواست را به فرد مورد نظرمان نگوییم یا این که به فرد دیگری بگوییم. خیلی اوقات میبینم که دعوایی بین زن و شوهر و عصبانیت همسر اتفاق افتاده فقط بخاطر درخواستی که دوست آقا از وی داشته و آقا قبول کرده ولی به زندگی شخصی اش ضربه وارد کرده است.حال اگر خود را جای طرف مقابل قرار دادید، امکان دارد که دیگر به طرفتان نگویید.
۲٫ ساده سازی روند و دادن ضمانت
این کار شما را بسیار حرفه ای و انسان متعهدی نشان میدهد. برای مثال شما قصد گرفتن یک میلیون تومان پول از دوستتان دارید. زمانی که شما یک سفته یک میلیونی همراهتان داشته باشید، و هنگام درخواست به دوستتان بدهید. این باعث می شود شما به خواسته تون نزدیک تر شوید!البته حواستان به ارتباطتان باشید! مثلا اگر از پدرتان درخواستی دارید، شاید کلامتان اعتبار شما باشد و دیگر نیازی به سفته نیست و اگر سفته یا چک ارائه دهید، شاید برداشت بی احترامی شود!!!
استفاده از ادبیات دستوری ممنوع! به هیچ وجه بصورت دستور به کسی نگویید فلان کار را بکن یا نکن! پیشنهاد کنید! بجای این که بگویید ساعت ۹ بیا دنبال من، بگویید: میتونی ساعت ۹ سرِ کوچه ما منتظرم باشی؟ این کار باعث می شود که درد درخواست پایین بیاید و طرفتان راحتتر بلی بگوید.به این مساله دقت کنید که زمان درخواست از فرد بالا دست، قطعا باید با این ادبیات باشد. اما اگر ادبیات درخواست از فرد پایین دست، اگر این ادبیات را داشته باشیم خیلی زیبا خواهد بود و ما را به جواب بلی نزدیکتر می کند.
۲ نکته مهم در پاسخ درخواست !
حالا اگر طرفتان پاسخ داد! یا پاسخش آری است یا خیر! با هم بررسی می کنیم:
اگر جواب نه بود…
چه درخواست ما اجابت شود چه نشود، باید تشکر و قدردانی کنیم! باید نشان دهیم که از نه شنیدن ناراحت نشده ایم. این کار در جواب های این فرد در آینده تاثیر خواهد گذاشت.حواستان باشد اسیر پرخاشگری و عصبانیت نشوید. همانطور که درخواست کردن درد دارد، نه شنیدن هم درد دارد.
اگر جواب بلی بود
باز هم نیاز به تشکر دارد. البته پیشنهاد میکنم بعد از دو یا سه روز دوباره بصورت پیامکی از طرف بخاطر قبول درخواستتان تشکر کنید. این هم موردی هست که شما را حرفه ای و حرفه ای تر نشان می دهد.
و فراموش نکنید که …
خواستن چیزی به اندازه میزان درخواستتان از اعتبار شما میکاهد و شما تا جایی که میتوانید نباید تن به درخواست بدهید…
درخواست کردن و نحوه بیان درخواست هم مانند اعتماد به نفس و عزت نفس و دیگر مهارت های نرم، یک مهارت آموختنی است. امکان دارد که شخصی بصورت ذاتی، بلد باشد درست درخواست کند! اما به این معنا نیست که نشود آن را یاد گرفت. در این نوشته قصد دارم در این مورد صحبت کنم.
قبل از هر چیزی! چرا ما اقدام به درخواست کردن نمیکنیم؟
در پاسخ به سوال، سه جواب حاضر کرده ام.
نمیدانیم چه چیزی میخواهیم
صرفا فرصت درخواست داریم! اما نمیدانیم دقیقا چه چیزی بخواهیم.چندی پیش، یک تاجر برنج با دوست من دوست شده بودن و این جناب تاجر به دوست من گفته بود هر خواسته مالی داشتی با من در میان بگذار. دوست من از من مشورت میخواست که الآن چه درخواستی داشته باشم! این فرد نمیداند چه میخواهد، لذا اقدامی نمیکند برای بیان کردن درخواست خود .
ترس از جواب نه!
عده ای هم هستند برای این که فرصت خود را نسوزانند اقدام به درخواست نمیکنند. میترسند از طرف مقابل نه بشنوند، لذا کلا بیخیال قضیه می شوند.
کمبود اعتماد به نفس و خجالت های ما
این مورد باعث میشود که حتی اگر یک درخواست داشته باشیم که هم به نفع ماست و هم به نفع طرف مقابل، این درخواست را ارائه نکنیم! چون خجالت میکشیم و در نتیجه درخواست کردن را کنار میگذاریم و این فرصت را نادیده میگیریم.
شش نکته که برای درخواست کردن بسیار مهم است!
هدف ما از درخواست چیه؟
گاهی اوقات موقعیتی سراغ ما می آیند که صرفا انگیزشی است! یا ناخودآگاه دلمان میخواهد یک درخواست کنیم! یا بعضی اوقات یک موقعیت درخواست خوب برای ما پیش می آید.برای مثال! یک پست در اینستاگرام گذاشتم که اگر بتوانم ۳ تا درخواست شما را به هر کس دوست دارید برسانم طوری که اون شخص قبول کند، درخواست هایتان چه چیزی خواهد بود؟یک نفر نوشت که برم به شخص دیگری بگویم که فلانی دوستت دارد! خب هدف از این خواسته چیه؟ صرفا بداند دوستش دارد؟ دقیفا هدف از درخواست چیه؟ صرفا بداند که دوستش دارید ؟یک نفر نوشت که به یک فرد ثروتمند بگو که قسمتی از اموالت را بسپار به من! اوکی! فرضا من رفتم به شخصی گفتم که ۱۰ میلیارد به این فرد بده. خب هدف چیه؟ این ده میلیارد رو برای چه کاری نیاز دارید؟زمانی که هدف را ندانیم، دقیقا نمیدانیم درخواست در چه اندازه ای داشته باشیم و همچنین نحوه بیان درخواست را هم نمیدانیم !گاهی اوقات فرصت هایمان را از دست میدهیم فقط به این دلیل نمیدانیم هدفمان از این درخواست چیست.موقعیت پیش می آید و میگوییم ای کاش درخواست بهتری داشتم! ای کاش میتوانستم بهتر استفاده کنم.فرض کنید یک دانشجو انتقالی میخواهد و میرود به قسمت خدمات دانشگاه این درخواست را ارائه می کند. صرفا میگوید انتقالی میخواهم. در این فرض ما، مسئول مربوط با این درخواست موافقت میکند. فرد قصد داشته از دانشگاه تبریز بروز دانشگاه اصفهان! اما مسئول به دانشگاه کرمانشاه منتقلش میکند. مسئول کار خود را درست انجام داده و انتقال انجام شده! ولی این فرد از آن جا که هدف خود را از درخواست کردن مشخص نکرده است، با مشکل روبرو می شود.
درخواستی که میکنیم چه منفعتی برای طرف مقابل دارد؟
اکثر ما انسان ها، درخواستمان یک طرفه است! توقع داریم طرف مقابلمان بدون هیچ امتیازی، کاری برای ما انجام دهد.اگر این کار را انجام دهی، خدا خیرت بده!اگر این کار را انجام دهی، امیدوارم خدا برات بسازه!قصد ندارم بگویم مردم حسابگر هستند! اما هر موقع درخواست دارید باید بگویید سود طرف مقابل در چه چیزی است! به قول معروف عاشق چشم و ابروی ما که نیستند!حقیقت این جاست که اگر درخواستمان را حتی اصولی انجام دهیم و نتوانیم منافع طرفمان را به او نشان دهیم، به درخواست ما تن نمی دهند!ببینید زمانی که یک متکدی یا گدای خیابانی سمت ما می آید یک پول خیلی کم از ما درخواست میکند. اما یک طلا فروش، عدد بالایی از ما درخواست میکند. به کدام راحتتر پول می دهیم؟ طلا فروش یا گدا؟مردم به گدا به سختی پول می دهند و به طلا فروش راحتتر!دو دلیل دارد:
فرد متکدی اصرار می کند و شان خود را پایین می آورد و هیچ اقتداری از خود نشان نمیدهد. اما طلا فروش این گونه نیست! با اقتدار از ما پول میگیرد و همین باعث می شود که راحتتر به وی پول دهیم!
فرد متکدی در برابر پولی که به وی می دهیم چه چیزی به ما میدهد؟ صرفا میخواهیم یک فرد سمج را از سر باز میکنیم! حتی نمیتواند حس انسان دوستانه ما را تحریک کند! اما طلا فروش در ازای پول ما چیزی با ارزش به ما میدهد.
اگر بدانیم جواب بلی به درخواست مخاطب برابر است با رسیدن به نفع و سود، چرا قبول نکنیم؟یک نکته برای نحوه بیان درخواست این است که شما هم بعنوان فردی که درخواستی را ارائه میکنید، باید به امتیازاتی که درخواستتان برای مخاطب دارد اشاره کنید.
چند صدایی
نکته بعدی که در نحوه بیان درخواست باید رعایت کنید، بحث چند صدایی است. چند صدایی یعنی این که صحبت های من، معنایی رو به مخاطب میرساند، که منظور من نبوده است! به قول خودمان یعنی صحبت های من واضح نیست و مخاطب منظور من از درخواست را متوجه نمیشود!برای حل این مساله باید واضح صحبت کردن را تمرین کرد.تمرین واضح صحبت کردن:تمرین ساده ایست!یک بازی ۳ نفره. یک نفر بعنوان داور، یک نفر بعنوان گوینده و دیگری بعنوان اشکال گیرنده!داور موضوع یک درخواست را بیان می کند:.فرد گوینده باید بصورت هر چه واضح تر این موضوع را از اشکال گیرنده درخواست کند.اشکال گیرنده باید تا میتواند سخت گیر باشد و احتمال های عاقلانه را بیان کند.مثال:داور موضوع را “گرفتن کتاب” بیان میکند.گوینده میگوید: احمد اگر امکانش هست، کتاب “آیین دوستیابی” را به من بده!اشکال گیرنده: میدم اما نه الآن! چون در درخواستت زمان را مشخص نکردی!گوینده: احمد اگر امکانش هست، کتاب ” آیین دوستیابی” تا یک ساعت دیگه به من بده!اشکال گیرنده: میدم اما نسخه الکترونیکی اش را بهت میدم!داور باید ناظر باشد که اشکال گیرنده به پرت و پلا نرسد!اگر اشکال گیرنده بتواند ۳ مرحله اشتباه بگیرد، گوینده باخته! و همینطور جایشان را عوض کنند.این که چه کسی داور باشد چه کسی گوینده و چه کسی اشکال گیرنده، یک قرعه کشی مشکل را حل می کند. این تمرین باعث میشود که نوع صحبت هر سه نفر قوی شود. چون به این مساله دقت میکنند.
پایان ناپذیری یک درخواست
نکته قابل توجه دیگر برای نحوه بیان درخواست ، این است که بدانیم درخواستی که انجام میدهیم، صرف همین درخواست نیست! و با هر درخواست، یک موقعیت به طرف مقابل داده ایم برای درخواست کردن از ما! این نکته، قانونی است نانوشته که بعد از درخواست کردن ، به اصطلاح ما را در رودروایسی قرار می دهد!باید توجه کنیم که اگر از کسی درخواستی داشته باشیم، یک فرصت به وی داده ایم که در آینده درخواستی از ما داشته باشد. اگر این نکته را پذیرفتیم، اجازه درخواست کردن داریم و اگر خیر، باید بیشتر تامل داشته باشیم.
زمان و مکان موازی درخواست
شاید در ۹۹ درصد مواقع، افراد به این مورد دقت نمیکنند! منظور از زمان و مکان موازی، اثری است که درخواست ما بر دیگران دارد! امکان دارد که درخواست ما در این زمان، باعث درگیر شدن یکی از اعضای خانواده ما در زمانی دیگر باشد! یا درخواست من این جا دلیل توقع فرد مقابل از پدرم در فضای دیگر باشد.برای مثال پسری که فرزند یکی از ثروتمند های مهم شهر است، با درخواست نمره از استاد، ممکن است باعث شود استاد توقع دریافت یک وام چندین میلیونی را کند. از چه کسی؟ از پدر این آقا پسر! پس پسر با یک درخواست معمولی پدر خود را درگیر فرد دیگری کرد.زمانی که قصد ارائه درخواستی را دارید، حواستان باشد افرادی وجود دارند که این درخواست شما بر زندگی اون ها هم موثر است.اگر درخواست شما روی زندگی فرد دیگری اثر منفی بگذارد، اعتبار شما نزد آن فرد کم میشود و امکان دارد در آینده آن فرد باعث ایجاد تغییر منفی در زندگی شما شود.
بار فکری طرف مقابل
در ذهن طرف مقابل دو چراغ وجود دارد! یک چراغ سبز و یک چراغ قرمز! و کلام شما در ذهن طرفتان یک چراغ را روشن می کند. یا سبز یا قرمز!چراغ سبز، نیت خیر طرف مقابل است و چراغ قرمز نقطه مخالف یعنی نیت نادرست! با مثل توضیح میدهمتصور کنید به فردی میگویید من نیاز به کمک مالی دارم! و صد در صد هدف شما این است که چراغ سبز در ذهن طرفتان روشن شود. میتواند این گونه باشد و طرف طبق خواسته شما عمل کند، چقدر خوب و عالی!اما امکان دارد که چراغ قرمز در ذهن طرف مقابل روشن شود. در این صورت امکان دارد ذهنش طرف سوءاستفاده از این درخواست شما برود. یا این که امکان دارد حس تهدید به وی بدهد و شما نتیجه مطلوب را نگیرید.
اگر جواب رد شنیدیم
حال امکان دارد با رعایت این ۶ نکته شما جواب نه بشنوید! این نباید باعث شود که شما به خودتان شک کنید!آقای حمید امامی در کتاب نه به نه، ۲۳ دلیل می آورد که مخاطب امکان دارد به خاطر یکی از این ۲۳ مورد نه بگوید. صرفا این نه شنیدن معنای نه به من نیست! امکان دارد بخاطر وضع روحی فرد دخیل باشد. امکان دارد مخاطب درست متوجه منظور ما نشده است و احتمالات دیگر…!
سریعا اقدام کنید
مطمئنم همین الآن که در حال مطالعه این نوشته هستید، بخاطر درخواست هایی که قبلا از دست داده اید، پشیمان هستید! مهمترین نکته اقدام برای درخواست کردن است. پیشنهاد میکنم همین الآن یک درخواست تنظیم کنید و با رعایت ۶ نکته بالا، اقدام کنید برای درخواست کردن!